فتاوای جریان های تکفیری در جواز قتل مسلمانان

مشخصات کتاب

سرشناسه: یزدانی، محمد، 1358 - .

عنوان و پدیدآور: فتاوای جریان های تکفیری در جواز قتل مسلمانان/ مولف سیدمحمد یزدانی؛ به سفارش: گنگره جهانی جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام

مشخصات نشر: قم: دارالاعلام لمدرسة اهل البیت(ع)، 1393

مشخصات ظاهری: 100ص.

شابک: 9-7-94805-600-978

وضعیت فهرستنویسی: فیپا

کتابنامه: ص. 97-100

موضوع: فتاوای سلفیه

موضوع: فتاوای وهابیه

موضوع: قتل (فقه حنبلی)

موضوع: فقه حنبلی - قرن 14

شناسه افزوده: گنگره جهانی جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام (نخستین: 1393: قم)

رده بندی کنگره: 1393 2ف9ی/ 8/179 BP

رده بندی دیوئی: 625/297

شماره کتاب شناسی: 12355625

کنگره جهانی «جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام»

قم، خیابان شهدا، نبش کوچه22، پلاک618

تلفن: 37842141-025

ایمیل: info@makhateraltakfir.com

وب سایت: www.makhateraltakfir.com

فتاوای جریان های تکفیری در جواز قتل مسلمانان

به سفارش: کنگره جهانی «جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام»

مؤلف: سید محمد یزدانی

ناشر: دارالإعلام لمدرسة اهل البیت علیهم السلام

ویراستار: سلمان رحیمی

طراح جلد: محمد مهدی اسعدی

صفحه آرا: محبوب محسنی

نوبت چاپ: اول، 1393

شمارگان: 1000 جلد

چاپ و صحافی: سلیمان زاده

قیمت: 12000 تومان

شابک: 9-7-94805-600-978

کلیه حقوق این اثر برای کنگره محفوظ می باشد.

ص: 1

اشاره

بسم الله الرحمن الرحیم

ص: 2

فتاوای جریان های تکفیری در جواز قتل مسلمانان

سید محمد یزدانی

کنگره جهانی جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام

قم/ 1393

ص: 3

ص: 4

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

مقدمه حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی(دام ظله)

ریاست عالی کنگره:

عصر ما عصر حوادث دردناک و پیچیده و فتنه های خطرناک برای اسلام و مسلمین است و سرچشمه آن دو چیز است توطئه دشمنان خارجی اسلام و همکاری منافقین داخلی.

یکی از خطرناک ترین فتنه ها فتنة تکفیری ها و افراطیون است که اخیراً به صورت گروهی به نام داعش و امثال آن درآمده اند.

فتنه تکفیر از کجا برخاسته؟ و به چه وسیله ای رشد کرده؟ و عوامل گسترش آن چه بوده؟ و راه خاموش کردن آن چیست؟ هر کدام درخور بحث و دقت است، و به یقین برنامه های سیاسی و نظامی (به تنهایی) برای دفع این فتنه ها کارساز نیست هرچند صادقانه باشد.

باید علمای بزرگ اسلام ریشه های این تفکر نادرست را با منطق صحیح قطع کنند و جوانان را از جذب شدن به سوی آن باز دارند.

بر این اساس تصمیم گرفته شد به کمک جمعی از دانشمندان آگاه و دلسوز، کنگرة جهانی به نام «جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام» از تمام مذاهب تشکیل شود و در این زمینه به مطالعات دقیقی بپردازند و نتیجه آن را در دسترس همگان بگذارند تا با آگاهی عموم مسلمین إن شاءالله این فتنه خاموش شود.

آنچه در این آثار مطالعه می فرمایید بخشی از این مطالعات است.

)رَبَّنَا افْتَحْ بَیْنَنَا وَبَیْنَ قَوْمِنَا بِالْحَقِّ وَأَنتَ خَیْرُ الْفَاتِحِینَ(

قم - حوزه علمیه

ناصر مکارم شیرازی

ذی الحجه 1435 قمری

ص: 5

مقدمه دبیر علمی حضرت آیت الله العظمی سبحانی(دام ظله)

اشاره

ریشه های پدیدۀ تکفیر و انگیزه تشکیل

کنگره جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام

ایمان و کفر دو مفهوم متضایفند که از اندیشیدن یکی، دیگری نیز تداعی می شود؛ این نوع حالت را در فلسفه، «تضایف» می نامند.

واژه «ایمان» به معنای تصدیق و باور کردن، و لفظ «کفر» به معنای ستر و احیاناً به معنای انکار است و در اصطلاح متکلمان، مقصود از ایمان، تصدیق نبوت نبیِّ زمان و رسالت او، و مقصود از «کفر» نادیده گرفتن دعوت چنین فردی و یا انکار اوست.

تاریخ دعوتِ آموزگاران آسمانی، حاکی است در هر زمانی که پیامبری مبعوث می شد و دعوت خود را با دلایلی مبرهن می ساخت، جامعه آن روز، به دو گروه مؤمن و کافر تقسیم می شدند، آن کس که به دعوت پیامبری پاسخ مثبت می گفت مؤمن و آن کس که به ندای او پشت می کرد کافر خوانده می شد.

برنامه های تمام پیامبران در دعوت به اصول یکسان بوده و اختلافی در آن ها وجود نداشت و گروه مؤمن در تمام دعوت ها افرادی بودند که به خدای خالق و آفریننده، خدای مدبر و مدیر، ایمان آورده و جز او به معبودی نمی اندیشیدند و رسالت پیامبر زمان خود را از صمیم دل می پذیرفتند.

آن گاه که اراده الهی بر بعثت پیامبر خاتم تعلق گرفت، رسول خاتم، ایمان افراد را با دو کلمه که حاکی از باور باطنی آن ها بود؛ می پذیرفت؛ یعنی هر کس و یا گروهی که

ص: 6

«لا اله الا الله، محمد رسول الله» می گفت وارد خیمه اسلام می شد و از جرگه کفر فاصله می گرفت.

از سوی دیگر، اقرار به کلمه اخلاص - که در آن نفی الوهیت از هر موجودی جز خدا سلب شده - در بردارنده اقرار به سه نوع توحید است: 1. توحید در خالقیت؛ 2.توحید در تدبیر؛ 3. توحید در عبادت. زیرا این سه نوع، از خصایص خدای جهان است نه مخلوق او.

افزون بر این، اساس هر دعوت الهی را ایمان به آخرت تشکیل می داد، طبعاً اقرار به حیات اخروی بسان توحید و رسالت، از عناصر سازنده ایمان می باشد و در کلمه اخلاص نهفته است.

در سیره نبوی فصلی به نام «عام الوفود» است؛ یعنی سالی که هزاران نفر از دور و نزدیک به صورت فردی و یا گروهی به مدینه رو آورده و به حضرتش ایمان آوردند و با گفتن دو جمله پیشین که حاکی از باور واقعی آنان بود، مسلمان خوانده شدند. در این مورد آیه های سوره «نصر» نازل شد؛ آن جا که می فرماید: (إِذَا جَاء نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ * وَرَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجًا)، پذیرش اسلام این گروه ها فقط با اجرای این دو جمله انجام می گرفت و مسائل کلامی و یا فقهی مطرح نمی شد؛ مثلاً هرگز از آنان در مورد جایگاه خدا و یا رؤیت خدا در رستاخیز و یا حدوث و قدم قرآن و امثال این ها سئوال نمی شد. بلکه ایمان اجمالی به رسالت پیامبر خاتم، آنان را از طرح این مسائل بی نیاز می ساخت. هم چنین مسائلی مانند جواز توسل به انبیا و اولیا، و یا نماز در کنار قبورشان، یا زیارت قبور اولیاء الله برای آن ها، مطرح نمی شد.

آغاز فتنه تکفیر

در زمان معاصر، گروهی تندرو و ناآگاه از اصول و مبانی آیین محمدی، اسلام و ایمان را گویی برای خود احتکار کرده و از میان همة مسلمانان، فقط گروه اندکی را مؤمن می دانند و دیگران را کافر و مهدورالدم می شمرند. ریشه این نوع تکفیرها به عصر

ص: 7

ابن تیمیه(ت 728ق.) و پس از وی به وهابیان تندرو برمی گردد و شدّت عمل گروه دوم بیش از فرد نخستین است، زیرا ابن تیمیه غالباً از کلمه بدعت بهره می گیرد، ولی گروه اخیر به جای بدعت، واژة کفر را به کار می برد و ملاک تکفیر، ناهماهنگی با افکار آن ها در امثال مسائل پیشین است.

آن ها به شدت با حفظ قبور پیامبران و اولیای الهی مخالف هستند و زیارتگاه ها را مظهر بت پرستی قلمداد می کنند! در حالی که در طول تاریخ اسلام، قبور انبیای پیشین در فلسطین و اردن و شام و عراق پیوسته محفوظ بوده و مسلمانان گروه گروه به زیارت آن ها می رفتند و هیچ کس چنین کاری را بر خلاف توحید توصیف نمی کرد.

حتی روزی که بیت المقدس به وسیله عمربن خطاب فتح شد، هرگز او به تخریب این مقامات فرمان نداد، بلکه شیوه پیشینیان را در حفظ و آرایش آن ها تأیید کرد.

در طول زمان، پس از رحلت پیامبر، تمام موحدان به پیامبر اکرم6 متوسل شده تا حاجت آنان با شفاعت او برآورده شود. اما این گروه این نوع توسل ها را با توسل مشرکان به بت ها یکسان می گیرند؛ در حالی که ماهیت این دو نوع توسل از هم جداست، و از زمین تا آسمان فاصله دارد.

تکفیرِ خشونت بار

تکفیر پیشینیانِ این گروه، غالباً قلمی و لسانی بود، اما تکفیر از دورۀ وهابیان تندرو، رنگ خشونت به خود گرفت و پیروانشان پیوسته به قُری و قصبات و آبادی های اطراف «نجد» حمله می بردند و آنچه می توانستند غارت می کردند و از این طریق بر قدرت مالی خود می افزودند.

برای آگاهی از جنایت های پایه گذار این مسلک و جانشینان او به دو تاریخ معتبر وهابیان مراجعه شود: یکی «تاریخ ابن غنام» و دیگری «تاریخ ابن بشر» که هر دو، مدت هاست چاپ شده و مورد توجه علما و دانشمندان است.

ص: 8

دامن سخن را در این مورد، کوتاه کرده و سخن خویش را با این بیت به پایان می رسانیم:

شرح این هجران و این خون جگر

این زمان بگذار تا وقت دگر

پس از اشغال افغانستان به وسیله قوای سرخ شوروی سابق، تصمیم گرفته شد که برای طرد قدرت کفر، از این سرزمین، از روح جهادی جوانان مسلمان در منطقه استفاده شود تا دشمن را از سرزمین های اسلامی دور سازند، این طرح از یک نظر زیبا و خداپسندانه بود، اما بر اثر فقدان عالم وارسته و رهبری آگاه از موازین جهاد در میان این جمع، که آنان را به صورت صحیح رهبری کند، سرانجام، تلاشِ پیکارگران به گونه دیگر ادامه پیدا کرد و برخی از آنان با تأثیرپذیری از افکار وهابیان تندرو، بر تکفیر تمام دولت های اسلامی و ملت هایی که در آن زندگی می کنند، پرداختند. شوربختانه ابتدا این کار با حمله به کشورهای مقاوم و استوار در مقابل صهیونیست ها آغاز شد و به جای این که قدس را آزاد کنند به نابود کردن زیرساخت های کشورهای سوریه و عراق روی آوردند. خشونت آنان با کودکان و زنان و پیران وافتادگان و انسان های بی طرف به گونه ای شد که چهره اسلام را در جهان مشوَّه ساخت و دیگر کسی در غرب اظهار علاقه به اسلام نمی کرد. عمل زشت و وحشیانه این گروه کجا و وحی الهی کجا! آن جا که می فرماید: (فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ) (آل عمران: 159) و پیامبر رحمت در حدیثی می فرماید: «إنّ الرفقَ لا یکونُ فی شیء إلّا زانه، ولایُنزَعُ مِن شیء إلّا شأنه»؛ (صحیح مسلم، ج8، ص22) مهربانی ورفق با هرچیز که در آمیزد آن را مزیّن می گرداند و چیزی که رفق و مدارا از آن گرفته شود تباه می گردد.

انگیزه تشکیل کنگره

در این شرایط رقت بار، مرجعیت عالی مقام در حوزه علمیه قم تصمیم گرفت همایشی تحت عنوان «کنگره جهانی جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام» برای معرفی این گروه و پیامدهای عمل آنان، تشکیل شود و در این مورد از علمای

ص: 9

اسلام و محققان خواسته شد که به ریشه یابی و تبیین ماهیت این تکفیر شوم و راه های برون رفت از آن بپردازند. دانشمندان از این دعوت استقبال کردند و در نتیجه، آثاری به دبیرخانه کنگره رسید که بخش مهمی از آن ها ارزشمند و از محتوای عالی برخوردارند؛ از این رو تصمیم گرفته شد این آثار چاپ و منتشر شود و در اختیار اهل نظر و مهمانان عزیز که از داخل و خارج دعوت شده اند قرار گیرد تا از این طریق گامی برای جلوگیری از انتشار این غده سرطانی ویرانگر و ویروس مخوف برداشته شود.

در پایان از تلاش های شبانه روزی اعضای محترم دبیرخانه، سپاس گزاری نموده و زحمات توان فرسای آنان را ارج می نهیم و نیز از کلیه کسانی که این فضای روحانی و علمی را پدید آورده اند، تقدیر و تشکر می کنیم.

قم - جعفرسبحانی

8/6/93

ص: 10

دیباچه

(یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ ادْخُلُواْ فِی السِّلْمِ کَآفَّةً وَلاَ تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ) (بقره208)

در تاریخ اسلام، جنگ های بسیاری میان مسلمانان روی داده است، اما به جز خوارج و جریان های تکفیری در چند قرن اخیر، کمتر فرقه ای، سایر مسلمانان را تکفیر نموده و با استناد به آن، خون و مال و ناموس اهل قبله را مباح شمرده است. خوارج، طلایه داران تکفیر بودند، اما در سه قرن اخیر، وهابیان، خشن تر از آنان پرچم تکفیر را به دست گرفتند و به بهانه دعوت به توحید، بسیاری از مسلمانان را به خاک و خون کشیده و بناها و آثار اسلامی را که دارای قداست و هویت تمدنی مسلمانان بود نابود کرده اند.

با وجود تلاش های فراوان علمای بزرگ اسلام برای مقابله با تکفیر، متأسفانه در عصر حاضر، شاهد رشد و گسترش جریان های تکفیری در گوشه و کنار جهان اسلام هستیم. گروه هایی که جنایت هایی را رقم می زنند که نمونه آن را در تاریخ اسلام، کمتر می توان دید. سربریدن، آتش زدن، مثله کردن، تجاوز به نوامیس، نابودی اموال و تخریب بناهای مقدس، گوشه هایی از جنایاتی است که آنان به نام اسلام مرتکب می شوند.

از سوی دیگر، ترور علمای بزرگ اسلام، تخریب اماکن مقدس و هویت ساز اسلامی، ارتکاب اعمال شنیع و محرم به نام اسلام مانند جهاد نکاح و ... ضربات جبران ناپذیری بر پیکر جهان اسلام وارد کرده است.

با نگاهی به جغرافیای کشورهای اسلامی، رد پای این گروه ها را کمابیش در تمامی مناطق اسلامی می­بینیم. گروه هایی مانند جبهة النصره، داعش، القاعده، جندالعدل و

ص: 11

حزب التحریر در آسیا و گروه هایی همانند بوکو حرام، الشباب، انصار السنه و انصارالشریعه در آفریقا و گروه های متنوع دیگر، همه نشانگر وجود بحران در جهان اسلام است.

این که چنین وضعیتی معلول چه عواملی است، بحث های گسترده ای می طلبد که در مجموعه مقالات به تفصیل به آن­ها اشاره شده است، اما به اجمال، سهم غرب در پروژه اسلام هراسی و در پی آن، اسلام ستیزی را هرگز نمی توان نادیده گرفت. غرب که با رشد سریع اسلام در جهان روبه­روست، امروز پروژه اسلام علیه اسلام را آغاز کرده است با حمایت از گروه های افراطی و دامن زدن به اختلافات مذهبی، قدرت و قوت مسلمین را تضعیف کند و از طرف دیگر، چهره ای مشوّه از مسلمین در برابر جهانیان ترسیم نماید.

هم­چنین با قرائت های انحرافی از مفاهیمی مانند توحید و شرک، ایمان و کفر، بدعت و نظایر آن مسلمانان را به گرداب تکفیر افکنده است.

با این حال به نظر می رسد که جنایت ها و تخریب های جریان های تکفیری آن چنان گسترده و بی محابا بوده که موجی از نفرت و مخالفت با عملکرد آنان را در جهان اسلام به وجود آورده است.

برای مقابله علمی و روشن­گرانه با این جریان، لازم بود عالمان و اندیشوران به ریشه­یابی و راه­های خلاصی از آن­ بپردازند، از این رو کنگره جهانی «جریان­های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام»، با اشراف و هدایت های ارزشمند مرجع جهان تشیع، حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی - ادام الله ظله - بر آن شد تا در حد توان از ظرفیت های علمی جهان اسلام برای مقابله با تکفیر بهره برداری کند. برای این کار، چهار کمیته علمی با عناوین زیر شکل گرفت:

1. تبارشناسی جریان های تکفیری؛

2. ریشه یابی عقاید جریان های تکفیری؛

ص: 12

3. جریان های تکفیری و سیاست؛

4. راه های برون رفت و مقابله با جریان های تکفیری.

محور اول به تبارشناسی جریان های تکفیری می پردازد. خاستگاه، آبشخور و مصادیق تکفیر در طول تاریخ اسلام در این کمیته بررسی می شود.

محور دوم، انحرافات عقیدتی و قرائت های تکفیری از عقاید ناب اسلامی را ریشه یابی خواهد کرد. در این کمیته، اصول و مبانی اعتقادی این گروه ها و جریان ها، نقد و انحرافات آن­ها از اندیشه اسلامی ریشه­یابی می گردد.

محور سوم، عوامل سیاسیِ رشد و گسترش جریان های تکفیری، وابستگی ها و اهداف آنها را بررسی می کند.

و محور چهارم، راهکارهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و دینی برای برون رفت از تکفیر، نشان داده خواهد شد.

مقاله­هایی که در این مجموعه گرد آمده است، ماحصل آراء و نظریات اندیشمندان و علمای جهان اسلام، درباره محورها و موضوعات فوق است.

هم­چنین جهت غنای علمی هرچه بیشتر کنگره، پژوهش های مستقلی توسط اندیشمندان انجام شده است که به اجمال عبارتند از:

1. تکفیر از دیدگاه علمای اسلام: در این تحقیق، دیدگاه علمای بزرگ مذاهب و فرقه­های اسلامی، درباره نفی تکفیر بیان شده و تلاش شده است که از سده­های پیشین تا کنون، دیدگاه علما و اندیشمندان در مورد حرمت تکفیر اهل قبله آورده شود.

2. تخریب زیارتگاه های اسلامی در کشورهای عربی: این اثر به کارنامه تاریک جریان های تکفیری در تخریب اماکن مقدس و تمدنی جهان اسلام می پردازد. این تحقیق همراه با تصاویری از زیارتگاه­­ها، قبل و بعد از تخریب است.

3. فتاوای جریان های تکفیری در جواز قتل مسلمانان: جریان های تکفیری به سبب کج فهمی، گاه فتاوایی را صادر می کنند، که با هیچ یک از قواعد فقهی منطبق نیست و

ص: 13

کاملاً خارج از آموزه های اسلامی است. این مجموعه به جمع آوری فتاوای تکفیری این جریان ها پرداخته است.

4. کتاب شناسی تکفیر: با مراجعه به آثار و کتاب­هایی که در حوزه تکفیر تألیف شده است، شاهد تعداد بسیاری از آثار علمی در این عرصه هستیم. این پژوهش به معرفی توصیفی آثاری می پردازد که در حوزه تکفیر و نفی تکفیر، انجام شده است.

5. موسوعه نقد وهابیت افراطی: در اندیشه وهابیت، جریان هایی وجود دارند که مسلمین را کافر می­دانند. موسوعه نقد وهابیت افراطی مجموعه ای از آثار علمای اسلام است که از زمان پیدایش این جریان، به نقد و بررسی مبانی اعتقادی آن پرداخته اند.

بی تردید آنچه موجب غنای هرچه بیشتر مجموعه مقالات و هم چنین پژوهش های مستقل کنگره جهانی جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام شده است، اشراف علمی حضرت آیت الله العظمی سبحانی - ادام الله ظله - است که با رهنمودهای راه­گشا، کمیته های علمی کنگره را همواره یاری کرده­اند.

هم چنین از حجت الاسلام والمسلمین دکتر فرمانیان - دبیر کمیته علمی - که در پی گیری و نظم و ترتیب مقالات زحمات بسیاری را متحمل شده اند و مدیران محترم کمیته های علمی حجج اسلام: قزوینی، میراحمدی، فرمانیان و جناب آقای دکتر امینی تشکر می شود.

امید که در سایه تلاش های مجاهدانه مراجع عظام تقلید و علمای اسلام، شاهد تقریب و همگرایی جهان اسلام و ریشه کن کردن فتنه تکفیر در جهان اسلام باشیم.

رئیس ستاد و قائم مقام دبیر علمی

کنگره جهانی جریان­های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام

سید مهدی علیزاده موسوی

22/6/1393

ص: 14

فهرست مطالب

مقدمه 19

نمونه هایی از فتاوای علمای مسلمان بر حرمت تکفیر 20

گذری کوتاه بر پیشینه جریان های تکفیری 22

انگیزة جمع آوری فتاوای تکفیری 24

فصل اول:

تکفیر مسلمانان به وسیله جریان های تکفیری

مقدمه 29

1. ابن تیمیه 29

1-1. تکفیر توسل کنندگان 29

1-2. تکفیر مذاهب فقهی و کلامی اهل سنت 30

1-3. تکفیر شیعه 31

2. محمد بن عبدالوهاب 32

2-1. تکفیر شخصیت های اهل سنت 32

الف. فخر الدین رازی 32

ب. سلیمان بن سحیم و پدرش 33

ج. شیخ عبدالله مویسی 34

د. شیخ احمد بن یحیی 36

ه-. علامه محمد بن فیروز 36

2-2. ادعای اعتراف علمای مکه و مدینه بر شرک و کفر 39

2-3. تکفیر توسل کنندگان 41

2-4. استدلال به تکفیر خوارج برای تکفیر مسلمانان 42

2- 5. تکفیر شیعیان 43

2-6. تکفیر قادری ها 44

اعلام مناطق مسلمانان به عنوان سرزمین شرک به وسیلة وهابیت افراطی 44

تکفیر اشاعره توسط عبدالرحمن بن حسن 47

اطاعت از آل الشیخ؛ عامل نجات از جهنم! 48

ص: 15

اطاعت از آل الشیخ؛ عامل نجات از جهنم! 48

ادعای عبداللطیف بن عبدالرحمن آل الشیخ 50

تکفیر دولت ترکیه و مردم مکه 50

عبدالرحمن بن حسن و کافر بودن بسیاری از اهل سنت، اشاعره و معتزله 52

بن باز و تکفیر مسلمانان 52

ابن عثیمین و شرک خواندن توسل به مرده و زنده 54

ابن عثیمین و تکفیر معتقدان به حاضر بودن خداوند در همه جا 55

نظر علمای افراطی نجد در مشرک خواندن گوینده «سیدنا» به پیامبر 55

محمد باشمیل و تکفیر تمام مسلمانان 56

شیخ عبدالله بن جبرین و تکفیر شیعیان 57

الوادعی و مشرک خواندن تمام مردم سرزمین های اسلامی 58

عبدالقادر بن بدران الدمشقی و تکفیر شیعیان 59

لجنه دائمی افتای عربستان و تکفیر شیعیان 60

شمسی سلفی و تکفیر ماتریدیه 61

تکفیر مسلمانان توسط گروه الأحباش 61

صالح بن فوزان و تکفیر بیشتر مسلمانان به دلیل بنای بر قبور 62

صدیق حسن خان و تکفیر مقلدین 63

فرزندان محمد بن عبدالوهاب و تکفیر همة مسلمانان پیش از ظهور وهابیت 63

تکفیر کسانی که به نجد هجرت نکنند 64

تکفیر گویندگان صوفیِ ذکر «لا اله الا الله» 65

تکفیر معتقدان به مخلوق بودن قرآن 66

فصل دوم:

جهاد علیه مسلمانان به حکم فرقه های تکفیری

ابن تیمیه و فتوا به وجوب جهاد علیه شیعیان 71

حلال بودن خون کسی که توسل و استغاثه کند 74

ص: 16

تکفیر مردم مکه و دستور به کشتن آنان 75

حلال بودن جان و مال کسی که استغاثه کند 76

فرمان کشتن مردم یمن، حرمین و... 77

وجوب کشتن کسی که نیتش را به زبان بیاورد 77

وجوب کشتن معتقد به ثبات خورشید 78

وجوب کشتن اشاعره 78

وجوب کشتن مردم منطقة «حائل» 79

وجوب کشتن شیعیان 80

جواز کشتن کسانی که پدران خودش را تکفیر نکنند 81

اعلام جهاد علیه مردم عراق 82

داعش و دلیل کشتن مسلمانان قبل از جنگ با کفار 82

فتوا به کشتن سعود فیصل 83

فصل سوم:

تأیید بزرگان اهل سنت بر تکفیری بودن وهابیت افراطی

شیخ محمد غزالی 87

شکری آلوسی 87

شیخ سلیمان الکردی 88

سلیمان بن عبدالوهاب 89

نجدی حنبلی 91

جمیل صدقی 91

زینی دحلان، مفتی مکه مکرمه 92

صدیق حسن خان 94

هاشم رفاعی 95

کتاب نامه 97

ص: 17

ص: 18

مقدمه

اشاره

بزرگ ترین خطری که امروز از یک طرف امنیت و آرامش جامعة اسلامی و از طرف دیگر آبروی اسلام و مسلمان را در نزد جهانیان تهدید می کند، اندیشه تکفیر و صدور فتاوای تکفیری از جانب عده ای از مفتی های عالِم نماست.

ناامنی و هرج و مرج در کشورهای اسلامی، کشتار مردم بی گناه، ظهور گروه های وحشت و ارهاب؛ همچون القاعده، سپاه صحابه، گروه جهنگوی، جند الله، طالبان، جیش العدل، جبهة النصره، داعش و... که وحشت و ترور را سرلوحة کار خود قرار داده اند، بخشی از پیامد های تلخ فتواهای تکفیری این دسته از مفتی ها به شمار می رود.

پیامد ناگوارتر، خدشه دار شدن چهره اسلام و مسلمانان در سراسر جهان و منفور شدن دین خدا در میان جهانیان است.

در دورانی که مردمان بی دین و پیروان ادیان منسوخ شده و باطل، از، پوچی و سرخوردگی دنیای مدرنیزم بیزار و به سوی تعالیم حیات بخش دین مبین اسلام روی آورده اند، عده ای مسلمان نما با صدور فتواهای تکفیری و در نتیجه آن، با انفجار و کشتار بی رحمانه هم کیشان خود، چهره نورانی و سرشار از عطوفت اسلام را، مخوف ترین ایده در دنیا معرفی می کنند و عملا در عرصه پروژه اسلام هراسی دشمنان اسلام، جولان می دهند.

وقتی مردمان جهان می بینند که برخی مسلمانان با سر دادن شعار مقدس «الله اکبر»، کودکان، زنان و پیر و جوان را با وحشیانه ترین روش سر می برند و قلب او را از سینه

ص: 19

درمی آورند و به دندان می گیرند، طبیعی است که فکر کنند این مردمان وحشی، تربیت شده دین اسلام هستند و با پیروی از دستورهای دینی شان این چنین بی رحم و سفاک رفتار می کنند.

گروهی از مفتی های افراطی که در کمال ناباوری خود را پیرو سلف صالح معرفی می کنند، با در اختیار گرفتن کرسی فتوا، چشمان شان را بر روی حقایق بسته و با شتاب و بر خلاف کتاب، سنت، سیره صحابه و عقل، پیروان دیگر مذاهب اسلامی را تکفیر و کشتن پیروان آن ها را واجب اعلام کرده اند.

نمونه هایی از فتاوای علمای مسلمان بر حرمت تکفیر

علمای مسلمان در طول تاریخ و با استناد به آیات قرآن کریم و روایات صحیح السندِ فراوانی که در معتبر ترین کتاب های آنان وجود دارد، خطر تکفیر را گوش زد و با آن مبارزه کرده اند؛ در این جا به ذکر کلام چند تن از آن ها اکتفا می کنیم.

ابوحامد غزالی، از علمای بزرگ اهل سنت دربارة خطر تکفیر مسلمان به وسیلة مسلمان می گوید:

آنچه شایسته است که یک محصل انجام دهد، دوری کردن از تکفیر است، زیرا حلال کردن خون و مال کسانی که به سوی قبله نماز می خوانند و به صراحت، شهادتین می گویند خطاست.

خطا کردن در ترک کشتن هزار کافر، راحت تر است از ریختن خون یک مسلمان. به درستی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است که: من به شما دستور می دهم که با مردم بجنگید تا زمانی که شهادتین را نگفته اند، زمانی که آن را بر زبان جاری کردند، خون و اموال آنان محفوظ است؛ مگر این که کشته شدن و به غنیمت بردن مال، به حق و به حکم شرع باشد.(1)

ص: 20


1- والذی ینبغی أن یمیل المحصل إلیه الاحتراز من التکفیر ما وجد إلیه سبیلاً. فإن استباحة الدماء والأموال من المصلین إلی القبلة المصرحین بقول لا إله إلا الله محمد رسول الله خطأ، والخطأ فی ترک ألف کافر فی الحیاة أهون من الخطأ فی سفک محجمة من دم مسلم. وقد قال صلی الله علیه و آله و سلم: أمرت أن أقاتل الناس حتی یقولوا لا إله إلا الله محمد رسول الله، فإذا قالوها فقد عصموا منی دماءهم وأموالهم إلا بحقها. (محمد غزالی، الاقتصاد فی الاعتقاد، ج1، ص270).

ابن عساکر دمشقی پس از نقل روایات متعددی درباره حرمت تکفیر می گوید: «این روایت از تکفیر مسلمانان منع می کند؛ پس کسی که اقدام به تکفیر کند، به راستی که از دستورهای سید مرسلین سرپیچی کرده است.»(1)

ابن حزم اندلسی تصریح می کند، حرمت تکفیر، گفتاری است که علمای اهل سنت و تمام صحابه بر آن اجماع دارند:

گروهی طرفدار این مسئله شده اند که هیچ مسلمانی به دلیل اظهار نظر در مسئله اعتقادی و یا به سبب فتوا، تکفیر و تفسیق نمی شود. هر کسی در مسئله ای اجتهاد کرد و اعتقاد داشته باشد که حق همان است، در هر صورت اجر و پاداش دارد؛ اگر به حق اصابت کرد، دو اجر و اگر به خطا رفت یک پاداش دارد. این سخن ابولیلا، ابوحنیفه، شافعی، سفیان ثوری، داود بن علی است، و این دیدگاه تمام صحابه ای است که در این باره نظری داده اند و هیچ مخالفی از آنان نیز در این باره نمی شناسم.(2)

محمد رشید رضا که خود سلفی مذهب؛ اما مخالف تکفیر مسلمانان است، در تفسیر المنار در این باره گفته است: «از بزرگ ترین مصیبت هایی که فرقه های اسلامی گرفتار آن هستند، اتهام به فسق و کفر توسط یکدیگر است...»(3)

بیشتر علمای مسلمان با صدای رسا مسلمانان را از تکفیر بازداشته اند، اما عده ای از ریختن خون مسلمانان لذت می برند و از منفور شدن چهره اسلام در میان جهانیان شادمان می شوند.

ص: 21


1- فهذه الأخبار تمنع من تکفیر المسلمین فمن اقدم علی التکفیر فقد عصی سید المرسلین (ابن عساکر دمشقی، تبیین کذب المفتری، ج1، ص405).
2- وذهبت طائفة إلی أنه لا یکفر ولا یفسق مسلم بقول قاله فی اعتقاد أو فتیا وإن کل من اجتهد فی شیء من ذلک فدان بما رأی أنه الحق فإنه مأجور علی کل حال إن أصاب الحق فأجران وإن أخطأ فأجر واحد وهذا قول ابن أبی لیلی وأبی حنیفة والشافعی وسفیان الثوری وداود بن علی رضی الله عن جمیعهم وهو قول کل من عرفنا له قولا فی هذه المسألة من الصحابة رضی الله عنهم لا نعلم منهم فی ذلک خلافا أصلا. (ابن حزم ظاهری، الفصل فی الملل والنحل، ج3، ص138).
3- إن من أعظم ما بلیت به الفرق الإسلامیة رمی بعضهم بعضا بالفسق والکفر (سید محمد رشید رضا، تفسیر المنار، ج7 ، ص44).

گذری کوتاه بر پیشینه جریان های تکفیری

در تاریخ اسلام، جریان های تکفیری زیادی ظهور و سپس سقوط کرده اند. خوارج، نخستین جریانی است که مخالفان خود را کافر و خون و مال شان را حلال شمرد. پیدایش این فرقه، به نیمة نخست قرن اول هجری و نبرد صفین برمی گردد که با حیله عمرو بن عاص از سپاه امیرمؤمنان علیه السلام جدا شدند و گروه جدیدی را تأسیس کردند.

خوارج نیز به فرقه های متعددی تقسیم شدند، اما تکفیر امیرمؤمنان علی بن أبی طالب علیه السلام، عثمان بن عفان، حکمین، تمام اصحاب جمل، هر کسی راضی به تحکیم حکمین شود، و در نهایت تکفیر تمام کسانی که گناه کبیره ای مرتک شوند،(1)

وجه مشترک اعتقادی تمام فرقه های خوارج به شمار می رود.(2)

پس از خوارج، نیز افراد و گروهک هایی بوده اند که به بهانه هایی همچون خلق قرآن، تشبیه و... مخالفان خود را کافر قلمداد کرده اند، اما مهم ترین شخصیتی که تأثیرگذاری زیادی بر جریان های افراطی و تکفیری هفت قرن اخیر داشته است، ابن تیمیه حرانی است.

او نخستین کسی است که به بهانة توسل، تبرک، شفاعت، زیارت قبور و... تمام مسلمانان را تکفیر و در مواردی بر وجوب جهاد با آن ها فتوا داد که در این کتاب مدارک آن آورده می شود.

پس از ابن تیمیه، شاگردان او، از جمله ابن قیّم جوزیه، راه او را ادامه دادند و مطالب فراموش شده اش را بار دیگر بر سر زبان ها انداختند.

با تلاش علما و دانشمندانی همچون: سبکی شافعی، ابن حجر هیثمی و... و پاسخ های قاطع آنان به سخنان باطل ابن­تیمیه، افکار او از مرحله اندیشه فراتر نرفت و در بین

ص: 22


1- مرتکب الکبیرة من أهل الصلاة مؤمن ... ذهب الخوارج إلی أنه کافر. (عبدالرحمن الإیجی، کتاب المواقف، ج3، ص548).
2- فذکر الکعبی فی مقالاته أن الذی یجمع الخوارج علی افتراق مذاهبها إکفار علی وعثمان والحکمین وأصحاب الجمل وکل من رضی بتحکیم الحکمین والإکفار بارتکاب الذنوب ووجوب الخروج علی الإمام الجائر... (بغدادی، الفرق بین الفرق وبیان الفرقة الناجیة، ج1، ص55).

کتاب هایش دفن شد، اما در قرن دوازدهم با ظهور محمد بن عبدالوهاب و پیمان او با محمد بن سعود در سال 1157ق. در «درعیه» عربستان، این افکار از مرحله اندیشه به مرحله عمل رسید و بار دیگر فتواهای ابن­تیمیه زنده شد.

محمد بن عبدالوهاب، به راحتی واژه هایی همچون «مشرک»، «کافر»، «حلال المال والدم» را درباره مسلمانان به کار برد و محمد بن سعود که فرماندهی لشکر و وظیفه اجرای فتوای او را داشت، به کشتار بی رحمانه مسلمانان نجد، مکه، مدینه و سایر سرزمین های اسلامی پرداخت. کشتار مردم ریاض، مکه، کربلا و به اسارت بردن نوامیس مسلمانان و غارت اموال شان، نتیجه مستقیم فتواهای تکفیری محمد بن عبدالوهاب بود که به وسیلة حاکمان آل سعود انجام شد.(1)

از زمان ظهور محمد بن عبدالوهاب، تا امروز نزدیک به سه قرن گذشته است. در این مدت، جریان وهابی گری با افت و خیزهای زیادی مواجه بوده اند. در سال 1233ق. حکومت وهابیت با دستگیری عبدالله بن سعود به دست ابراهیم پاشا، پسر محمد علی پاشا، حاکم عثمانیِ مصر و گردن زدن عبدالله در میدان بایزید استانبول در عهد سلطان محمود خان عثمانی به صورت کامل از بین رفت، اما ترکی بن عبدالله در سال 1236ق. باردیگر توانست منطقه درعیه را تصرف و حکومت وهابیت را دوباره احیا کند.

حکومت دوم آن ها نیز با درگیری های داخلی، در سال 1263ق. به دست آل رشید سرنگون شد، اما در سال 1319ق. به وسیلة عبدالعزیز بن عبدالرحمن و با پشتیبانی مستقیم دولت بریتانیا برای بار سوم سردرآورد و با تکیه بر منابع و ذخایر نفت و گاز توانسته است تا امروز سرپا بماند.

در دهه های اخیر، جریان های تکفیری با تکیه بر سرمایه نفتی عربستان سعودی و پشتیبانی فکری، اطلاعاتی و استراتژیکی کشورهای غربی، به سرعت رشد کرده است.

ص: 23


1- ر.ک.: ابن بشر، عنوان المجد فی تاریخ نجد، ج1.

القاعده، طالبان، سپاه صحابه، لشکر جهنگوی، جبهة النصره و... و اخیراً گروه تروریستی داعش نمونه هایی بارز گروه های تکفیری به شمار می روند، که با پشتیبانی فکری مفتیان تندرو وهابی و کمک های مالی آل سعود به وجود آمده اند.

نمی توانیم تمام جریان های پیرو محمد بن عبدالوهاب را جریان تکفیری قلمداد کنیم؛ زیرا امروزه بسیاری از دانشمندان و مفتیان پیرو محمد بن عبدالوهاب، به اعتدال روی آورده اند، اما در عین حال جریان وهابی گری افراطی، مهم ترین جریان تکفیری در طول تاریخ اسلام به شمار می رود و متأسفانه خواسته و یا ناخواسته در راستای پروژه اسلام ستیزی غرب گام برمی دارند و اسلام را دین کشتار، بی رحمی، انفجار، انتحار و خشونت معرفی می کنند.

انگیزة جمع آوری فتاوای تکفیری

ایجاد آرامش و امنیت در جامعه اسلامی امری ضروری و وظیفه تمام مسلمانان است، از طرف دیگر، معرفی صحیح اسلام و دستورهای بشر دوستانه آن، وظیفه همة مسلمانان و به ویژه علمای مسلمان است که البته تا امروز علمای راستین به درستی به این تکلیف عمل و تلاش گسترده ای کرده اند.

یکی از راه های رسیدن به این دو هدف حیاتی، معرفی مفتی های افراطی است که با برداشت های غلط خود، آبروی اسلام و مسلمانان را به خطر انداخته و دین سراسر مهرِ اسلام را دین شمشیر، انفجار و کشتار معرفی کرده اند.

شگفت آور این است که هیچ یک از جریان های تکفیری، اتهام "تکفیری بودن" را نمی پذیرند و حتی برخی از مفتی های افراطی با تزویر و تحریف، خود را طرف دار بشریت نشان داده و صدور هرگونه فتوای تکفیری را رد می کنند.

آنچه در این کتاب می خوانید، لیستی از فتواهای ریز و درشت جریان های تکفیری است که از زمان ظهور ابن تیمیه حرانی تا امروز صادر و پیروان شان با عمل به همین فتواها، هم کیشان مسلمان را کشته و به مال و نوامیس آن ها تجاوز کرده اند.

ص: 24

انگیزة اصلی از جمع آوری این فتواها نشان دادن چهره واقعی مفتی های تکفیری به تمام جهانیان و نقش بستن این نکته در اذهان آنان است که اگر امروز در کشورهای اسلامی امنیت، آسایش و مهربانی، جای خود را به خشونت، افراط، انفجار و انتحار داده است، بر اثر گفتارهای نسنجیده و صدور فتواهایی این گروه از مفتی های مسلمان نماست و به دین اسلام که دین صلح و طرفدار آسایش جهانیان است، هیچ ارتباطی ندارد.

چون این گونه فتواها بسیار زیاد است، این نوشتار گنجایش نقل تمامی آن ها را ندارد؛ از این رو تنها به بخش کوچکی از آن ها در سه فصل زیر بسنده شد:

فصل اول: مستنداتی از کتاب های تکفیری ها که بر این اساس، مسلمانان را کافر و یا مشرک خطاب کرده اند؛

فصل دوم: مستنداتی از کتاب های تکفیری که بر اساس آن، علیه مسلمانان اعلام جهاد کرده و خون و مال آن ها را حلال اعلام کرده اند؛

فصل سوم: تأیید تعدادی از بزرگان اهل سنت مبنی بر وجود فکر تکفیری و جریان هایی که خود را به سلف صالح نسبت داده اند.

ص: 25

ص: 26

فصل اول: تکفیر مسلمانان به وسیله جریان های تکفیری

اشاره

ص: 27

ص: 28

مقدمه

اشاره

استناد به منابع و مستندات مورد قبول مخالف، بهترین و منصفانه ترین روش در نقد باورهای اوست؛ زیرا هم راه انکار و بهانه را بر افراطی ها می بندد و هم خواننده را به اطمینان می رساند، از این رو ما از کتاب های خودشان مطالبی را در خصوص کافر دانستن مسلمانان نقل می کنیم.

1. ابن تیمیه

اشاره

او پیش قراول، تکفیر است و در آثار مختلف خود، بی محابا مسلمانان را تکفیر کرده است، در این جا پاره ای از دیدگاه های تکفیری او را نقل می کنیم:

1-1. تکفیر توسل کنندگان

توسل و استغاثه به انبیا و اولیای الهی، از باورهایی است که مسلمانان بر جواز آن اجماع دارند،(1) اما ابن تیمیه حرانی (متوفای728ق)، که در موضوعات مختلف فتوا به

ص: 29


1- بسیاری از فتواهای تکفیری، حول محور توسل و استغاثه به انبیا و صالحین می چرخد، لذا به صورت مختصر، دیدگاه چند تن از بزرگان اهل سنت را در اجماعی بودن اندیشه توسل نقل می کنیم تا ثابت شود که مفتی های افراطی وقتی توسل کنندگان را کافر و مشرک می خوانند، در حقیقت تمام مسلمانان را کافر خوانده اند: امام حصنی دمشقی، از بزرگان اهل سنت در این باره می گوید: «فهو صلی الله علیه وسلم رحمة لنا فی حیاته وبعد وفاته فکیف لا یتوسل به إلیه ولا نعمل البزل القناعیس نحوه وإلیه وذلک مما أجمع أهل التوحید علیه وأجمعوا علی تکفیر من قال بخلاف ذلک صرح به أئمة الأمة وأولهم مالک؛ تمام اهل توحید بر جواز توسل به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم اجماع دارند و هم چنین اجماع دارند بر کافر دانستن کسی که خلاف آن را بگوید. پیشوایان امت و نخستین آنان، امام مالک بر آن تصریح کرده است». (ابوبکر حصنی، دفع شبه من شبه وتمرد، ج1، ص122). ابن حجر هیثمی نیز می گوید که علما بر جواز توسل اجماع دارند و روایات نیز در این باره متواتر است: «و أنه یتوسل به فی کل خیر قبل بروزه لهذا العالم، و بعده فی حیاته و بعد وفاته و کذا فی عرصات القیامة فیشفع الی ربه. و هذا مما قام الإجماع علیه و تواترت به الأخبار؛ توسل به آن حضرت در هر کار خیری جایز است، چه قبل از ورود آن حضرت به این عالم و چه بعد از آن در زمان حیاتش و چه بعد از وفاتش و هم چنین در قیامت که آن حضرت مردم را نزد خداوند شفاعت می کند. علما بر این قضیه اجماع دارند و روایات نیز در این زمینه متواتراست.» (ابن حجر هیثمی، الجوهر المنظم فی زیارة قبر النبوی الشریف المکرم، ص153). علامه محمد بن عمر سربازی، امام جمعه اسبق شهرستان چابهار که بیشتر بزرگان امروز شرق ایران شاگرد او به شمار می روند، درباره توسل می گوید: «حکم توسل به کتاب الله و اشخاص... : ثانیاً: حکم وسیله این است که نزد جمهور اهل سنت و جماع توسل به قرآن و انبیا و صلحا جایز، بلکه موجب مقبولیت دعا و مستحسن است» (محمد عمر سربازی، فتاوای منبع العلوم کوه ون، ج1، ص161-162).

کفر مسلمانان داده است، استغاثه، توسل و طلب شفاعت از مردگان را شرک و کفر می داند، وی در کتاب زیارة القبور می نویسد:

حکم کسی که به سراغ قبر پیامبران یا صالحین یا به سراغ قبر پیامبر یا قبر انسان صالحی برود که گمان دارد که قبر پیامبر یا قبر انسان صالح است، و از آنان مدد بخواهد، بر سه وجه است:

یکی از این وجوه این است که از آن قبر بخواهد که بیماریش یا بیماری حیواناتش را برطرف کند یا قرضش ادا شود یا از دشمنش انتقام گیرد یا او و خانواده و حیواناتش را به سلامت دارد و مثل این خواسته ها که فقط از خداوند برمی آید را از قبر بخواهد پس این کار شرک صریح و واضح است و واجب است انجام دهنده کار را توبه داد و اگر توبه نکرد باید کشته شود.(1)

1-2. تکفیر مذاهب فقهی و کلامی اهل سنت

ابن تیمیه کسی را که در فروع، پیرو یکی از مذاهب چهارگانه اهل سنت باشد و در

ص: 30


1- فصل حکم من یأتی إلی قبر نبی أو صالح ویسأله ویستنجد به وأما من یأتی إلی قبر نبی أو صالح أو من یعتقد فیه أنه قبر نبی أو رجل صالح ولیس کذلک ویسأله ویستنجده فهذا علی ثلاث درجات: أحدهما أن یسأله حاجته مثل أن یسأله أن یزیل مرضه أو مرض دوابه أو یقضی دینه أو ینتقم له من عدوه أو یعافی نفسه وأهله ودوابه ونحو ذلک مما لا یقدر علیه إلا الله عز وجل فهذا شرک صریح یجب أن یستتاب صاحبه فإن تاب وإلا قتل. (ابن تیمیه، زیارة القبور والاستنجاد بالمقبور، ج1، ص18).

اصول، پیرو مذهب اشعری یا معتزلی باشد، مرتد و گمراه می داند:

کسی که بگوید: من از نظر شریعت پیرو شافعی هستم، ولی در فقه از اشعری پیروی می کنم، به او می گوییم: این از جملة اضداد، بلکه این خود ارتداد است؛ زیرا شافعی در فقه پیرو اشعری نبود؛ و کسی که بگوید: در فروع دین پیرو مذهب حنبلی هستم، اما در اصول، معتزلی؛ به او می گوییم: تو در این صورت از راه راست گمراه شدی؛ زیرا احمد در دین و اجتهاد، معتزلی نبود.(1)

با این فتوا، تمام پیروان مذاهب اربعه اهل سنت، مرتد هستند.

1-3. تکفیر شیعه

ابن تیمیه حرانی که در حقیقت، تئوریسین اصلی فکر وهابیت به شمار می رود، درباره شیعیان و پیروان اهل بیت سخنان بسیار زشتی گفته است. از جمله می گوید:

در میان مردم مصر، زندیق هایی وجود دارند که نه به آخرت ایمان دارند و نه به بهشت و جهنم، نه نماز را واجب می دانند و نه زکات و حج را بهترین گروه در میان آن ها طایفه رافضه است، که رافضه شرورترین طایفه ای است که به قبله نسبت داده می شود.(2)

و در جایی دیگر می نویسد:

اما آن ها (روافض) شراب کفر و الحاد را در ظرف انبیای خدا و اولیای او به خورد مردم می دهند، لباس مجاهدان در راه خدا را می پوشند، اما در باطن از جنگ کنندگان با خدا و پیامبرش هستند. آن ها کلام کفار و منافقان را در قالب الفاظ اولیای خداوند بیان می کنند؛ مردم وارد مذهب

ص: 31


1- فمن قال أنا شافعی الشرع أشعری الإعتقاد قلنا له هذا من الأضداد لا بل من الارتداد إذ لم یکن الشافعی أشعری الإعتقاد ومن قال أنا حنبلی فی الفروع معتزلی فی الأصول قلنا قد ضللت إذا عن سواء السبیل فیما تزعمه إذ لم یکن أحمد معتزلی الدین والاجتهاد. (ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج4، ص177)
2- وفیهم قوم زنادقة دهریة لا یؤمنون بالاخرة ولاجنة ولا نار ولا یعتقدون وجوب الصلاة والزکاة والصیام والحج وخیرمن کان فیهم الرافضة والرافضة شر الطوائف المنتسبین إلی القبلة. (ابن تیمیه، کتب و رسائل و فتاوی ابن تیمیة فی الفقه، ج28، ص638).

آنان می شود که مؤمن و ولی خداوند شوند، اما منافق و دشمن خدا می شوند.(1)

2. محمد بن عبدالوهاب

اشاره

وی به سال 1115ق. در شهر «عیینه» از توابع نجد در عربستان به دنیا آمد. فقه حنبلی را در زادگاه خود آموخت و سپس در مدینه به تکمیل تحصیلات خود پرداخت. او سپس با آل سعود همکاری کرد و به کمک و حمایت انگلیس در تشکیل حکومت عربستان و با مذهب وهابیت تلاش نمود. وی در تکفیر غیروهابیان، اعم از شیعه و سنی مطالب زیادی نوشت که به پاره ای از آن ها اشاره می کنیم:

2-1. تکفیر شخصیت های اهل سنت
اشاره

محمد بن عبدالوهاب، علاوه بر فتوای عمومی دربارة تکفیر مسلمانان، در مواردی افراد شاخص اهل سنت، چه آن ها که در گذشته می زیسته اند و چه آن ها که از معاصران او بوده اند را تکفیر کرده است، که به چند نمونه بسنده می کنیم:

الف. فخر الدین رازی

فخر الدین رازی، مفسّر معروف اهل سنت، صاحب کتاب تفسیر الکبیر که شمس الدین ذهبی از او با عناوین علامه، یگانه دوران، مفسر، متکلم (2)

و... یاد کرده است، یکی از کسانی است که به وسیله ابن تیمیه و به تبع او توسط محمد بن عبدالوهاب و پیروانش تکفیر شده است.

محمد بن عبدالوهاب در توجیه تکفیر افراد معیّن از مسلمانان می نویسد:

ص: 32


1- وأما هؤلاء فیسقون الناس شراب الکفر والالحاد فی آنیة أنبیاء الله وأولیائه ویلبسون ثیاب المجاهدین فی سبیل الله وهم فی الباطن من المحاربین لله ورسوله ویظهرون کلام الکفار والمنافقین فی قوالب ألفاظ أولیاء الله المحققین فیدخل الرجل معهم علی أن یصیر مؤمنا ولیا لله فیصیر منافقا عدوا لله. (ابن تیمیه، کتب و رسائل و فتاوی شیخ الإسلام، ج2، ص360)
2- محمد ذهبی، تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، ج43، ص212.

به سخن او [ابن تیمیه] بنگر که بین سخنان غیر صریح و بین آنچه ما گفتیم در تکفیر افراد معیّن فرق گذاشته است و در تکفیر سران کفر و فلانی و فلانی توسط ابن تیمیه که نام برده و مرتد خواندن صریح آنان، دقت کن. هم چنین در کلام صریح او در نقل اجماع مسلمانان بر ارتداد فخر رازی تأمل کن؛ با این که فخر رازی از دیدگاه علمای شما، یکی از چهار امام است. آیا این سخن ابن تیمیه با سخن شما که تکفیر افراد معیّن جایز نیست، تناسبی دارد؟(1)

و باز محمد بن عبدالوهاب در نامه دیگری می نویسد:

کسانی بوده اند که در [دفاع] از دین مشرکان و ارتداد از اسلام کتاب نوشته اند؛ همان طوری که فخر رازی کتابی در [دفاع] از پرستش ستارگان نوشته و دلایلی برای درستی این کار، منفعت آن و ترغیب مردم به سوی آن، اقامه کرده است. این کار او به اتفاق مسلمانان ارتداد از اسلام است.(2)

ب. سلیمان بن سحیم و پدرش

سلیمان بن محمد بن احمد بن علی بن سحیم عنزی (متوفای 1181ق.) تا زمان حیات پدرش در نجد زندگی و تحصیل می کرد؛ پس از وفات او، شهر ریاض را برای محل سکونت انتخاب کرد. وی خطیب، مدرس، مفتی و پیشوای مردم ریاض در آن زمان به شمار می رفت،(3)

اما با ظهور وهابیت به مخالفت و دشمنی با آنان پرداخت.

ص: 33


1- فانظر کلامه فی التفرقة بین المقالات الخفیة، و بین ما نحن فیه، فی کفر المعین، و تأمل تکفیره رؤوسهم، فلانا وفلانا بأعیانهم، وردتهم ردة صریحة، وتأمل تصریحه بحکایة الإجماع علی ردة الفخر الرازی عن الإسلام، مع کونه عند علمائکم من الأئمة الأربعة؛ هل یناسب هذا لما فهمت من کلامه أن المعین لا یکفر. (عبدالرحمن نجدی، الدرر السنیة فی أجوبة النجدیة، ج13، ص69).
2- و أبلغ من ذلک: أن منهم من یصنف فی دین المشرکین، و الردة عن الإسلام، کما صنف الرازی کتابه فی عبادة الکواکب، و أقام الأدلة علی حسن ذلک، و منفعته، و رغب فیه؛ و هذه ردة عن الإسلام باتفاق المسلمین. (همان، ص355).
3- ثم استوطن بلد معکال إحدی القریتین اللتین تکوّنت منهما مدینة الریاض، فأقام فیها و صار مدرس أهل البلاد ومفتیهم و إمامهم و خطیبهم فی زمن دهام بن دواس أمیر الریاض. (آل بسام، علماء نجد خلال ثمانیة قرون، ج2، ص381).

محمد بن عبدالوهاب در نامه ای به او می نویسد:

اما تو! مردی جاهل، مشرک و دشمن دین خدا هستی. تو جاهلانی را که از دین اسلام متنفرند و شرک و دین پدرانشان را دوست دارند، به اشتباه می اندازی و گرنه این جاهلان اگر قصدشان پیروی از حق بود، می دانستند که کلام تو چه قدر فاسد است.(1)

و باز در نامه دیگری تصریح می کند که تو و پدرت دچار کفر صریح شده اید:

قبل از پاسخ به شما یادآوری می کنم که تو و پدرت، گرفتار کفر آشکار، شرک و نفاق شده اید. تو و پدرت تا امروز معنای شهادت به لا اله الا الله را نمی فهمیدید، اگر خداوند در روز قیامت از من سؤال کند، من به این مطلب شهادت خواهم داد که تو و پدرت تا امروز معنای لا اله الا الله را نمی دانستید. من این مطلب را به صورت آشکار برای تو روشن کردم تا شاید به سوی خداند بازگردی و وارد دین اسلام شوی؛ البته اگر خداوند تو را هدایت کند، و گر نه برای هر کسی که به خداوند و روز قیامت ایمان دارد وضعیت شما روشن است و می داند دشمنی با شما واجب است؛ همان طوری که خداوند فرموده است: هیچ قومی را که ایمان به خدا و روز رستاخیز دارند نمی یابی که با دشمنان خدا و رسولش دوستی کنند.(2)

ج. شیخ عبدالله مویسی

یکی از مخالفان سرسخت محمد بن عبدالوهاب، شیخ عبدالله بن عیسی المویسی (متوفای1175ق.) بوده است. او اهل شهر «حرمه» از شهرهای منطقه «سدیر» در نجد

ص: 34


1- و لکن أنت رجل جاهل مشرک، مبغض لدین الله، و تلبس علی الجهال الذین یکرهون دین الإسلام و یحبون الشرک و دین آبائهم؛ و إلا فهؤلاء الجهال، لو مرادهم اتباع الحق، عرفوا أن کلامک من أفسد ما یکون. (عبدالرحمن نجدی، الدرر السنیة، ج10، ص39).
2- و قبل الجواب، نذکر لک أنک أنت و أباک، مصرحون بالکفر، و الشرک، والنفاق... و أنت إلی الآن أنت و أبوک، لا تفهمون شهادة أن لا إله إلا الله، أنا أشهد بهذا شهادة یسألنی الله عنها یوم القیامة، أنک لا تعرفها إلی الآن، و لا أبوک. و نکشف لک هذا کشفا بینا، لعلک تتوب إلی الله، وتدخل فی دین الإسلام، إن هداک الله تبین لکل من یؤمن بالله و الیوم الآخر حالکما و الصلاة و راءکما و قبول شهادتکما و خظکما و وجوب عداوتکما کما قال تعالی )لا تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ(. (همان، ج10، ص31).

بود و برای تحصیل به دمشق رفت و پس از رسیدن به مقام اجتهاد، به شهر خود بازگشت و کرسی تدریس و فتوا و قضاوت را به عهده گرفت و تا آخر عمر، منصب قضاوت و فتوا را در اختیار داشت.(1)

محمد بن عبدالوهاب نیز تندترین عبارت ها را در تکفیر او به کار برده است؛ تا جایی که در یکی از نامه هایش می نویسد: «من یقین دارم کفر کسانی که گنبد ابوطالب را می پرستند، به یک دهم کفر مویسی و امثال او نمی رسد.»(2)

آل بسام می نویسد: مویسی معتقد بود که محمد بن عبدالوهاب همه مسلمانان را بدون دلیل و برهان تکفیر کرده و این همان روش خوارج بوده است:

مویسی از کسانی بود که با محمد بن عبدالوهاب مخالفت و اعتقادات او و پیروانش را در شروع دعوت شان رد کرد. در یکی از نامه های عبدالله مویسی به محمد بن عبدالوهاب آمده است: اما این که شما گفته اید: «توحید را رسول خدا آورد، اما شما آن را نقض کردید» به درستی که شما اشتباه کرده اید، چنین چیزی از ما سر نزده است. توحید را آنچه شما در نامه ات نوشته ای نقض کرده، توحیدی که از پیش خود ساخته ای و مسلمانان را با آن تکفیر می کنی، خون و مال شان را بدون هیچ دلیلی از جانب خدا و رسولش مباح اعلام کرده ای و این طریقه شما چیزی نیست جز همان روش خوارج.(3)

ص: 35


1- عبد الله بن عیسی الشهیر بالمویسی - تصغیر موسی - ولد فی بلدة حرمة من إحدی بلدان سدیر فی نجد، و نشا فیها و قرأ علی مشایخ نجد، ثم ارتحل إلی دمشق للأخذ عن علمائها فأخذ عنهم، و من أشهرهم العلامة محمد السفارینی المشهور... وجد و اجتهد حتی مهر فی الفقه ثم عاد إلی وطنه.... و المترجم بعد عودته من دمشق جلس فی بلاده یفتی و یدرس و صار معتمد أهل بلده، ثم ولی قضاء بلدة حرمة إحدی بلدان سدیر، فمکث فی قضائها حتی توفی فیها. (آل بسام، علماء نجد خلال ثمانیة قرون، ج4، ص364).
2- و لکن أقطع: أن کفر من عبد قبة أبی طالب، لا یبلغ عشر کفر المویس وأمثاله (عبدالرحمن نجدی، همان، ج13، ص111).
3- وکان المویسی ممن أنکر علی محمد بن عبد الوهاب ورد علیه و علی أتباعه فی إبتداء دعوتهم، فقد جاء فی إحدی رسائل عبد الله المویسی مایلی: أما قولک إن التوحید جاء به الرسول و أنتم تنقضونه، فلقد أخطأت، ما صدر منا، و إنما ینقض ما کتبته أنت توحیداً، من تلقاء نفسک، من تکفیر المسلمین و استباحة دمائهم و أموالهم بلا برهان من الله و رسوله و ما هی إلا طریقة الخوارج. (همان، ص365).
د. شیخ احمد بن یحیی

شیخ احمد بن یحیی بن محمد بن عبداللطیف (متوفای 1163ق.) یکی از علمای حنبلی مذهب بود که نزد علمای منطقه «سدیر» تحصیل کرد و به منصب قضاوت رسید و تا آخر عمر قاضی منطقه «رغبه» بود.(1)

او یکی از دشمنان سرسخت محمد بن عبدالوهاب بود؛ به طوری که توسط وی تکفیر شد و او زشت ترین عبارت ها را در تکفیر احمد بن یحیی به کار برد.

محمد بن عبدالوهاب در نامه ای که به عبدالرحمن بن ربیعه درباره معنای توحید نوشته است، خطاب به او می گوید:

اگر تو بر توحید استقامت ورزیدی، در این زمینه روشن گری کردی و مردم را به دشمنی با آن ها (دشمنان وهابیت)، به ویژه احمد بن یحیی که نجس ترین آن ها و بزرگ ترین آن ها در کفر است، دعوت کردی و بر آزارها صبر کردی، تو برادر و دوست ما هستی... .(2)

ه. علامه محمد بن فیروز

علامه محمد بن عبدالله بن محمد بن فیروز تمیمی، (متوفای1216ق.) از علمای بزرگ حنابله، صاحب کرسی فتوا و تدریس در «احساء» و «بصره»، کسی که قرآن کریم، صحیح بخاری، الفیه ابن مالک، الفیه العراقی و... را از حفظ بود،(3)

یکی از کسانی است که به وسیلة محمد بن عبدالوهاب تکفیر شده است.

ص: 36


1- الشیخ احمد بن یحیی بن محمد بن عبد اللطیف... ولد ببلدة العطار إحدی بلدان سدیر...و نشأ فی هذه البلدة و قرأ علی علماء سدیر و غیرهم حتی أدرک فصار قاضیا فی قریة رغبة... لبث قاضیا إلی أن توفی رحمه الله سنة 1163ق. (آل بسام، علماء نجد خلال ثمانیة قرون، ج1، ص364).
2- فإن استقمت علی التوحید، و تبینت فیه، و دعوت الناس إلیه بعداوة هؤلاء، خصوصا ابن یحیی، لأنه من أنجسهم و أعظمهم کفرا، و صبرت علی الأذی فی ذلک، فأنت أخونا و حبیبنا (عبدالرحمن نجدی، الدرر السنیة، ج13، ص60).
3- العلامة الفهامة،کاشف المعضلات، و موضح المشکلات، و محرر أنواع العلوم، و مقرر المنقول و المعقول، بالمنطوق و المفهوم ... (محمد بن عبدالله نجدی، السحب الوابلة علی ضرائح الحنابلة، ص400 -406).

محمد بن عبدالوهاب در پاسخ به نامه احمد بن ابراهیم که به او اعتراض کرده بود: چرا علما و عوام اهل سنت را تکفیر می کنی؟ و تکفیر شخص معیّن جایز نیست، به تفصیل به این مسئله پرداخته است که چون مردم احساء، بصره و... اعتراف کرده اند که پیش از این مشرک بوده اند و دین محمد بن عبدالوهاب دین توحید است، اما در عین حال دست از شرک نکشیده اند و با اهل توحید (وهابی ها) دشمنی می کنند، پس تکفیر آن ها جایز است. سپس در ادامه می نویسد:

نامه مردم احساء موجود است، اما ابن عبداللطیف و ابن عفالق و ابن مطلق، دهانشان پر از سرگین شده است؛ یعنی به توحید ناسزا می گویند و هر کس آن را تصدیق و یا شرک را انکار کند، خونش را حلال می دانند، اما بدان که ابن فیروز از همه آن ها به اسلام نزدیک تر و مردی از حنابله است و به سخنان شیخ «ابن تیمیه» و به ویژه ابن قیم گرایش دارد؛ با این حال کتابی نوشته و برای ما ارسال کرده است و در آن اعمالی را که در کنار قبر یوسف و امثال آن انجام می شود، تأیید کرده و گفته که کار آن ها دین صحیح است.(1)

او در نامه ای که به احمد بن عبدالکریم با موضوع «بیان اشتباه کسانی که فکر می کنند، افراد بت پرست به صورت مشخص تکفیر نمی شوند» می نویسد:

بلکه عبارت «ابن تیمیه» در تکفیر افرادی مثل: ابن فیروز و صالح بن عبدالله و همانند آن ها واضح و روشن است، کفر آن ها کفر آشکاری است که آن ها را از ملت اسلام خارج می کند؛ چه رسد به افراد دیگر. این مطلب در همان کلام ابن قیم که شما ذکر کرده اید و هم چنین در کلام ابن تیمیه که اشکال شما را زدوده در اثبات کفر بت پرستانی که در

ص: 37


1- و أیضا: مکاتیب أهل الأحساء موجودة، فأما ابن عبداللطیف، و ابن عفالق، و ابن مطلق، فحشو بالزبیل أعنی: سبابة التوحید، و استحلال دم من صدق به، أو أنکر الشرک؛ و لکن تعرف ابن فیروز، أنه أقربهم إلی الإسلام، و هو رجل من الحنابلة، و ینتحل کلام الشیخ و ابن القیم خاصة، و مع هذا صنف مصنفا أرسله إلینا، قرر فیه: أن هذا الذی یفعل عند قبر یوسف و أمثاله، هو الدین الصحیح (عبدالرحمن بن نجدی، الدرر السنیة، ج13، ص78).

اطراف قبر یوسف و امثال او می چرخند و آن ها را در سختی ها و مشکلات به فریاد می خوانند، صریح و روشن آمده است... .(1)

ابن فیروز از کسانی است که به شدت با محمد بن عبدالوهاب و گروه تکفیری او مخالف بود، به طوری که به سلطان عبدالحمیدخان عثمان نامه نوشت و او را برای جنگ با محمد بن عبدالوهاب تشویق کرد.(2)

محمد بن عبدالوهاب نیز تنها به تکفیر او بسنده نکرد، بلکه پانصد سکه طلای سرخ برای کشتن او جایزه گذاشت، تعدادی از اوباش شبانه از دیوار خانه او بالا رفتند، اما به هنگام بالا رفتن نردبان می شکند و نقشه آن ها نقش بر آب می شود و مجبور به فرار می شوند.(3)

محمد بن عبدالله نجدی در شرح حال محمد بن فیروز می نویسد:

وی باورهای پیروان محمد بن عبدالوهاب را رد و اشتباه آنان را گوشزد می نمود و مردم را نصیحت می کرد که از آن ها دوری کنند؛ به همین دلیل وهابی ها او را دشمن بزرگ خود می پنداشتند و تکفیرش می کردند. او در نزد وهابی ها به مشرک بزرگ، ضرب المثل شده بود.(4)

ص: 38


1- بل العبارة صریحة واضحة، فی تکفیره مثل ابن فیروز، و صالح بن عبد الله، و أمثالهما، کفرا ظاهرا ینقل عن الملة، فضلا عن غیرهما؛ هذا صریح واضح، فی کلام ابن القیم الذی ذکرت، و فی کلام الشیخ الذی أزال عنک الإشکال، فی کفر من عبد الوثن الذی علی قبر یوسف و أمثاله، و دعاهم فی الشدائد و الرخاء... (همان، ج13، ص63).
2- کاتب السلطان عبد الحمید خان یستنجده علی قتال البغاة الخارجین بنجد... (محمد نجدی حنبلی، السحب الوابلة علی ضرائح الحنابلة، ص401).
3- و نصبوا له الحبائل حتی بذلوا علی قتله خمسمائة أحمر ذهباً فتسور علیه جماعة من الأشقیاء لیلا و طلعوا إلی داره فی سلم فانکسر بهم و تعطل بعضهم فحمله الباقون و هربوا. (همان، ص402)
4- وکان الشیخ یرد علیهم و یبین خطأهم و ینصح الناس عنهم فلهذا اتخذوه أکبر الأعداء و کفروه و صاره عندهم یضرب به المثل فی عظم الشرک... (همان، ص402).
2-2. ادعای اعتراف علمای مکه و مدینه بر شرک و کفر

محمد بن عبدالوهاب در نامه ای خطاب به پیروان خود ادعا می کند که علمای مشرکان (مسلمانان سنی مذهب) اقرار کرده اند که مردم حرمین شریفین، بصره، عراق، یمن و دیگر شهرهای مسلمان نشین، تا امروز مشرک بوده اند. او می گوید:

خداوند با اقرار علمای مشرکین بر شما منت نهاده است. شنیدید که آن ها اقرار کردند که آنچه در حرمین، بصره، عراق و یمن انجام می شده، شرک بر خداوند بوده است، و نیز اقرار کرده اند که دین ما (دین وهابیت) همان دینی است که خداوند پیروان آن را یاری خواهد کرد. آن ها که تصور می کنند سواد اعظم هستند، اقرار کرده اند که دین آن ها دین شرک آمیزی بوده است و اقرار کرده اند که این توحیدی که تلاش می کردند آن را با کشتن پیروانش یا زندانی کردن آنان، از بین ببرند، همان دین خدا و پیامبر است. این اقراری که آن ها علیه خود کرده اند، از بزرگ ترین نشانه های خداوند و از بزرگ ترین نعمت هایی است که او به شما ارزانی کرده است.(1)

ماجرای اقرار علمای اهل سنت بر این که تا امروز ما مشرک بوده ایم و دین جدید وهابیت همان دین واقعی خداوند است، زمانی اتفاق افتاده، که وهابی ها شهرهای مکه و مدینه را تصرف کردند.

پس از این که این شهر به دست وهابی ها افتاد، آن ها منشوری نوشته و تمام علمای اهل سنت ساکن در این دو شهر را مجبور کردند که زیر آن را امضا کنند.

در این منشور آن ها اعتراف کرده اند که توحیدی که محمد بن عبدالوهاب و محمد بن سعود آورده اند، توحید خالص است و مردم مکه، مدینه، مصر، شام و سایر

ص: 39


1- و قد منَّ الله علیکم بإقرار علماء المشرکین بهذا کله سمعتم إقرارهم أن هذا الذی یفعل فی الحرمین و البصرة و العراق و الیمن أن هذا شرک بالله فأقروا لکم أن هذا الدین الذی ینصرون أهله و یزعمون أنهم السواد الأعظم أقروا لکم أن دینهم هو الشرک؛ و أقروا لکم أیضاً أن التوحید الذی یسعون فی إطفائه و فی قتل أهله و حبسهم أنه دین الله و رسوله، و هذا الإقرار منهم علی أنفسهم من أعظم آیات الله و من أعظم نعم الله علیکم (محمد بن عبدالوهاب، مجموع مؤلفات، الرسائل الشخصیة، ص270-272).

سرزمین های اسلامی تا امروز کافر و مشرک بوده اند، و درباره نوع کفر خود گفته اند: «أنه الکفر، المبیح للدم، و المال، و الموجب للخلود فی النار.»

دینی که ما تا امروز داشتیم، همان کفری بوده که به سبب آن خون و مال ما را حلال می کرد و سبب ورود ما به آتش جهنم می شد.

سپس در ادامه تأکید کرده اند که هر کس وارد این دین جدید نشود، از دیدِ ما کافر است و بر مسلمانان و امامشان واجب است که با او جهاد کنند و او را بشکنند: «و من لم یدخل فی هذا الدین، و یعمل به، و یوالی أهله، و یعادی أعداءه، فهو عندنا کافر بالله، و الیوم الأخر، و واجب علی إمام المسلمین، و المسلمین، جهاده و قتاله.»(1)

کسانی که این اقرارنامه را امضا کردند، همگی از مفتی های اعظم مذاهب اربعه اهل سنت، از جمله: عبد الملک بن عبد المنعم قلعی حنفی، مفتی احناف؛ محمد صالح بن ابراهیم، مفتی شافعی ها؛ محمد بن محمد عربی بنانی، مفتی مالکی ها و....

در صفحه بعد دقیقاً همین منشور از زبان علمای مدینه نقل شده است.

واضح است که این نامه به زور شمشیر به وسیلة علمای اهل سنت امضا شده است،(2)

وگرنه طبیعی نیست شخصی که مفتی اعظم یک مذهب به شمار می رود، به کفر خود و تمام هم کیشانش اعتراف نماید و خون خود و آنان را هدر اعلام کند.

ص: 40


1- الحمد لله رب العالمین: نشهد- و نحن علماء مکة، الواضعون خطوطنا، و أختامنا فی هذا الرقیم- أن هذا الدین، الذی قام به الشیخ: محمد بن عبد الوهاب، رحمه الله تعالی، و دعا إلیه إمام المسلمین: سعود بن عبد العزیز، من توحید الله، و نفی الشرک، الذی ذکره فی هذا الکتاب، أنه هو الحق، الذی لا شک فیه، و لا ریب؛ و أن: ما وقع فی مکة، و المدینة، سابقاً و مصر، و الشام، و غیرهما، من البلاد، إلی إلآن، من أنواع الشرک، المذکورة فی هذا الکتاب، أنه: الکفر، المبیح للدم، و المال، و الموجب للخلود فی النار؛ و من لم یدخل فی هذا الدین، ویعمل به، و یوالی أهله، و یعادی أعداءه، فهو عندنا کافر بالله، و الیوم الأخر، و واجب علی إمام المسلمین، و المسلمین، جهاده و قتاله، حتی یتوب إلی الله مما هو علیه، و یعمل بهذا الدین. أشهد بذلک، وکتبه الفقیر إلی الله تعالی: عبد الملک بن عبد المنعم، القلعی، و الحنفی، مفتی مکة المکرمة، عفی عنه، و غفر له...
2- بایع الحجازیون سلطان نجد و السیف فوق رقابهم و النطع تحت أقدامهم...؛ حجازی ها زمانی با سلطان نجد بیعت کردند که شمشیر بر گردن آن ها و نطع (فرشی از پوست است که برای بریدن سر یا شکنجه محکوم در زیر او می گسترانند) زیر پای آنان پهن بود. (یوسف کمال حنانة، المسألة الحجازیة، ص11).

در چنین موقعیتی عجیب نیست که علمای اهل سنت اعتراف کنند که آن ها تا امروز مشرک و خون و مالشان حلال بوده است؛ بلکه عجیب این است که محمد بن عبدالوهاب به چنین اعترافی افتخار و استدلال کرده و باورش شده است که آن ها خود را کافر می دانند و دین جدید محمد بن عبدالوهاب را دین واقعی خدا و پیامبر دانسته اند.

این مدارک نشان می دهد که آن ها چه برخوردی با اهل سنت و با علمای شان داشته اند و چگونه سرزمین های اسلامی را تصرف و مردم را به پیروی از دین جدید خود مجبور کرده اند.

2-3. تکفیر توسل کنندگان

محمد بن عبدالوهاب، در نامه ای که به یکی از مخالفانش نوشته، تصریح می کند که ما مسلمانان را به سبب استغاثه و توسل تکفیر کرده ایم و این همان کاری است که رسول خدا انجام داده است! در کتاب الدرر السنیه،(1) نامه محمد بن عبدالوهاب این چنین آمده است:

اما آن چیزی که ما آن را انکار و به سبب آن مردم را تکفیر می کنیم؛ شرک به خداوند است؛ مثل این که کسی پیامبری از پیامبران یا ملائکه ای از ملائک را بخواند؛ برای او قربانی و نذر کند؛ نزد قبر او اعتکاف کند؛ در برابر آن با خضوع خم شود و یا سجده نماید؛ از او

ص: 41


1- الدرر السنیة فی اجوبة مسائل النجدیة، یکی از مهم ترین کتاب های وهابیت است که تمام نامه ها و استفتائات علمای وهابی از آغاز تا معاصران را در یک کتاب جمع آوری و دو تن از نوادگان محمد بن عبدالوهاب؛ یعنی محمد بن ابراهیم آل الشیخ و محمد بن عبد اللطیف آل الشیخ بر آن تقریظ زده و از آن تعریف کرده اند. محمد بن عبداللطیف درباره این کتاب گفته: فإنی نظرت فی هذا المجموع، الفائق الرائق الذی جمعه و رتّبه الإبن: عبدالرحمن بن محمد بن قاسم، فرأیته قد جمع علوماً مهمة، ومسائل کثیرة جمة، مما أوضحه علماء أهل هذه الدعوة الإسلامیة فی مسائلهم و رسائلهم الساطعة أنوارها، الواضحة أسرارها؛ من این مجموعه را دیدم، مجموعه ای گران سنگ و ازرشمندی است که عبد الرحمن بن قاسم جمع آوری کرده است. دیدم که علوم مهم و مسائل ارزشمند بسیاری را در آن جمع کرده است، از مطالبی که علمای این دعوت اسلامی در پاسخ ها و نامه های خود توضیح داده اند، مطالبی که نور های آن درخشان و اسرار آن آشکار است.(عبدالرحمن بن نجدی، الدرر السنیة، ص5).

حاجت بطلبد؛ از او رفع مشکلاتش را بخواهد، این شرکی است که قریش به آن مبتلا بود و رسول خدا به دلیل همین کار ها تکفیرشان کرد و با آنان جنگید.(1)

2-4. استدلال به تکفیر خوارج برای تکفیر مسلمانان

محمد بن عبدالوهاب تصریح می کند که در زمان پیامبر و خلفا، برخی از افراد از دین اسلام خارج شدند و جنگ با آنان از جانب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم واجب شد، پس در زمان ما هم می شود که کسانی از دین خارج شوند، با این که خود را مسلمان و پیرو اسلام و سنت می دانند؛ او در این زمینه می گوید:

در زمان رسول خدا و خلفای راشدین کسانی که منسوب به اسلام بودند و خدا را عبادت می کردند، از دین خارج شدند، تا آن جایی که حضرت به جنگ با آن ها دستور داد. باید دانست که منسوبین به اسلام در این زمان نیز از دین خارج می شوند، و خروج آ ن ها به سبب های متعددی است؛ از جمله: غلو است که خداوند متعال در کتابش آن را نکوهش کرده است: بگو ای اهل کتاب در دین تان غلو نکنید، و علی بن ابی طالب - که خدا از او راضی باد - غالیان رافضه را سوزاند و دستور داد در باب کنده حفره ای کندند و آن ها را در میان حفره انداخت.

همه صحابه بر کشتن کسانی که از دین خارج می شوند اتفاق نظر دارند، جز ابن عباس که می گوید با شمشیر کشته شوند نه با سوزاندن و این قول اکثر علماست.(2)

ص: 42


1- و أما الذی أنکرناه علیهم، و کفرناهم به، فإنما هو: الشرک بالله، مثل أن تدعوا نبیا من الأنبیاء، أو ملکا من الملائکة، أو تنحر له أو تنذر له، أو تعتکف عند قبره، أو ترکع بالخضوع و السجود له، أو تطلب منه قضاء الحاجات، أو تفریج الکربات، فهذا شرک قریش، الذی کفرهم به رسول الله و قاتلهم عند هذا... (همان، ص144).
2- فإذا کان علی عهد رسول الله و خلفائه الراشدین قد انتسب إلی الإسلام من مرق منه مع عبادته العظیمة؛ حتی أمر النبی بقتالهم فلیعلم أن المنتسب إلی الإسلام قد یمرق أیضا فی هذه الأزمان و ذلک، بأسباب: منها الغلو الذی ذمه الله فی کتابه حیث قال: )قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لا تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ(. وعلی بن أبی طالب رضی الله عنه حرق الغالیة من الرافضة فأمر بأخادید خدت لهم عند باب کندة، فقذفهم فیها و اتفق الصحابة رضی الله عنهم علی قتلهم، و لکن ابن عباس کان مذهبه أن یقتلوا بالسیف من غیر تحریق. و هو قول أکثر العلماء. (همان، ج9، ص407)

وی در کتاب الرسائل الشخصیة می نویسد:

در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و خلفای حضرت، کسانی که منسوب به اسلام بودند و خدا را عبادت می کردند از دین خارج شدند، باید دانست که منسوبین به اسلام و سنت نیز به دلایلی از دین خارج می شوند. از جمله آن ها: غلو است که خداوند آن را مذمت کرده است. همانند غلو درباره برخی از بزرگان مثل عدی. بلکه غلو درباره علی بن ابی طالب، غلو درباره مسیح و مانند آن؛ پس هر فردی که درباره پیامبری، یا مرد صالحی غلو کند و در آن ها به نوعی قائل به خدایی باشد، مثل این که تنها او را بخواند و بگوید: ای آقای من به فریادم برس، یا مرا پناه بده، یا تو برایم کافی هستی. تمام این گفتارها، شرک و گمراهی است و صاحب آن باید توبه داده شود و اگر قبول نکند باید کشته شود.(1)

2-5. تکفیر شیعیان

شیعیان و پیروان اهل بیت( بیش از دیگر فرقه های اسلام، قربانی تیزی شمشیر تکفیر محمدبن عبدالوهاب و پیروان او شده اند. او در کتابی که در ردّ شیعیان نوشته است، تصریح می کند که آن ها از ملت اسلام خارج و همگی اولاد زنا هستند:

پس این امامی ها، خارج از سنت و بلکه خارج از ملت هستند، آن ها گرفتار زنا شده اند و ابواب زنا را برای خود از عقب و جلو گشوده اند؛ پس شایسته است که به آن ها اولاد زنا گفته شود. خداوند ما و شما برادران را از شرّ پیروی از راه های شیطان حفاظت کند.(2)

ص: 43


1- فإذا کان فی زمن النبی و خلفائه ممن قد انتسب إلی الإسلام من مرق منه مع عبادته العظیمة، فلیعلم أن المنتسب إلی الإسلام و السنة قد یمرق أیضاً؛ و ذلک بأمور منها: الغلو الذی ذمه الله تعالی کالغلوّ فی بعض المشائخ کالشیخ عدی بل الغلوّ فی علیّ بن أبی طالب بل الغلوّ فی المسیح و نحوه، فکل من غلا فی نبی أو رجل صالح، و جعل فیه نوعاً من الإلهیة، مثل أن یدعوه من دون الله بأن یقول: یا سیدی فلان أغثنی، أو أجرنی، أو أنت حسبی، أو أنا فی حسبک؛ فکل هذا شرک و ضلال، یستتاب صاحبه فإن تاب و إلا قتل. (محمد بن عبدالوهاب، الرسائل الشخصیة، ج 1، ص 177)
2- فهؤلاء الإمامیة خارجون عن السنة بل عن الملة واقعون فی الزنا و ما أکثر ما فتحوا علی أنفسهم أبواب الزنا فی القبل و الدبر فما أحقهم بأن یکونوا أولاد الزنا - حمانا الله و إیاکم معاشر الإخوان من اتباع خطوات الشیطان. (محمد بن عبدالوهاب، رسالة فی الرد علی الرافضة، ج1، ص42).
2-6. تکفیر قادری ها

محمد بن عبدالوهاب در یکی از نامه های خود، پس از بحث تفصیلی درباره استغاثه و توسل، مسلمانانی را که به عبدالقادر گیلانی استغاثه می کنند، تکفیر کرده است: «هر کس عبدالقادر را بخواند، کافر است.»(1)

اعلام مناطق مسلمانان به عنوان سرزمین شرک به وسیلة وهابیت افراطی

زمانی که وهابی های افراطی در منطقه «نجد» قدرت یافتند، برای این که بتوانند دین جدیدشان را گسترش دهند و مدرک شرعی برای این کار داشته باشند، تمام سرزمین های اسلامی را به عنوان سرزمین های شرک و دارالحرب اعلام کردند.

این مطلب نشان می دهد که آن ها تمام مسلمانان آن زمان را کافر می دانسته اند و به زعم خودشان برای نجات آنان از شرک و کفر قیام کرده اند.

عبد الرحمن نجدی در الدرر السنیة می نویسد:

اسلام در میان مردمی که در زمان محمد بن عبدالوهاب زندگی می کردند، غریب و آثار دین در نزد آن ها کهنه شده بود، ستون های ملت حنیف فرو ریخته بود، بر بیشترِ مردم، وضعیت دوران جاهلیت غلبه پیدا کرده بود... به حدی که مردم رشته توحید و دین را پاره کرده بودند و در طلب کمک و وابستگی به غیر خدا؛ از اولیا، صالحین، بت ها و شیاطین تلاش می کردند.

سپس در ادامه تک تک مناطق اسلامی را نام برده و توضیح می دهد که در این مناطق به زعم وهابی ها چگونه شرک و کفر نهادینه شده بوده است:

اما مناطق نجد: شیطان در گمراهی آنان تلاش جدی کرد، به طوری که آن ها سراغ قبر زید بن خطاب می رفتند و با زبان رسا و با اختیار و یا از ترس او را می خواندند و خیال می کردند که او حاجاتشان را برآورده

ص: 44


1- و أن من دعا عبد القادر، فهو کافر (همان، ج1، ص52).

می سازد و اعتقاد داشتند که وی از بزرگ ترین وسیله ها و دست آویز ها است.

هم چنین آن ها درخت نخلی داشتند که زنان و مردان نزد او می رفتند و زشت ترین کارها را انجام می دادند.

سپس درباره حرمین شریفین می گوید:

عجیب است که این اعتقادات باطل و این مذاهب گمراه کننده، ثمره های ظالمانه و گروه های زیان آور، همه گیر شده و حتی حرمین شریفین را نیز فراگرفته بود. از جمله آن ها این بود که مردم نزد قبر محجوب و گنبد ابوطالب می رفتند و در هنگام مصیبت در کنار قبر او شمع و پرچم به نشانه کمک خواهی نصب می کردند... .

در ادامه به دیگر سرزمین های اسلامی پرداخته و برای هر کدام دلیلی بر مشرک بودن مردم آن جا ذکر می کند:

و در طائف، قبر عبد الله بن عباس قرار دارد که در نزد او کارهای شرک آلودی انجام می شد که دل های یکتا پرستان را مشمئز می کرد و دل های بندگان مخلص خدا را به درد می آورد.

هم چنین در مدینه شریف کارهایی انجام می شد که از راه دین دور بود

و در بندر جده، گمراهی به سر حد خود رسیده بود، در آن جا قبری قرار داشت که خیال می کردند قبر «حوا» است. این قبر را شیطان برای آن ها گذاشته بود و در این تهمت بزرگ زیاده روی کرده، برای این قبر، دربان و خادم قرار داده و در مخالفت با آنچه بر محمد نازل شده بود، زیاده روی کرده بودند... .

هم چنین در بارگاه علوی، مردم در تعظیم، خوف و رجا زیاده روی کرده بودند.

اما در شهرهای مصر و اطراف آن، امور شرک آمیز، پرستش بت ها و ادعاهای فرعون گونه، به حدی جمع شده بود که این کتاب گنجایش آن را ندارد.

ص: 45

در حضرموت، شحر، عدن و یافع، چیزهایی بود که گوش توانایی شنیدن آن را ندارد، آن ها می گفتند: نذری برای خدا می کنیم ای عیدروس، نذری برای خدا می کنیم، ای کسی که جان ها را زنده می کنی.

در سرزمین نجران، مردم بازیچه شیطان شده بودند و ریسمان ایمان را از گردن خود خارج کرده بودند.

هم چنین در حلب و دمشق و سایر شهرهای شام، بارگاه هایی بود که اهل ایمان و اسلام نمی توانستند بپذیرند و نزدیک به همان چیزی بود که از کفریات مردم مصر بازگو کردیم...

هم چنین در موصل و شهرهای کردنشین انواع شرک، بی بندوباری و فساد علنی شده بود و در عراق مرقد حسینی قرار دارد که رافضی ها آن را بت خود و بلکه پروردگار و خالق خود قرار داده و به دوران مجوسیت برگشته بودند و خاطرات لات و عزی و کارهای زمان جاهلیت را زنده کرده بودند.

هم چنین در آن جا مرقدهای عباس، علی، ابوحنیفه، معروف کرخی و شیخ عبدالقادر قرار دارد. مردم شیعه و سنی عراق گرفتار فتنه این گنبدها شده بودند، از هدف اصلی عدول و آنچه بر آن ها از حق خداوند بر آن ها واجب بود را نمی شناختند.(1)

ص: 46


1- کان أهل عصره و مصره فی تلک الأزمان، قد اشتدت غربة الإسلام بینهم، و عفت آثار الدین لدیهم، و انهدمت قواعد الملة الحنیفیة،و غلب علی الأکثربن ما کان علیه أهل الجاهلیة... حتی خلعوا ربقة التوحید والدین و جدوا و اجتهدوا فی الاستغاثة و التعلق علی غیر الله، من الأولیاء الصالحین، و الأوثان و الأصنام و الشیاطین. فأما بلاد نجد: فقد بالغ الشیطان فی کیدهم وجد وکانوا ینتابون: قبر زید بن الخطاب و یدعونه رغباً و رهباً بفصیح الخطاب، و یزعمون أنه یقضی لهم الحوائج و یرونه من أکبر الوسائل و الولائج... و کذلک عندهم: نخل - فحال- ینتابه النساء والرجال و یفعلون عنده أقبح الفعال. و من العجب أن هذه الاعتقادات الباطلة، و المذاهب الضالة و العوائد الجائرة و الطرائق الخاسرة: قد فشت، و ظهرت و عمت و طمت حتی بلاد الحرمین الشریفین فمن ذلک: ما یفعل عند قبر محجوب و قبة أبی طالب فیأتون قبره بالشماعات و العلامات للاستغاثة عند نزول المصائب. و فی الطائف قبر ابن عباس رضی الله عنهما یفعل عنده من الأمور الشرکیة، التی تشمئز منها نفوس الموحدین، و تنکرها قلوب عباد الله المخلصین، و تردها الآیات القرآنیة... کذلک ما یفعل: بالمدینة المشرفة، علی ساکنها افضل الصلاة و السلام، هو من هذا القبیل بالبعد عن مناهج الش-ریعة و السبیل و فی بندر جدة: ما قد بلغ من الضلال حده و هو: القبر الذی یزعمون أنه قبر: حواء وضعه لهم بعض الشیاطین، و أکثرهم فی شأن الإفک المبین و جعلوا له السدنة و الخدام و بالغوا فی مخالفة ما جاء به محمد علیه أفضل الصلاة و السلام... و کذلک مشهد: العلوی، بالغوا فی تعظیمه و توفیره و خوفه، و رجائه و أما بلاد: مصر و صعیدها و فیومها، و أعمالها، فقد جمعت من الأمور الشرکیة، و العبادات الوثنیة، و الدعاوی الفرعونیة، ما لا یتسع له کتاب، و لا یدنو له خطاب. و فی: حضرموت، و الشحر، و عدن، و یافع، ما تستک عن ذکره المسامع، یقول قائلهم: شیء لله یا عیدروس شیء لله یا محی النفوس! و فی أرض: نجران، من تلاعب الشیطان، و خلع ربقة الإیمان، ما لا یخفی علی أهل العلم بهذا الشأن... و کذلک، حلب و دمشق، و سائر بلاد الشام، فیها من تلک المشاهد، و النصب، و الأعلام، ما لا یجامع علیه أهل الإیمان، و الإسلام، من أتباع سید الأنام، و هی: تقارب ما ذکرنا، من الکفریات المصریة، و التلطخ بتلک الأحوال الوثنیة الشرکیة. وکذلک: الموصل، و بلاد الأکراد، ظهر فیها من أصناف الشرک، و الفجور، و الفساد؛ و فی العراق: من ذلک بحره المحیط بسائر الخلجان، و عندهم المشهد، الحسینی؛ قد اتخذه الرافضة وثناً، بل ربا مدبراً، و خالقاً میسراً، و أعادوا به المجوسیة، و أحیوا به معاهد اللات، و العزی، و ما کان علیه أهل الجاهلیة. وکذلک: مشهد، العباس؛ و مشهد: علی و مشهد: أبی حنیفة، و معروف الکرخی، و الشیخ عبد القادر؛ فإنهم قد أفتتنوا بهذه المشاهد، رافضتهم، و سنیتهم؛ و عدلوا عن أسنی المطالب، و المقاصد؛ و لم یعرفوا ما وجب علیهم، من حق الله الفرد، الصمد، الواحد. (عبدالرحمن نجدی، الدرر السنیة فی أجوبة النجدیة، ج1، ص270- 286)

با این وجود آیا منطقه ای از سرزمین های اسلامی باقی مانده است که وهابی ها دلیلی برای تکفیر مردم آن جا بیان نکرده و خون شان را حلال نشمرده باشند؟

روشن است که بیشتر مناطق نامبرده، مناطق سنی نشین بوده اند نه شیعه نشین. به ویژه که در پاراگراف آخر، نویسنده تصریح کرده است که شیعه و سنی گرفتار فتنه پرستش گنبد ها شده بودند: «فإنهم قد أفتتنوا بهذه المشاهد، رافضتهم و سنیتهم.»

تکفیر اشاعره توسط عبدالرحمن بن حسن

عبدالرحمن بن حسن آل الشیخ از نوادگان محمد بن عبدالوهاب، در پاسخ به نامه ای که از او درباره شیعه، جهمیه و معتزله پرسیده شده است، اشاعره را نیز تکفیر کرده است:

ص: 47

این طایفه که به ابوالحسن أشعری منتسب هستند، خداوند را با صفات معدوم و جمادات توصیف کرده اند، به خداوند افتراهای بزرگی زده اند، با اهل حق از سلف و ائمه و پیروان آن ها مخالفت کردند... این طایفه که از حق منحرف شده اند، شیطان های آنان برای منحرف کردن مردم از راه خداوند بسیج شده اند؛ پس توحید خداوند را انکار کردند و شرکی را که خداوند آن را نخواهد بخشید، جایز دانستند. آن ها عبادت غیرخدا را جایز می دانند و توحید صفات را انکار و طرفدار تعطیل صفات شدند.

پس ائمه اهل سنت و پیروان شان کتاب های مشهوری در ردّ این طایفة کافر و معاند نوشتند و تمام شبهات آن ها را رد کردند... .(1)

اطاعت از آل الشیخ؛ عامل نجات از جهنم!

عبد الرحمن بن محمد نجدی در کتاب الدرر السنیة نامه ای را آورده که تعدادی از نوادگان محمد بن عبدالوهاب برای علما و مردم نجد نوشته اند، آن ها در این نامه تصریح کرده اند، مردم پیش از محمد بن عبدالوهاب از دین خارج شده بودند و خداوند به وسیلة او مردم را نجات داد؛ بنابراین اگر مردم از این پس از آل الشیخ (خاندان محمد بن عبدالوهاب) پیروی نکنند، راه اصحاب جهنم را پیموده است:

از حسن بن حسین، سعد بن حمد و تمامی فرزندان محمد بن عبدالوهاب به تمامی برادران ما از علمای نجد...

شما فهمیدید که خداوند بر مردم نجد در آخرالزمان منت نهاد و آنان از چیزهایی که رسول خدا به سبب آن مبعوث شده از دین اسلام و عمل به آن، اقامه دلیل برای آن و ردّ اهل بدعت و گمراهی؛ همان هایی که از

ص: 48


1- وهذه الطائفة: التی تنتسب إلی أبی الحسن الأشعری ، و صفوا رب العالمین، بصفات المعدوم و الجماد؛ فلقد أعظموا الفریة علی الله ، و خالفوا أهل الحق من السلف، و الأئمة ، و أتباعهم... فهذه الطائفة المنحرفة عن الحق، قد تجردت شیاطینهم لصد الناس عن سبیل الله، فجحدوا توحید الله فی الإلَهیة ، و أجازوا الشرک الذی لا یغفره الله، فجوزوا: أن یعبد غیره من دونه، و جحدوا توحید صفاته بالتعطیل. فالأئمة من أهل السنة، و أتباعهم ، لهم المصنفات المعروفة، فی الرد علی هذه الطائفة، الکافرة المعاندة، کشفوا فیها کل شبهة لهم ... (همان، ج3، ص210).

دین اسلام خارج شدند و آن را با اعمال پست و اعتقادات باطل آلوده عوض کردند.

پس از وی نوادگان محمد بن عبدالوهاب راهش را ادامه دادند و خداوند با حاکمانی از آل سعود آنان را تأیید کرد، ایشان برای اقامه دین تلاش کاملی کردند؛ به طوری که مردم گروه گروه وارد دین خدا شدند و خداوند آثار شرک، بدعت و گمراهی را از نجد محو کرد... .

بنابراین شایسته نیست که هیچ یک از مردم از طریقه آل شیخ - نوادگان محمد بن عبدالوهاب - رویگردانی و با آن ها در اصول دین مخالفت کنند؛ زیرا ایشان صراط مستقیمی هستند که اگر کسی از آن خارج شود، راه اصحاب جهنم را پیموده است.(1)

طبق این مستند، نوادگان محمد بن عبدالوهاب بر این باور بوده اند که مردم پیش از ظهور جدّ آنان، از اسلام خارج و گرفتار اعتقادات باطل شده بودند و امروز اگر کسی قصد دارد که راه جهنمیان را نپیماید و مسلمان محسوب شود، باید از نوادگان محمد بن عبدالوهاب که صراط مستقیم الهی هستند، پیروی کنند؛ یعنی مسلمانانی که وهابی نیستند، در حقیقت مسلمان نیستند و عاقبت واردِ جهنم می شوند.

ص: 49


1- من حسن بن حسین و سعد بن حمد بن عتیق و سلیمان بن سحمان و صالح بن عبد العزیز و عبد الرحمن بن عبداللطیف و عمر بن عبد اللطیف و عبد الله بن حسن و محمد بن إبراهیم بن عبد اللطیف و کافة آل الشیخ: إلی کافة إخواننا من علماء نجد، و إخوانهم المنتسبین، - سلمهم الله تعالی و هداهم - السلام علیکم و رحمة الله وبرکاته. و بعد، تفهمون ما من الله به علی أهل نجد فی آخر هذا الزمان، مما بین الله علی ید الشیخ: محمد بن عبد الوهاب، - رحمه الله - من معرفة ما بعث الله به رسوله من دین الإسلام، و العمل به، و إقامة الأدلة علی ذلک، و الرد علی أهل البدع و الضلالات، ممن خرج عن دین الإسلام، و استبدل به سواه من الأعمال الردیة و الاعتقادات الباطلة الوبیة. ثم ذریته من بعده، سلکوا علی منواله، و أیدهم الله تعالی بولاة الأمر من آل سعود، رحم الله أمواتهم، و أعز بإقامة دینه أحیاءهم، قاموا بهذا الدین أتم القیام، حتی دخل الناس فی دین الله أفواجا، و محاالله بهم آثار الشرک و البدع و الضلالات من نجد، و لله الحمد والمنة... . و لا ینبغی لأحد من الناس العدول عن طریقة آل الشیخ - رحمة الله علیهم - و مخالفة ما استمروا علیه فی أصول الدین، فإنه الصراط المستقیم، الذی من حاد عنه فقد سلک طریق أصحاب الجحیم... (همان، ج14، ص374- 375).

ادعای عبداللطیف بن عبدالرحمن آل الشیخ

عبداللطیف بن عبدالرحمن، از نوادگان محمد بن عبدالوهاب می گوید که چون در شهر مکه و دیگر شهرهای اسلامی، غیر خدا خوانده می شود، با ما دشمن هستند و... پس سرزمین کفر به حساب می آیند:

این شهرها محکوم می شوند به این که سرزمین کفر و شرک هستند. به ویژه اگر دشمن اهل توحید (وهابیت) باشند و برای از بین بردن دین آنان تلاش و برای تخریب بلاد اسلام (بلاد نجد) همکاری کنند.(1)

تکفیر دولت ترکیه و مردم مکه

دولت عثمانی تا زمانی که سرپا بود، با حکومت وهابی ها مبارزه کرد؛ به طوری که حکومت اول آن ها به وسیلة ابراهیم پاشا به صورت کامل نابود شد. این دشمنی ها باعث شده است علمای وهابی حکم به تکفیر دولت عثمانی کنند و حتی گفته اند که هر کس آن ها را تکفیر نکند، خودش کافر است. عبدالرحمن نجدی حنبلی در کتاب الدرر السنیة به نقل از برخی علمای وهابی می نویسد:

مطلب دوم: از چیزهایی که موجب جهاد با کسی می شود که این صفات را داشته باشد، آن است که: مشرکان را تکفیر نکند یا شک در کفر آن ها داشته باشد؛ زیرا این مسئله از نواقض ایمان و مبطلات اسلام است و کسی که به آن متصف باشد به درستی که کافر شده است و خون و مالش حلال است و جنگیدن با او واجب است تا مشرکان را تکفیر کند.

پس هرکس، مشرکان دولت ترکیه و پرستش کنندگان قبور از اهل مکه و دیگران که صالحین را می پرستند و از توحید خدا به شرک عدول کرده و سنت رسول خدا را با بدعت عوض کرده اند، تکفیر نکند؛ پس او نیز همانند آن ها کافر است. اگر چه از دین آنان خوشش نیاید و از

ص: 50


1- أن هذه البلاد، محکوم علیها بأنها بلاد کفر و شرک؛ لا سیما إذا کانوا معادین لأهل التوحید و ساعین فی إزالة دینهم و معینین فی تخریب بلاد الإسلام... (همان، ج12، ص264)

آن ها متنفر باشد، و اسلام و مسلمانان را دوست داشته باشد؛ زیرا کسی که مشرکان را تکفیر نکند، قرآن را تصدیق نکرده است؛ چون قرآن مشرکان را تکفیر کرده است و دستور داده است که آنان را تکفیر کنیم، با آن ها دشمن باشیم و بجنگیم.

با این توضیح روشن شد که جهاد با اهل حائل، از برترین جهاد ها است، اما به این مطلب معتقد نمی شود، مگر کسی که بصیرت دارد، اما کسی که اهل بصیرت نیست تنها به جهاد با بت پرستان معتقد است.(1)

شیخ عبدالله بن عبداللطیف از نوادگان محمد بن عبدالوهاب، در پاسخ به استفتائی درباره دولت عثمانی ترکیه می گوید کسی که دولت ترکیه را تکفیر نکند، خودش کافر و کسی که با آن ها همکاری کند مرتد شده است:

کسی که دولت عثمانی را کافر نداند و بین آن ها و بین یاغیان مسلمان فرق نگذارد، معنای لا اله الا الله را نفهمیده است. با این حال اگر کسی اعتقاد داشته باشد که دولت عثمانی مسلمان است، پس گناه او بزرگ تر و شدید تر است و این همان شک در کفر کسی است که به خدا کفر ورزیده و مشرک شده است؛ هر کس با آن ها علیه مسلمانان (وهابی ها) همکاری کند، هر نوع کمکی که باشد، آشکارا مرتد شده است.(2)

ص: 51


1- الأمر الثانی: مما یوجب الجهاد لمن اتصف به، عدم تکفیر المشرکین، أو الشک فی کفرهم، فإن ذلک من نواقص الإسلام و مبطلاته، فمن اتصف به فقد کفر، و حل دمه و ماله و وجب قتاله حتی یکفر المشرکین... فمن لم یکفر المشرکین من الدولة الترکیة، و عباد القبور کأهل مکة و غیرهم، ممن عبد الصالحین، و عدل عن توحید الله إلی الشرک، و بدل سنة رسوله باالبدع، فهو کافر مثلهم، و إن کان یکره دینهم و یبغصهم و یحب الإسلام و المسلمین فان الذی لا یکفر المشرکین، غیر مصدق بالقرآن، فإن القرآن قد کفر المشرکین، و أمر بتکفیرهم و عداوتهم و قتالهم. و بهذا یتبین لک: أن جهاد أهل حائل، من أفضل الجهاد و لکن لا یری ذلک إلا أهل البصائر، و أما من لا بصیرة عنده فهو لایری الجهاد إلا لأهل الأوثان خاصة... (همان، ج9، ص290- 292).
2- و سئل الشیخ عبد الله بن عبد اللطیف عن من لم یکفر الدولة - أی العثمانیة - ... فأجاب: (من لم یعرف کفر الدولة و لم یفرق بینهم وبین البغاة من المسلمین لم یعرف معنی لا إله إلا الله، فإن اعتقد مع ذلک أن الدولة مسلمون، فهو أشد و أعظم، و هذا هو الشک فی کفر من کفر بالله و أشرک به، و من جرهم و أعانهم علی المسلمین بأی إعانة فهی ردة صریحة... (همان، ج10، ص429).

عبدالرحمن بن حسن و کافر بودن بسیاری از اهل سنت، اشاعره و معتزله

ایشان در باب «من حجد شیئا من الأسماء والصفات» دو آیة: )وَهُمْ یَکْفُرُونَ بِالرَّحْمَنِ قُلْ هُوَ رَبِّی لا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیْهِ مَتَابِ(؛ و )وَهُمْ یَکْفُرُونَ بِالرَّحْمَنِ قُلْ هُوَ رَبِّی لا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیْهِ مَتَاب(، را آورده و شأن نزول آن ها را نیز بیان کرده و می گوید: «رحمن» اسم و از صفات کمال خداوند است که مشرکان قریش آن را انکار کردند.

پس از این سخنان می گوید: اشاعره و معتزله چون صفات خدا را انکار می کنند و آن ها را به تأویل می برند کافر هستند:

زمانی که مشرکان اسمی از اسمای خداوند را انکار (و آن اسمی است که بر کمال خداوند دلالت دارد) کردند، انکار معنای این اسم و مانند آن نیز هم چنین است؛ زیرا جهم بن صفوان و پیروان او گمان کرده اند که این اسم بر صفتی که قائم به ذات خداوند باشد، دلالت ندارد. گروه هایی از معتزله و اشاعره و غیر آن ها او را در این عقیده پیروی نمودند؛ از این رو، بسیاری از اهل سنت آن ها را تکفیر کردند.(1)

بن باز و تکفیر مسلمانان

از عبدالعزیز بن باز، مفتی اعظم سابق عربستان سعودی سؤال شد که بسیاری از عوام در مخالفت های آشکار با توحید، گرفتار شده اند، حکم آنان چیست؟ آیا عذر جهل آن ها پذیرفته می شود؟ آیا ازدواج با آن ها جایز است؟ آیا جایز است که وارد مکه مکرمه شوند؟

وی در پاسخ گفت:

ص: 52


1- فإذا کان المشرکون جحدوا اسما من أسمائه تعالی، و هو من الأسماء التی دلت علی کماله سبحانه و بحمده، فجحود معنی هذا الاسم و نحوه من الأسماء یکون کذلک، فإن جهم بن صفوان و من تبعه یزعمون أنها لا تدل علی صفة قائمة بالله تعالی، و تبعهم علی ذلک طوائف من المعتزلة و الأشاعرة و غیرهم. فلهذا کفرهم کثیرون من أهل السنة. (عبدالرحمن بن حسن، فتح المجید شرح کتاب التوحید، ص480)

کسانی که به خواندن اموات، استغاثه و نذر برای آن ها و امثال این عبادت ها مشهور هستند، مشرک و کافرند، ازدواج با آنان جایز نیست و هم چنین جایز نیست که وارد مسجدالحرام شوند و معامله مسلمان با آن ها نمی شود؛ حتی اگر ادعای جهل داشته باشند؛ تا این که توبه کنند.... به این که آن ها جاهل هستند، توجه نمی شود؛ بلکه واجب است با آن ها معامله کفار شود، تا این که توبه کنند!!(1)

با توجه به این که پیش از این ثابت کردیم علمای اهل سنت بر جواز توسل و استغاثه اجماع دارند؛ بنابراین وهابی های افراطی نباید اجازه دهند که هیچ مسلمانی وارد بیت الله الحرام بشوند، بلکه تنها خانه خدا را ویژة پیروان ابن تیمیه اعلام کنند. قطعاً آن ها به دنبال این کار هستند، اما فعلا به پول و سرمایه ای که مسلمانان در طول سفر حج خرج می کنند، احتیاج دارند و از طرف دیگر از قدرت مسلمانان می ترسند و گرنه قطعاً این فتوا را عملی می کردند.

بن باز در جای دیگر پس از آن که درباره توحید و شناخت خداوند مفصل سخنرانی می کند، در ادامه می گوید:

دراین مسئله بسیار تدبر کن؛ تا برایت روشن شود که بیشتر مسلمانان گرفتار جهل بزرگی نسبت به این اصل اساسی شده اند؛ تا جایی که غیرخدا را در کنار او عبادت می کنند و از عبادت خالص خداوند که حق اوست، روی گردانده اند.(2)

ص: 53


1- یقع کثیر من العامة فی جملة من المخالفات الفادحة فی التوحید فما حکمهم؟ و هل یعذرون بالجهل؟ و حکم مناکحتهم و أکل ذبائحهم؟ و هل یجوز دخولهم مکة المکرمة؟ الجواب: من عرف بدعاء الأموات والاستغاثة بهم و النذر لهم، و نحو ذلک من أنواع العبادة فهو مشرک کافر لا تجوز مناکحته، و لا دخوله المسجد الحرام، و لا معاملته معاملة المسلمین، و لو ادعی الجهل حتی یتوب إلی الله من ذلک .... و لا یلتفت إلی کونهم جهالا بل یجب أن یعاملوا معاملة الکفار حتی یتوبوا إلی الله من ذلک.(بن باز، تحفة الإخوان بأجوبة مهمة تتعلق بأرکان الإسلام، ص37-39) .
2- فتأمل ذلک جیداً و تدبره کثیراً لیتضح لک ما وقع فیه أکثر المسلمین من الجهل العظیم بهذا الأصل الأصیل حتی عبدوا مع الله غیره، و صرفوا خالص حقه لسواه، فالله المستعان. (همو، مجموع فتاوی و مقالات متنوعة، ج1، ص16).

طبق این مدرک، شیخ بن باز تصریح می کند که بیشتر مسلمانان مشرک هستند و غیرخداوند را عبادت می کنند و این همان تفکری است که سبب تفرقه میان مسلمان شده و با نصوص صریح قرآن کریم و روایات در تضاد کامل است.

در کتاب مسائل بن باز آمده است که از او درباره شیعیان قطیف و ایران سؤال شد، او در پاسخ گفت: «روافضی که در حق علی غلو می کنند و به صحابه فحش می دهند، کافرند؛ همانند رافضی های ایران و قطیف.»(1)

ابن عثیمین و شرک خواندن توسل به مرده و زنده

وهابی های افراطی، توسل به مردگان را شرک می دانند، اما جالب است که ابن عثیمین، از مفتی های مشهور عربستان سعودی، تصریح کرده که توسل به زنده و مرده شرک اکبر است. او در پاسخ سوال حکم خواندن مخلوقات چیست؟ می گوید:

خواندن و طلب کردن سه قسم است:

اول: طلب کردن جایز است در جایی که از مخلوقی چیزی بخواهی که می تواند آن را درک کند با امور حسی و مشخص، پیامبر دربارة حق مسلمان بر برادر مسلمان فرمود: اگر برادر مسلمان تو را خواند، اجابت کن و نیز فرمودند: و یاری کنی مسلمانی را در جمع کردن دام.

دوم: این که مخلوقی را به صورت مطلق بخوانی، زنده باشد یا مرده، در اموری که کسی غیر از خدا قدرت بر انجام آن را نداشته باشد، این شرک اکبر است، چون این از کارهای خداست و بشر ناتوان است، مثل این که بگویی فلانی! بچه درون شکم همسرم را پسر قرار بده.

سوم: این که مخلوقی را بخوانی که با وسایل حسی جواب ندهد، مثل خواندن مردگان، این کار نیز شرک اکبر است، چون میت نمی تواند

ص: 54


1- قال شیخنا: الرافضة الغلاة فی علی - رضی الله عنه - و من یسبون الصحابة کفار، کرافضة إیران و أهل القطیف (همو، مسائل الامام ابن باز، المجموعة الاولی، ص48).

اجابت کند و لازم می آید که متوسل معتقد بشود که میت یک قدرت سرّی دارد که امور را تدبیر می کند.(1)

ابن عثیمین و تکفیر معتقدان به حاضر بودن خداوند در همه جا

از شیخ ابن عثیمین دربارة کسی که بگوید خداوند در همه جا هست، سؤال شد، او در پاسخ گفت: «اگر کسی بگوید که خداوند در هر مکانی هست، و مقصودش ذات خداوند باشد، کفر است.»(2)

با این که خداوند صراحتاً در قرآن کریم فرموده است:

)وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ (؛(3)

مشرق و مغرب، از آن خداست و به هر سو رو کنید، خدا آن جاست.

نظر علمای افراطی نجد در مشرک خواندن گوینده «سیدنا» به پیامبر

عبدالرحمن سربازی، امام جمعه اهل سنت چابهار از مولوی خلیل احمد سهارنپوری، دانشمند مشهور شبه قاره، نقل می کند: «علمای نجدی و پیروان کارگزار آن ها به کسی که کلمه "سیدنا" می گفت، مشرک و مبتدع می گفتند.»(4)

ص: 55


1- السؤال: ما حکم دعاء المخلوق؟ الإجابة: الدعاء ینقسم إلی ثلاثة أقسام: الأول: جائز، و هو أن تدعو مخلوقاً بأمر من الأمور التی یمکن أن یدرکها بأشیاء محسوسة معلومة، قال فی حقوق المسلم علی أخیه: «وإذا دعاک فأجبه»، و قال: «و تعین الرجل فی دابته» الحدیث. الثانی: أن تدعو مخلوقاً مطلقاً سواء کان حیاً أو میتاً فیما لا یقدر علیه إلا الله فهذا شرک أکبر، لأن هذا من فعل الله لا یستطیعه البشر مثل: یا فلان اجعل ما فی بطن امرأتی ذکراً. الثالث: أن تدعو مخلوقاً لا یجیب بالوسائل الحسیة المعلومة کدعاء الأموات فهذا شرک أکبر أیضاً، لأن هذا لا یقدر علیه المدعو و لابد أن یعتقد فیه الداعی شیئاً سریاً یدبر به الأمور. (محمد صالح عثیمین، مجموع فتاوی و رسائل، ج2، ص159-160).
2- سئل فضیلة الشیخ: عن قول بعض الناس إذا سئل أین الله؟ قال: الله فی کل مکان. أو موجود. فهل هذه الإجابة صحیحة علی إطلاقها؟... و أما من قال: إن الله فی کل مکان. و أراد بذاته فهذا کفر. (همان، ج1، ص132 - 133).
3- بقره، آیه 115.
4- خلیل احمد، سهارنپوری، عقاید اهل سنت وجماعت در رد وهابیت و بدعت، مقدمه کتاب.

محمد باشمیل و تکفیر تمام مسلمانان

محمد بن احمد باشمیل، نویسنده، روزنامه نگار و کارشناس رادیو و تلویزیون های عربستان سعودی (متوفای 1426ق.) کتاب های متعددی دارد که در آن دیگر مسلمانان را غیرموحد و کافر قلمداد کرده است. او کتابی دارد با عنوان کیف نفهم التوحید؟ که در همان پاراگراف اول کتاب پس از حمد و ستایش خداوند می گوید:

از چیزهایی که موجب تأسف و گریه می شود، این است که مسلمانان جاهل هستند و معنای حقیقی عبادت را نمی دانند و به سوی غیرخداوند توجه می کنند و در نتیجه، در شرکی که آن ها را از ملت اسلام خارج می کند، گرفتار شده اند.(1)

جمله ای واضح تر از این در تکفیر تمام مسلمانان شاید به ندرت دیده شده است، اما او در سراسر این کتاب تصریح می کند که مسلمانانِ امروزی از مشرکان زمان جاهلیت مشرک تر هستند که ما به جهت اختصار به همین یک مورد اکتفا می کنیم.

همین نویسنده در جای دیگر تصریح می کند که: عمر بن خطاب سیزده قرن جلوتر، شرک مشرکان امروزی را پیش بینی کرده است. او می نویسد:

اعلام خطر عمر بن خطاب از رویداد شرک:

عمر بن خطاب از سیزده قرن جلوتر از شرکی که امروز مسلمانان گرفتار آن شده اند، اعلام خطر کرد و گفت: به زودی دستگیره های محکم اسلام دانه دانه پاره می شوند. گفته شد: ای امیر مؤمنان این مسئله چگونه روی می دهد؟ گفت: زمانی در اسلام کسانی بیایند که از دورة جاهلیت اطلاعی ندارند. پس کسانی که امروز مردگان را می خوانند و برای آن ها قربانی و نذر می کنند، به اطراف قبورشان طواف می کنند، آن ها را مقدس و بزرگ می دانند و به قصد توسل نزد آن ها تضرع و توسل می کنند، اگر بدانند که این عمل شان عین کرداری است که عرب

ص: 56


1- و من المؤسف المبکی أن عامة المسلمین من الجهال لا یعرفون المعنی الحقیقی للعبادة فیتوجهون بها إلی غیر الله تعالی (جهلا) فیقعون فی الشرک المخرج من الملة. (محمد باشمیل، کیف نفهم التوحید، ص5).

در زمان جاهلیت انجام می دادند، و آن را شرک و کفر می دانستند، اقدام به این کار نمی کردند.(1)

با این که وهابی ها داشتن علم غیب را برای غیر خدا انکار می کنند، پیش گویی فوق را به عمر نسبت داده اند.

شیخ عبدالله بن جبرین و تکفیر شیعیان

شیخ عبدالله بن جبرین، از مفتی های افراطی عربستان سعودی، تصریح می کند که شیعیان به چهار دلیل بدون شک کافر هستند:

علما در کتاب های شان در باب مستحقین زکات گفته اند که، زکات به کافر و بدعت گذار داده نمی شود. پس رافضه بدون تردید کافرند؛ به چهار دلیل:

دلیل اول: طعن آن ها به قرآن و ادعای شان که بیش از دو سوم قرآن حذف شده است. و هر کس بر قرآن طعنی وارد کند، کافر است و این سخن خداوند را تکذیب کرده است که «ما قرآن را حفظ می کنیم.»

دلیل دوم: طعن آن ها به سنت و احادیث بخاری و مسلم. آن ها به روایات این دو کتاب عمل نمی کنند؛ زیرا از صحابه نقل شده است که آنان از دیدگاه شیعیان کافرند.

دلیل سوم: آن ها اهل سنت را کافر می دانند، بلکه اعتقاد به نجاست تک تک آن ها دارند، هر وقت با شیعیان دست می دهیم، دست شان را بعد از آن می شویند، و کسی که مسلمانان را کافر بداند، خودش برای

ص: 57


1- تخوف ابن الخطاب من الوقوع فی الشرک: و لقد أبدی عمر بن الخطاب - رضی اللّه عنه - تخوفه مما وقع فیه الناس الیوم من الشرک، منذ أکثر من ثلاثة عشر قرنًا حیث قال: «ستنقض عری الإسلام عروة عروة» قیل و کیف ذلک یا أمیرالمؤمنین؟ قال: «إذا نشأ فی الإسلام من لا یعرف الجاهلیة» أو کما قال، فهؤلاء الذین یدعون الأموات الیوم، و یذبحون و ینذرون لهم، و یطوفون بقبورهم، مقدسین و معظمین خاشعین لهم، و متضرعین إلیهم بقصد التوسل و التوسط بهم إلی اللّه، لو عرفوا أن هذا هو عین العمل الذی کان علیه العرب فی الجاهلیة و الذی سماه اللّه شرکًا و اعتبره کفرًا لما أقدموا علیه و تمسکوا به، و ثاروا و غضبوا علی من أنکره علیهم. (محمد باشمیل، کیف نفهم التوحید، ص 27)

کافر بودن شایسته تر است؛ پس آن ها را تکفیر می کنیم؛ همان طوری که آنان، ما را تکفیر می کنند.

دلیل چهارم: شرک صریح، به سبب غلو درباره علی و فرزندانش او و خواندن آنان به همراه خداوند. این مطلب به صورت آشکار در کتاب های آن ها آمده است. هم چنین غلو آن ها و توصیف اهل بیت که این ویژگی ها تنها شایسته خداوند است. من این مطلب را از نوارهای ایشان شنیده ام.(1)

در پاسخ به سؤالی که عده ای از محصلین وهابی از او درباره شیعه و اعتقادات آن ها شده، تصریح می کند که شیعیان کافرترین و فاسق ترین فرقه در میان فرقه های انحرافی هستند:

بدان که این فرقه از کافرترین و فاسق ترین فرقه ها ست. سرآغاز آن در زمان علی بود، آن زمان که برای او سجده کردند و گفتند: تو خدای ما هستی. ایشان آتشی روشن کرد و آن ها را سوزاند. رئیس شان عبدالله بن سبا بود، اما تا امروز در حال زیاد شدن هستند.(2)

الوادعی و مشرک خواندن تمام مردم سرزمین های اسلامی

مقبل بن هادی الوادعی (متوفای 1422ق.)، از نویسندگان و مبلغان برجسته وهابی در یمن و مؤسس مدرسه علمیه دار الحدیث در این کشور، کتاب های متعددی علیه دیگر

ص: 58


1- لقد ذکر العلماء فی مؤلّفاتهم فی باب أهل الزکاة أنهّا لا تدفع لکافر، و لا مبتدع، فالرافضة بلا شکّ کفار لأربعة أدلة: الأول: طعنهم فی القرآن، و إدّعاؤهم أنّه حذف منه أکثر من ثلثیه... و من طعن فی القرآن فهو کافر مکذّب لقوله تعالی: «وإنّا له لحافظون». الثانی: طعنهم فی السنّة وأحادیث الصحیحین، فلا یعملون بها؛ لأنّها من روایة الصحابة الذین هم کفّار فی اعتقادهم.... الثالث: تکفیرهم لأهل السنّة... بل یعتقدون نجاسة الواحد منّا، فمتی صافحناهم غسّلوا أیدیهم بعدنا، و من کفّر المسلمین فهو أولی بالکفر، فنحن نکفّرهم کما کفّرونا و أولی. الرابع: شرکهم الصریح بالغلّو فی علیّ و ذرّیته، و دعاؤهم مع اللّه، و ذلک صریح فی کتبهم، و هکذا غلوّهم و وصفهم له بصفات لا تلیق إلا بربّ العالمین، و قد سمعنا ذلک فی أشرطتهم. (عبدالله بن جبرین، اللؤلؤ المکین، ص39).
2- رقم الفتوی (7854). اعلم أن هذه الفرقة من أکفر الناس و أفسقهم و کان أول حدوثهم زمن علی رضی الله عنه حیث سجدوا له و قالوا أنت إلهنا فخد لهم أخادید و أحرقهم و نفی رئیسهم ابن سبأ و لکن لم یزالوا یزدادون حتی الآن... http://www.ibn-jebreen.com/fatwa/vmasal-7854-3959.html

مسلمانان نوشته است. وی در کتاب الفضائح والنصائح که موضوع آن، بیان اشکالات مسلمانان و اثبات قبرپرستی آنان است، تصریح می کند که مسلمانان در تمام سرزمین های اسلامی گرفتار قبرپرستی و شرک هستند. او می گوید:

تمام سرزمین های اسلامی سرشار از شرک قبرپرستی شده است، هیچ شهری از این شرک خالی نیست؛ حتی سرزمین حرمین (مکه و مدینه). مطلب همان است که صنعانی در کتاب تطهیر الإعتقاد گفته که هیچ شهری نیست، مگر این که بتی در آن پرستیده می شود. این شرکیات وارد دین اسلام شده است و شیعیان، صوفیه و هم فکران آن ها، این خرافات و بدعت ها را بنا نهاده اند.(1)

عبدالقادر بن بدران الدمشقی و تکفیر شیعیان

عبدالقادر دمشقی حنبلی (متوفای1346ق.) از علمای مشهور وهابی است. وی از جانب ملک عبدالعزیز به عنوان مفتی سوریه انتخاب شده بود(2) و از او با عنوان «علامه شام» یاد کرده اند. او پس از وارد کردن اتهامات ناروا به شیعیان، تصریح می کند که آن ها از اسلام نصیبی نبرده اند. او این چنین می نویسد:

رافضه و کسانی که از اصحاب محمد بیزاری می جویند، به آن ها فحش می دهند و خرده می گیرند، هم چنین ائمة اربعه را کافر می دانند؛ غیر از علی، عمار، مقداد و سلمان، از اسلام نصیبی نبرده اند.(3)

ص: 59


1- فشرک القبور منتشر فی جمیع الأقطار الإسلامیة، لا یخلو منها بلد، حتی أرض الحرمین... فالأمر کما یقول الصنعانی رحمه الله فی کتابه تطهیر الاعتقاد ما من بلد إلا و لأهلها وثن یعبد... و هذه الشرکیات دخیلة علی دین الإسلام. و القائمون بهذه الخرافات و المبتدعات هم الشیعة و الصوفیة و من سلک مسلکهم... (مقبل وادعی، فضائح و نصائح، ص11).
2- زرکلی در شرح حال او می نویسد: فقیه أصولی حنبلی، عارف بالأدب و التاریخ، کان سلفی العقیدة (خیرالدین زرکلی، الأعلام، ج4، ص37)
3- و الرافضة و هم الذین یتبرأون من أصحاب محمد و یسبونهم و ینتقصونهم و یکفرون الأئمة الأربعة إلا علی و عمار و المقداد و سلیمان و لیست الرافضة من الإسلام فی شیء. (عبدالقادر دمشقی، المدخل إلی مذهب الإمام أحمد بن حنبل، ج1، ص97).

لجنه دائمی افتای عربستان و تکفیر شیعیان

لجنه دائمی افتای عربستان سعودی به سرپرستی عبدالله بن باز، مفتی اعظم سابق عربستان سعودی، فتوا داده اند که شیعیان جعفری، چون اهل بیت( را می خوانند مشرک هستند و خوردن ذبیحه آنان نیز جایز نیست:

پیروان مذهب جعفری که علی، حسن، حسین و بزرگان شان را می خوانند، مشرک و مرتد از اسلام هستند. به خدا پناه می بریم. خوردن ذبیحه آنان حلال نیست؛ زیرا مردار است؛ حتی اگر اسم خدا را بر آن بخوانند.(1)

آنان در فتوای دیگر تصریح کرده اند که عوام شیعیان نیز کافرند و تفاوتی با علمای آن ها ندارند:

سؤال: حکم عوام رافضیه امامیه دوازده امامی چیست؟ آیا فرقی بین علمای هر فرقه ای که از ملت اسلام خارج شده اند و بین پیروان آن ها از جهت تکفیر و تفسیق وجود دارد؟

پاسخ: هر کس از عوام، یکی از ائمة کفر و گمراهی را همراهی کند و بزرگان شان را از روی عداوت و سرکشی یاری کند، همانند ائمه شان، حکم به تکفیر و تفسیق آنان می شود. خداوند فرموده است: و می گویند: «پروردگارا! ما از سران و بزرگان خود اطاعت کردیم و ما را گمراه ساختند!. پروردگارا! آنان را از عذاب، دو چندان ده و آن ها را لعن بزرگی فرما!» و هم چنین آیه 165، 166 و 167 از سوره بقره، و 37، 38 و 39 از سوره اعراف و 21 و 22 از سوره سبأ و 2 تا 36 از سوره صافات و و 47 تا 50 از سوره غافر و دیگر آیات قرآن و سنت پیامبر را بخوان و به دلیل

ص: 60


1- أن الجماعة الذین لدیه من الجعفریة یدعون علیا و الحسن و الحسین و سادتهم فهم مشرکون مرتدون عن الإسلام و العیاذ بالله لا یحل الأکل من ذبائحهم لأنها میته و لو ذکروا علیها اسم الله. بتوقیع: عبدالعزیز بن عبدالله بن باز، عبدالرزاق عفیفی، عبد الله بن غدیان، عبدالله بن قعود. (فتاوی اللجنة الدائمة للبحوث العلمیة والإفتاء، ج2، ص264، فتوی رقم: 1661).

این که رسول خدا با رؤسای مشرکین و پیروان آن ها جنگیده است و هم چنین صحابه، بین بزرگان و پیروان آن ها تفاوتی قائل نشده اند.(1)

شمسی سلفی و تکفیر ماتریدیه

شمسی سلفی، یکی از وهابی های معاصر و بسیار تندرو است که علیه اشاعره و ماتریدیه مطالب زیادی نوشته است؛ از جمله می گوید: «بسیاری از مظاهر شرک در تعداد زیادی از متکلمان ماتریدیه و غیر آن ها، در زیر پوشش توسل، زیارت قبور، تعظیم اولیا، ولایت و کرامت وجود دارد.»(2)

بر اساس گفته او، توسل، زیارت قبور و... از مظاهر شرک است و ماتریدی ها و دیگر مسلمانانی که توسل را قبول دارند، گرفتار شرک هستند.

تکفیر مسلمانان توسط گروه الأحباش

الأحباش یا جمعیة المشاریع الخیریة الإسلامیة، جریانی است سنی مذهب که خود را در فقه شافعی، درکلام اشعری و در تصوف قادری و رفاعی می دانند. این جریان به وسیلة شیخ عبدالله الهرری الحبشی (متوفای 2008م.) در لبنان تأسیس شده است. آن ها همانند دیگر فرقه های اسلامی، استغاثه، توسل، تبرک، زیارت قبور و... را قبول دارند و

ص: 61


1- س/ ما حکم عوام الروافض الإمامیة الإثنی عشریة؟ و هل هناک فرق بین علماء أی فرقة من الفرق الخارجة عن الملة و بین أتباعها من حیث التکفیر أو التفسیق. ج/ من شایع من العوام إماماً من أئمة الکفر و الضلال و انتصر لسادتهم و کبرائهم بغیا و عدواً حکم له بحکمهم کفراً و فسقاً قال تعالی: «یسئلک الناس عن الساعة» إلی أن قال: «و قالوا ربنا إنا أطعنا سادتنا وکبراءنا فأضلونا السبیلا ربنا آتمه ضعیفین من العذاب و العنهم لعنا کبیرا» وأقرأ الأیة رقم 167، 166، 165 من سورة البقرة والآیة رقم: 39، 38، 37، من سورة الأعراف والآیة رقم 22، 21 من سورة سبأ والأیات رقم 20 حتی 36 من سورة الصافات والآیات 47 حتی 50 من سورة غافر و غیر ذلک فی الکتاب و السنة کثیر و لأن النبی قاتل رؤساء المشرکین و أتباعهم و کذلک فعل أصحابه و لم یفرقوا بین السادة و الأتباع. و بالله التوفیق و صلی الله علیه نبینا محمد و علی آله و صحبه و سلم. اللجنة الدائمة للبحوث العلمیة والإفتاء. عبد الله قعود. عبد الله بن غدیان. عبد الرزاق عفیفی. عبد العزیز بن عبد الله بن باز (فتاوی اللجنة الدائمة، المجموعة الأولی، ج2، ص367، السؤال الثانی من الفتوی رقم 9247).
2- وجود کثیر من ظواهر الشرک و مظاهره فی کثیر من المتکلمین من الماتریدیة و غیرهم تحت ستار التوسل و زیارة القبور، و تعظیم الأولیاء، و الولایة و الکرامة (سلفی افغانی، عداء الماتردیة للعقیدة السلفیة، ج3، ص344).

در این جهات با وهابی ها به شدت مخالف هستند. این جمعیت تلاش می کند خود را معتدل نشان دهد، اما در مواردی نقل شده است که مخالفان خود را تکفیر کرده اند.

از شیخ محمد سعید رمضان البوطی، دانشمند مشهور سنی مذهب سوریه، که در جریان جنگ های داخلی این کشور به وسیلة وهابی ها کشته شد، در باره جمعیة الأحباش و این که آن ها گفته اند، نماز خواندن پشت سر وهابی ها جایز نیست و ابن تیمیه کافر بوده است، سؤال شد. وی گفت: «جمعیتی که نام بردید، بسیاری از مسلمانان را تکفیر می کند، آن ها شعراوی، قرضاوی و بنده را نیز تکفیر می کنند.»

هم چنین از او سؤال شده است که جریان الأحباش شما را نیز تکفیر می کنند، ما در برابر شعار تکفیر مسلمانان به وسیله آنان چه واکنشی نشان دهیم؟ در پاسخ گفت:

آن ها تنها مرا تکفیر نمی کنند؛ بلکه بهتر از مرا نیز تکفیر می کنند، کسانی مثل شعراوی، ابن تیمیه، شیخ قرضاوی و... از خداوند می خواهم که ما را از فتنه های ظاهری و باطنی، به ویژه فتنه تکفیر، پاکیزه گرداند.(1)

صالح بن فوزان و تکفیر بیشتر مسلمانان به دلیل بنای بر قبور

دکتر شیخ صالح بن فوزان الفوزان، یکی از افراطی ترین مفتی های عربستان سعودی در کتاب عقیدة التوحید، بیشتر مردم را مشرک خوانده است:

اغلب مردم با دستورهای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مخالفت کردند و مرتکب همان چیزهایی شدند که آن حضرت مردم را بازداشته بود؛ به همین سبب در شرک اکبر غرق شدند؛ پس بر قبرها و مساجد، بنا و ضریح ساختند.(2)

ص: 62


1- و الجماعة التی تسألنی عنها یکفرون کثیراً من المسلمین، إنهم یکفرون متولی الشعراوی، و القرضاوی، و یکفروننی أنا أیضاً... إنهم لم یکفرونی أنا وحدی، بل کفروا- فیما أعلم - من هم خیر منی، مثل المتولی الشعراوی، و ابن تیمیة، و الشیخ القرضاوی وکثیرین. أنا أسأل الله تعالی أن یقینی الفتن کلها ما ظهر منها و ما بطن، و لاسیما فتنة الکفر... http://www.soufia-h.net/showthread.php?s=eb449bbc74934919ac0176437fac850bt=8240
2- و قد خالف أکثر الناس هذه النواهی، و ارتکبوا ما حذر منه النبی فوقعوا بسبب ذلک فی الشرک الأکبر. فبنوا علی القبور مساجد و أضرحة و مقامات.... (صالح بن فوزان، عقیدة التوحید، ص39.)

صدیق حسن خان و تکفیر مقلدین

صدیق حسن خان قنوجی، یکی از سلفی های متعصب و افراطی، تقلید از مذاهب اربعه را شرک به خداوند خوانده است. وی در کتاب الدین الخالص می نویسد:

تقلید از مذاهب شرک است. درباره مقلدان مذاهب دقت کن و ببین که آن ها چگونه اقرار می کنند که از علما و اولیائی که از دنیا رفته اند، تقلید می کنند... من نمی دانم که عذر آن ها برای این کار در روز قیامت چه خواهد بود و چه چیزی آن ها را از عذاب و عقاب خداوند نجات خواهد داد؟ در حالی که خداوند درباره کفار فرموده است که آن ها گاهی از دین خالص خداوند پیروی می کنند و گاهی نیز شرک می ورزند...(1)

این بدان معناست که تمام پیروان مذاهب چهارگانه اهل سنت به علّتِ پیروی از ائمة اربعه مشرک هستند و هیچ بهانه ای در قیامت برای این تقلید کردن ندارند و در حقیقت بر جان خود جنایت کرده اند!

فرزندان محمد بن عبدالوهاب و تکفیر همة مسلمانان پیش از ظهور وهابیت

محمد بن عبدالوهاب و نوادگان و پیروانش، مسلمانانی را که قبل از ظهور وهابیت از دنیا رفته اند، مشرک می دانستند و معتقد بودند که آن ها پیش از اسلام مرده اند؛ بنابراین در ظاهر به مرگ جاهلی مرده اند، اما مسلمانانی که زمان ظهور وهابیت را درک کرده اند، ولی به این دین جدید نپیوسته اند، هم در ظاهر و هم در باطن کافرند. در کتاب الدرر السنیه آمده است:

از شیخ حسین و شیخ عبدالله، دو فرزند محمد بن عبدالوهاب درباره کسی که پیش از این دعوت (ظهور وهابیت) از دنیا رفته و اسلام را درک نکرده است و این کارهایی را که امروز مردم انجام می دهند عمل نکرده و حجت هم بر آن ها تمام نشده است، سؤال شد که حکم آن ها

ص: 63


1- تقلید المذاهب من الشرک. تأمل فی مقلدة المذاهب کیف أقروا علی أنفسهم بتقلید الأموات من العلماء و الأولیاء... فما ندری ما عذرهم عن ذلک غدا یوم الحساب و الکتاب؟ و ما ینجیهم من ذلک العذاب والعقاب؟ و قد ذکر تعالی عن الکفار أنهم یخلصون الدین لله تارة و یشرکون تارة... (محمد صدیق حسن قنوجی، الدین الخالص، 140-141).

چیست؟ آیا لعن آن ها جایز است یا خیر؟ آیا فرزندش می تواند برای آن ها دعا کند؟ فرق بین کسانی که این دعوت را درک نکرده و بین کسی که آن را درک و با این دین! و اهل آن دشمنی کرده، چیست؟هر دو جواب دادند: درباره کسی از مشرکان که قبل از رسیدن این دعوت مرده است، چنین حکم می شود: اگر او به انجام شرک و پایبندی به آن مشهور باشد و بر همین وضع مرده باشد، ظاهرش این است که او بر کفر مرده است، پس برایش دعا نمی شود و از جانب او قربانی کردن و صدقه دادن جایز نیست، اما تکلیف او با خداوند می شود؛ ولی کسانی که در زمان حیاتشان حجت بر آن ها تمام شده، اما در عین حال عناد ورزیده اند، چنین افرادی در ظاهر و باطن کافرند.(1)

تکفیر کسانی که به نجد هجرت نکنند

شیح حسین و شیخ عبدالله، دو فرزند محمد بن عبدالوهاب، در پاسخ به این سؤال که: کسی وارد مذهب وهابیت شده و آن ها را دوست دارد و از شرک و مشرکان متنفر است، اما هم چنان در سرزمینی زندگی می کند که مردم آن با اهل اسلام (وهابیت) دشمن هستند و با آن ها می جنگند. ترک وطن برای او سخت است و نمی تواند به مناطق وهابی نشین هجرت کند؛ آیا چنین شخصی مسلمان است یا کافر؟ و به علّت عدم هجرت تعزیر می شود یا خیر؟

این دو در پاسخ گفتند:

ص: 64


1- سئل الشیخ حسین و الشیخ عبد الله، ابنا الشیخ محمد، - رحمهم الله- : عمن مات قبل هذه الدعوة و لم یدرک الإسلام، و هذه الأفعال التی یفعلها الناس الیوم، یفعلها و لم تقم علیه الحجة، ما الحکم فیه؟ و هل یسب و یلعن أو یکف عنه؟ و هل یجوز لولده الدعاء له؟ و ما الفرق بین من لم یدرک هذه الدعوة، و من أدرکها و مات معادیاً لهذا الدین و أهله؟ فأجابا: من مات من أهل الشرک قبل بلوغ هذه الدعوة، فالذی یحکم علیه: أنه إذا کان معروفاً بفعل الشرک، و یدین به، و مات علی ذلک، فهذا ظاهره أنه مات علی الکفر، فلا یدعی له، و لا یضحی عنه، و لا یتصدق عنه، و أما حقیقة أمره فإلی الله: فإن کان قد قامت علیه الحجة فی حیاته و عاند، فهذا کافر فی الظاهر و الباطن. (عبدالرحمن نجدی، الدرر السنیة، ج6، ص162).

اگر او عذری ندارد، اما در بین آن ها (مشرکان) مانده و تظاهر می کند که از آن هاست، دین آنان حق است و دین اسلام (وهابیت) باطل است؛ چنین کسی کافر و مرتد است؛ حتی اگر در قلب، دین را بشناسد، زیرا محبت دنیا و ترجیح آن به آخرت، سبب شده است که هجرت نکند.(1)

از شیخ محمد بن عبدالوهاب درباره چیزهایی که به سبب آن می جنگد و از چیزهایی که شخص به موجب آن تکفیر می شود، سؤال شد. او در جواب گفت: دشمنان ما چند دسته هستند؛ و در تعریف نوع چهارم دشمنان خود و حکم آنان گفت:

نوع چهارم: کسی که از همه این ها (شرک و دشمنی با وهابیت و...) سالم باشد، اما مردم شهر او آشکارا با اهل توحید (وهابیت) دشمنی و از اهل شرک پیروی می کنند و او عذر می آورد که ترک وطن برایش سخت است؛ بنابراین به همراه مردم شهر خود با اهل توحید می جنگد و با مال و جانش در این راه تلاش می کند، او نیز همانند مردم شهرش کافر است.(2)

بنابراین از دیدگاه محمد بن عبدالوهاب و فرزندانش، خروج از وطن و هجرت به سوی مناطق وهابی نشین برای همه پیروان آن ها واجب است.

تکفیر گویندگان صوفیِ ذکر «­لا اله الا الله»

دکتر حسام عقاد، وهابی افراطی معاصر در کتاب حلقات ممنوع که علیه صوفیه نوشته است، درباره جلساتی که برای ذکر «لا اله الا الله» و یا صلوات بر پیامبر گرفته می شود، می نویسد:

ص: 65


1- .و أما إن لم یکن له عذر، و جلس بین أظهرهم، و أظهر لهم أنه منهم، و أن دینهم حق، و دین الإسلام باطل، فهذا کافر مرتد، و لو عرف الدین بقلبه، لأنه یمنعه عن الهجرة محبة الدنیا علی الآخرة. (همان، ج13، ص141)
2- و سئل الشیخ: محمد بن عبد الوهاب، رحمة الله تعالی، عما یقاتل علیه؟ وعما یکفر الرجل به؟ فأجاب... فنقول: أعداؤنا معنا علی أنواع: النوع الرابع: من سلم من هذا کله، و لکن أهل بلده: یصرحون بعداوة أهل التوحید و اتباع أهل الشرک، و ساعین فی قتالهم، و یتعذر: أن ترک وطنه یشق علیه، فیقاتل أهل التوحید مع أهل بلده، و یجاهد بماله، و نفسه، فهذا أیضاً؛ کافر... (همان، ج1، ص91).

یکی از بدعت هایی که در این حلقات وجود دارد این است که شیخ، ارقامی را تعیین می کند که ذاکر بگوید؛ مثلا هزار مرتبه «لا اله الا الله» و یا ده هزار مرتبه صلوات بر پیامبر و یا بیشتر از این. این ذکر ها در شرع ما وارد نشده است، بلکه از بدعت های جاهلان است. این افراد از ذکر شرعی به سوی شرک به خداوند خارج شده اند.(1)

دو نکته مهم در این گفتار وجود دارد: یکی این که وهابی ها اعتقاد دارند شرع آنان با شرع دیگر مسلمانان تفاوت دارد، از این رو می گوید که در شرع ما چنین ذکر هایی جایز نیست. دوم این که در شرع آنان ذکر توحید و صلوات فرستادن بر پیامبر، شرک به خداوند محسوب می شود.!

تکفیر معتقدان به مخلوق بودن قرآن

مأمون عباسی در ربیع الأول سال 218ق. مبحث کلامی جدیدی را با عنوان «خلق قرآن» پایه ریزی کرد و مخالفان این عقیده را تکفیر و به شدت با آن ها برخورد می کرد. این قضیه به مدت پانزده سال و تا زمان متوکل عباسی ادامه یافت. تا این که او در سال 234ق. تصمیم گرفت کسانی که قرآن را مخلوق بدانند، تکفیر کند. پس از آن، اهل حدیث با پیروی از احمد بن حنبل، تمام کسانی را که معتقد به خلق قرآن بودند، تکفیر کردند.

علما از این قضیه به عنوان فتنه و محنت خلق قرآن یاد کرده اند که سبب اختلاف، تشتّت و قتل و کشتار مسلمانان شد.

این مسئله خیلی زود به فراموشی سپرده شد و تنها خاطرة بد آن برای مسلمانان باقی ماند، اما وهابی های افراطی که خود را پیرو احمد بن حنبل و از اهل حدیث می دانستند، بارِدیگر به این مطلب دامن زدند و فتوا دادند که هر کس قائل به خلق قرآن باشد، کافر است.

ص: 66


1- «و من البدع أیضًا فی هذه الحلقات أن یُحدد الشیخ أرقامًا لیقولها الذاکر فیقول قل لا إله إلا الله ألف مرة مثلاً أو صلی الله علیه و سلم عشرة آلاف مرة أو أکثر و کل هذا لم یرد فی شرعنا و هو من ابتداع الجاهلین، لقد خرج هؤلاء عن الذکر الشرعی إلی ذکر یشرک بالله تعالی.» (حسام عقاد، حلقات ممنوعة، ص25)

حسن بن حسین، نوه محمد بن عبدالوهاب در این زمینه گفته است:

قرآن کلام خداوند است که آن را تکلم کرده است، مخلوق نیست. پس کسی که خیال کند قرآن مخلوق است، او جهمی و کافر است و هر کس بر این باور باشد که قرآن کلام خداوند است، اما توقف کند و نگوید که مخلوق نیست، نظر او از دیدگاه قبلی خبیث تر است، و هر که بگوید که الفاظ و تلاوت ما مخلوق است و قرآن کلام خداست، او نیز جهمی است.(1)

البته فتواهای دیگری نیز در این زمینه وجود دارد که به همین یک مورد اکتفا می کنیم.

ص: 67


1- و القرآن : کلام الله الذی تکلم به، لیس بمخلوق، فمن زعم أن القرآن مخلوق، فهو جهمی، کافر؛ و من زعم: أن القرآن کلام الله، و وقف، فلم یقل لیس بمخلوق، فهو أخبث من القول الأول؛ و من زعم: أن ألفاظنا؛ و تلاوتنا مخلوقة، و القرآن کلام الله، فهو جهمی. (عبدالرحمن نجدی، الدرر السنیة، ج1، ص337).

ص: 68

فصل دوم: جهاد علیه مسلمانان به حکم فرقه های تکفیری

اشاره

ص: 69

ص: 70

در فصل گذشته، تنها فتواهایی را آوردیم که مسلمانان را کافر قلمداد کرده بودند، ولی در این فصل به فتواهایی اشاره خواهیم کرد که علاوه بر تکفیر مسلمانان، فتوا به جهاد علیه آنان نیز داده شده است. روشن است که اهمیت این دسته از فتواها بیشتر از دسته قبلی است، زیرا سبب شده است که وهابی های افراطی دست به کشتار مسلمانان بزنند و پیر، جوان، کودک و زن مسلمان را با انفجار و انتحار به شهادت برسانند.

ابن تیمیه و فتوا به وجوب جهاد علیه شیعیان

همانند فصل گذشته، از فتاوای رنگارنگ ابن تیمیه شروع می کنیم، زیرا او بارزترین شخصیتی است که آشکارا فتوا به کشتن مسلمانان داده است؛ هر چند که نخستین فرد نمی تواند باشد؛ چون پیش از او بنی امیه و بنی العباس با فتوا و بدون فتوا، صدها هزار نفر از مسلمانان را به بهانه های واهی کشته اند.

از ابن تیمیه درباره کسی که اعتقاد داشته باشد، صحابه، حق امیرمؤمنان علیه السلام را غصب کرده اند، سؤال شد، وی در پاسخ فتوا داد که جهاد با چنین طایفه ای واجب است:

از شیخ الإسلام تقی الدین سؤال شد از کسی که ادعا دارد به خدا، ملائکه، کتاب ها، پیامبران و روز قیامت ایمان دارد، اما در عین حال اعتقاد دارد که امامِ برحق پس از رسول خدا، علی بن ابی طالب است و پیامبر، به امامت ایشان تصریح کرده است، صحابه با ظلم، او را از حقش بازداشتند و آن ها با این کار کافر شدند. آیا کشتن آن ها جایز است؟ آیا با این اعتقاد کافرند یا خیر؟

ص: 71

او جواب داد: سپاس پروردگار جهانیان را، علمای مسلمان اجماع دارند که هر کس از پذیرفتن شریعتی از شریعت های اسلامی که آشکار و متواتر است، امتناع کرد، کشتن او واجب است تا تنها دین خدا روی زمین باقی باشد.

پس اگر بگویند که نماز می خوانیم و زکات نمی دهیم، یا نماز پنج گانه را می خوانیم و نماز جمعه و جماعت نمی خوانیم و... یا بگویند که همراه با مسلمانان با کفار نمی جنگیم و... از اموری که مخالف با شریعت و سنت رسول خداست و مسلمانان بر آن اجماع دارند؛ به درستی که جهاد با همة این گروه ها واجب است؛ همان طوری که مسلمانان با مانعین زکات، خوارج، خرمیه، قرامطه، باطنیه و دیگر طوایفی که از هوای نفس و بدعت ها پیروی می کنند و از شریعت اسلام خارج هستند، جهاد کردند.(1)

وی در جای دیگر می گوید:

این قضیه اختصاص به غلات رافضه ندارد؛ بلکه هرکس درباره مشایخ خود غلو کند و یا بگوید که او روزی می دهد، یا بگوید که نماز را از وی ساقط می کند، یا این که شیخِ او، از پیامبر برتر و از شریعت ایشان

ص: 72


1- و سئل شیخ الإسلام تقی الدین عمن یزعمون إنهم یؤمنون بالله عز وجل و ملائکته و کتبه و رسله و الیوم الآخر و یعتقدون أن الإمام الحق بعد رسول الله هو علی بن أبی طالب و أن رسول الله نص علی إمامته و إن الصحابة ظلموه و منعوه حقه و إنهم کفروا بذلک فهل یجب قتالهم و یکفرون بهذا الإعتقاد أم لا؟ فأجاب الحمد لله رب العالمین أجمع علماء المسلمین علی أن کل طائفة ممتنعة عن شریعه من شرائع الإسلام الظاهرة المتواترة فإنه یجب قتالها حتی یکون الدین کله لله. فلو قالوا نصلی و لا نزکی أو نصلی الخمس و لا نصلی الجمعة و لا الجماعة أو نقوم بمبانی الإسلام الخمس و لا نحرم دماء المسلمین و أموالهم أو لا نترک الربا و لاالخمر و لا المیسر أو نتبع القرأن و لا نتبع رسول الله و لا نعمل بالأحادیث الثابتة عنه أو نعتقد أن الیهود و النصاری خیر من جمهور المسلمین و أن أهل القبلة قد کفروا بالله و رسوله و لم یبق منهم مؤمن إلا طائفة قلیلة. أو قالوا إنا لا نجاهد الکفار مع المسلمین أو غیر ذلک من الأمور المخالفة لشریعة رسول الله و سنته و ما علیه جماعة المسلمین فإنه یجب جهاد هذه الطوائف جمیعها کما جاهد المسلمون ما نعی الزکاة و جاهدوا الخوارج و أصنافهم و جاهدوا الخرمیة و القرامطة و الباطنیة و غیرهم من أصناف أهل الأهواء و البدع الخارجین عن شریعة الإسلام (ابن تیمیه، کتب و رسائل و فتاوی ابن تیمیة فی الفقه، ج28، ص468)

بی نیاز است، همه کافر هستند و کشتن آن ها و یا کشتن حتی یکی از ایشان که قدرت بر کشتن او هست، به اجماع مسلمانان واجب است، و اگر کسی قدرت بر کشتن یک نفر از خوارج و یا رافضی ها داشته باشد، از عمر و علی روایت شده است که کشتن او نیز واجب است؛ اگرچه فقها در کشتن یک نفر از آن ها در صورت قدرت بر کشتن او باشد اختلاف دارند، ولی در وجوب کشتن شان اگر مقاومت کردند، اختلافی ندارند.(1)

در جای دیگری با زدنِ تهمت های فراوان به شیعیان، تصریح می کند که کشتن شیعیان، از کشتن خوارج ثواب بیشتری دارد:

رافضی ها، با این حال مساجد را تعطیل کرده اند، همان مساجدی که خداوند دستور داده دیوارهای آن بلند و نام خداوند در آن برده شود. رافضی ها، نه نماز جمعه را برپا می کنند و نه نماز جماعت در مساجد می خوانند. بر قبرهای دروغین و غیردروغین مسجد می سازند و آن ها را برای خود حرم قرار داده اند؛ در حالی که رسول خدا لعنت کرده است کسانی را که روی قبور، مسجد بسازند و امتش را از آن نهی کرده است.

شیعیان، اعتقاد دارند که به جا آوردن حج در این حرم ها از بزرگ ترین عبادات محسوب می شود، تا جایی که بزرگان رافضه، حجِ این حرم ها را از حج خانه ای که خدا و رسولش به آن دستور داده، برتر می دانند.

با این توضیح روشن می شود که رافضی ها از تمام گروه هایی که از هوای نفس پیروی می کنند، شرورتر و حتی از خوارج نیز سزاوارتر به

ص: 73


1- و لیس هذا مختصا بغالیة الرافضة بل من غلا فی أحد من المشایخ و قال أنه یرزقه أو یسقط عنه الصلاة أو أن شیخة أفضل من النبی أو أنه مستغن عن شریعة النبی و أن له إلی الله طریقا غیر شریعة النبی أو أن أحدا من المشایخ یکون مع النبی کما کان الخضر مع موسی و کل هؤلاء کفار یجب قتالهم بإجماع المسلمین و قتل الواحد المقدور علیه منهم. و أما الواحد المقدور علیه من الخوارج و الرافضة فقد روی عنهما اعنی عمر و علی قتلهما ایضا و الفقهاء و ان تنازعوا فی قتل الواحد المقدور علیه من هؤلاء فلم یتنازعوا فی وجوب قتالهم اذا کانوا ممتنعین... (ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج28، ص475).

کشتن هستند، و به همین دلیل در عرف عام شایع شده است که مقصود از اهل بدعت، رافضه هستند. عوام بر این باورند که ضدّ سنی همان رافضی ها هستند؛ زیرا آن ها آشکارترین دشمنان سنت رسول خدا و شرایع دین ایشان نسبت به سایر فرقه های اهل هوا هستند.

هم چنین هیچ یک از خوارج، زندیق و غالی نبودند، در حالی که در میان روافض، زندیق و غالی به حدی است که جز خداوند، دیگران از شمارش آن عاجز است.

هم چنین بیشتر ائمه آن ها از زنادقه هستند و اظهار رفض می کنند تا دین اسلام را از بین ببرند.

خوارج از راستگوترین مردم و باوفاترین آن ها به عهدشان هستند، اما رافضی ها از دروغگوترین و پیمان شکن ترین مرد م اند.(1)

حلال بودن خون کسی که توسل و استغاثه کند

طلب شفاعت از انبیا، ملائکه و صالحین، یکی از مسائلی است که وهابی های افراطی، انجام دهندة آن را مهدورالدم اعلام کرده اند. محمد بن عبدالوهاب در این باره می نویسد:

ص: 74


1- و هم مع هذا یعطلون المساجد التی أمر الله أن ترفع و یذکر فیها إسمه فلا یقیمون فیها جمعة و لا جماعة و یبنون علی القبور المکذوبة و غیر المکذوبة مساجد یتخذونها مشاهد و قد لعن رسول الله من إتخذ المساجد علی القبور و نهی أمته عن ذلک و قال قبل أن یموت بخمس (ان من کان قبلکم کانوا یتخذون القبور مساجد ألا فلا تتخذوا القبور مساجد فأنی أنهاکم عن ذلک) و یرون أن حج هذه المشاهد المکذوبة و غیر المکذوبة من أعظم العبادات حتی أن من مشائخهم من یفضلها علی حج البیت الذی أمر الله به و رسوله و وصف حالهم یطول. فبهذا یتبین أنهم شر من عامة أهل الأهواء و أحق بالقتال من الخوارج و هذا هو السبب فیما شاع فی العرف العام أن أهل البدع هم الرافضة فالعامة شاع عندها أن ضد السنی هو الرافضی فقط لأنهم أظهر معاندة لسنة رسول الله و شرائع دینه من سائر أهل الأهواء... و أیضا فالخوارج لم یکن منهم زندیق و لا غال و هؤلاء فیهم من الزنادقة والغالیة من لا یحصیة إلا الله... و أیضا فغالب أئمتهم زنادقة إنما یظهرون الرفض لأنه طریق إلی هدم الإسلام... و أیضا فالخوارج کانوا من أصدق الناس و أوفاهم بالعهد و هؤلاء من أکذب الناس و أنقضهم للعهد (همو، کتب و رسائل و فتاوی ابن تیمیة فی الفقه، ج28، ص482- 484).

تو شناختی که اقرار مشرکان به توحید ربوبیت، سبب ورود آنان به حیطه اسلام نمی شود، و این که طلب شفاعت از ملائکه، و تقرب به خداوند به وسیله آنان سبب شد که خون و مال آنان حلال باشد.(1)

وی درجای دیگر ادعا می کند که تمام علما بر حرمت توسل و تکفیر انجام دهنده آن اجماع دارند:

اما سخن اهل علم. در کتاب الإقناع در باب حکم مرتد آمده است که: اجماع تمام مذاهب بر این است که هر کس بین خود و خدایش واسطه ای قرار دهد و او را بخواند، کافر و مرتد شده و خون و مالش حلال است.

و در این کتاب آمده است که رافضی اگر صحابه را شتم کند، امام در تکفیر او توقف کرده، اما اگر علی را در سختی ها و مشکلات بخواند، تردیدی در کفر او نیست.(2)

در حالی که پیش از این ثابت کردیم که علمای اهل سنت بر جواز توسل و استغاثه اجماع دارند.

تکفیر مردم مکه و دستور به کشتن آنان

شهرهای مکه و مدینه از دیدگاه تمام مسلمانان، قداست خاصی دارد و در طول تاریخ همواره مورد احترام بوده است، اما در برخی از برهه ها، جبارانی همچون یزید و

ص: 75


1- و عرفت أن إقرارهم بتوحید الربوبیة لم یدخلهم فی الإسلام، و أن قصدهم الملائکة، و الأنبیاء، و الأولیاء، یریدون شفاعتهم و التقرب إلی الله بذلک؛ هو الذی أحل دماءهم و أموالهم. (محمد بن عبدالوهاب، کشف الشبهات، ج1، ص157).
2- و أما کلام أهل العلم فقد ذکر فی الإقناع فی باب حکم المرتد إجماع المذاهب کلهم علی أن من جعل بینه و بین الله وسائط یدعوهم أنه کافر مرتد حلال المال و الدم و ذکر فیه أن الرافضی إذا شتم الصحابة فقد توقف الإمام فی تکفیره فإن ادعی أن علیاً یدعی فی الشدائد و الرخاء فلا شک فی کفره. (همو، الرسائل الشخصیه، ج1، ص147).

حجّاج و وهابی های افراطی، حرمت این شهر و حرم امن الهی را شکسته و با هجوم به خانه خدا، مردمان آن را از دم تیغ گذرانده اند.

سعود بن عبدالعزیز بن محمد بن سعود در پاسخ به نامه ای که ظاهراً شخصی به او اعتراض کرده که چرا با مردم مکه این چنین کرده اید؟ نوشته است که اگر مردم مکه، اسلام نیاورند و دست از شرک، گمراهی و فساد برندارند، باید با آن ها جهاد کرده و حرمین را از چرکِ وجود آنان پاک کنیم. او این چنین می نویسد:

هنگامی که مردم حرمین قصد ندارند اسلام بیاورند، از دستور خدا و پیامبرش سرپیچی می کنند و همانند امروز، در شرک، گمراهی و فساد غوطه ور هستند، بر ما واجب است که با آن ها جهاد کنیم و حرم خدا و پیامبرش را از این چیزها پاک نماییم!(1)

حلال بودن جان و مال کسی که استغاثه کند

حمد بن ناصر بن عثمان بن معمر النجدی التمیمی الحنبلی (م1225ق.) از شاگردان مخصوص محمد بن عبدالوهاب، در پاسخ به سؤالی درباره کسانی که استغاثه می کنند، بعد از سخنرانی مفصل گفته است:

ما می گوییم: کسی که لا اله الا الله و محمد رسول الله بگوید، اما در شرک خود باقی بماند، مرده ها را بخواند و از آن ها طلب حاجت و رفع گرفتاری کند، کافر و مشرک و خون و مالش نیز حلال است؛ حتی اگر لا اله الا الله و محمد رسول الله بگوید، نماز بخواند و روزه بگیرد و تصور کند که مسلمان است.(2)

ص: 76


1- و ما ذکرت: من جهة الحرمین الشریفین، الحمدلله علی فضله و کرمه، حمد کثیرا کما ینبغی أن یحمد، و عز جلاله، لما کان أهل الحرمین آبین عن الإسلام، و ممتنعین عن الإنقیاد لأمر الله و رسوله و مقیمین علی مثل ما أنت علیه الیوم، من الشرک و الضلال و الفساد وجب علینا الجهاد بحمد الله فیما یزیل ذلک عن حرم الله و حرم رسوله، من غیر إستحلال لحرمتهما. (عبدالرحمن نجدی، الدرر السنیة، ج9، ص264 - 285).
2- فنقول: أما من قال: لا إله إلا الله، محمد رسول الله، و هو مقیم علی شرکه، یدعو الموتی، و یسألهم قضاء الحاجات، و تفریج الکربات، فهذا کافر مشرک، حلال الدم و المال، و إن قال لا إله إلا الله، محمد رسول الله، و صلی و صام، و زعم أنه مسلم، کما تقدم بیانه. (همان، ج13، ص303).

فرمان کشتن مردم یمن، حرمین و...

طبق نقل نویسنده الدرر السنیة فی الکتب النجدیة، از فرزندان شیخ محمد بن عبدالوهاب سؤال شد: منطقه ای که از دایره امامت شما خارج است، آیا دار کفر و حرب است یا نه؟

آن ها در قسمتی از پاسخ شان در مورد تکفیر کسانی که دعوت آن ها را قبول نکنند، می گویند:

ما کسانی را که پیام دعوت ما به سوی توحید و عمل به واجبات خداوند برسد؛ ولی آن را نپذیرند و به شرک پایدار بمانند و واجبات اسلام را ترک کنند، تکفیر می کنیم و با ایشان وارد جنگ می شویم و به آن ها هجوم می بریم... .(1)

وجوب کشتن کسی که نیتش را به زبان بیاورد

در سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و گفتار صحابه، هیچ اشاره ای به حرمت به زبان آوردن نیت نشده است، اما محمد بن ابراهیم آل الشیخ به پیروی از ابن تیمیه، تصریح کرده است که هر کس نیت را به زبان بیاورد و از عملکردش پشیمان نباشد، باید کشته شود. او در فرازی از کتابش با عنوان «تلفظ کردن نیت در هنگام گرفتن وضو» می نویسد:

به زبان آوردن نیت بدعت است؛ زیرا رسول خدا آن را به هیچ وجه به زبان نیاورده است، نه در حج و نه در عمره... بلکه در کلام شیخ (ابن تیمیه) آمده است که اگر کسی برایش ثابت شد (و قبول نکرد) توبه داده می شود. اگر توبه نکرد گردنش زده می شود. این مسئله واضح است. همانند کسی که چیزی را به دین نسبت دهد که جزء دین نیست، برای او اقامه حجت می شود، اگر عناد ورزید، به چیزی عقاب می شود که او را از این کار باز دارد، حتی اگر با کشتن باشد.(2)

ص: 77


1- و أما من بلغته دعوتنا إلی توحید الله، و العمل بفرائض الله، و أبی أن یدخل فی ذلک، و أقام علی الشرک بالله، و ترک فرائض الإسلام، فهذا نکفره و نقاتله، و نشن علیه الغارة، بل بداره. (همان، ج12، ص258)
2- (307- التلفظ بالنیة عند الوضوء)... و التلفظ بها بدعة، فإن النی لم یتلفظ بالنیة قط لا فی الحج ولا عمرة... بل و فی کلام الشیخ أنه بعد ما یعرف سنة الرسول یستتاب فإن تاب و إلا ضربت عنقه و هذا واضح کأمثاله الذی ینسب إلی الدین ما لیس منه وتبین له الحجة ثم یعاند فإنه یعاقب بما یردعه وأمثاله حتی و لو بالقتل حمایة للشریعة أن یضاف إلیها ما لیس منها.(محمد آل الشیخ، فتاوی و رسائل، ج2، 63- 64).

وجوب کشتن معتقد به ثبات خورشید

عبدالعزیز بن عبدالله بن باز ، مفتی اعظم سابق عربستان، در یک فتوای عجیب، تمام کسانی را که اعتقاد دارند، خورشید ثابت است و زمین به دور آن می چرخد، کافر دانسته است و اگر بر این باور خود پافشاری کنند، باید کشته شوند. وی کتاب مستقلی با عنوان الادلة النقلیة و الحسیة علی جریان الشمس و سکون الارض و امکان الصعود الی الکواکب نوشته و در آن تصریح کرده است:

هنگامی که بین بسیاری از نویسندگان، مدرّسان و طلاب شایع شد که خورشید ثابت و زمین در گردش است، من مقاله ای در رد و بیان زشتی این اعتقاد نوشتم. در این مقاله برخی از ادله نقلی و حسی را بر بطلان و اشتباه گوینده آن، ذکر کردم و توضیح دادم که اعتقاد به ثبوت خورشید و عدم حرکت آن، کفر و گمراهی است.(1)

و باز هم در جای دیگر تصریح می کند که من خون کسی را که بگوید خورشید ثابت است، هدر اعلام کرده ام: «من در این گفتارم، خون کسی را که بگوید خورشید ثابت است و جریان ندارد، پس از توبه دادن، حلال اعلام کرده ام.»(2)

وجوب کشتن اشاعره

عبدالله بن محمد الغنیمان از علمای مشهور وهابی و رئیس قسم الدراسات العلیا در دانشگاه اسلامی مدینه منوره، تصریح می کند که اگر اشاعره - که بیشتر مسلمانان جهان

ص: 78


1- اما بعد: فإنه لما شاع بین کثیر من الکتّاب، و المدرسین، و الطلاب القول بأن الشمس ثابتة، و الأرض دائرة کتبت فی ذلک مقالاً یتضمن انکار هذا القول، و بیان شناعته، و ذکر بعض الادلة النقلیة، و الحسیة علی بطلانه، و غلط قائله، و أوضحت فیه أن القول بثبوت الشمس، و عدم جریانها کفر، و ضلال. (عبدالعزیز بن باز، الادلة النقلیة و الحسیة علی جریان الشمس و سکون الارض و امکان الصعود الی الکواکب، ص17).
2- و انما اهدرت فی المقال دم من قال ان الشمش ثابتة لا جاریة بعد استتابته... (همو، مجموعة فتاوا و مقالات متنوعة، ج 27، ص471).

را تشکیل می دهند - اعتقاد وهابیت را نپذیرند، مجبور هستیم که به روی آن ها اسلحه بکشیم:

بر علمای مسلمان [وهابی ها] همان ها که وارثان رسول خدا هستند! لازم است که در برابر این موج های سهمگین با رعایت مقتضای حال، با مناظره، تألیف کتاب و بیان حق با دلایل عقلی و نقلی مقاومت کنند و گاهی کار به جایی می رسد که لازم است اسلحه کشیده شود!(1)

آری، با این که اشاعره اکثریت اهل سنت را تشکیل می دهند، ولی اگر گروه اندک وهابی نتوانستند با مناظره و گفت وگو آن ها را به جرگه خود بکشانند، باید دست به اسلحه ببرند و آن ها را از دم تیغ بگذرانند؛ همان طوری که امروزه در افغانستان، پاکستان، عراق، سوریه، بحرین و... انجام می دهند.

وجوب کشتن مردم منطقة «حائل»

یکی از علمای وهابی که آقای نجدی حنبلی از او به عنوان بعضی از علمای نجد یاد می کند، در نامه ای طولانی که به یکی از مخالفان خود نوشته، تصریح می کند که چون مردم منطقه حایل از وهابیت پیروی نکرده اند، کشتن آنان واجب است:

به من خبر رسیده است که بعضی از مردم در جهاد مسلمانان با اهل حائل دچار اشکال شده اند که آیا این جهاد شرعی هست یا خیر؟ من به او می گویم که این جهاد مشروع است به چند دلیل.

امام به اهل «حائل» دستور داد که در اطاعت وارد شوید و به اهل سنت و جماعت ملتزم باشید، با اهل شرک بی اعتنا باشید و با آنان دشمنی کرده و تکفیرشان کنید، اما آن ها سرباز زدند و از امام، اعلام بیزاری کردند.

ص: 79


1- و قد إنتسب إلی الأشعری أکثر العالم الاسلامی الیوم من أتباع المذاهب الأربعة... هذا و لابد لعلماء الاسلام - ورثة رسول الله - من مقاومة هذه التیارات الجارفة علی حسب ما تقضیه الحال، من المناظرات، أو بالتألیف و بیان الحق بالبراهین العقلیة و النقلیة و قد یصل الأمر أحیانا إلی شهر السلاح. (عبد الله غنیمان، شرح کتاب التوحید من صحیح البخاری، ج1، ص19).

امام از روز اول تا کنون به آن ها گفته بود که شریعت پیش روی من و شماست و هرچه او حکم کرد، ما همان راه را می رویم، ولی آن ها نپذیرفتند و اطاعت نکردند؛ پس جنگیدن با آنان بر تمام مسلمانان واجب است؛ زیرا از اطاعت خارج شده اند؛ تا زمانی که به دستور امام که همانا اطاعت از خداست، ملتزم شوند.(1)

وجوب کشتن شیعیان

شیخ عبدالله بن جبرین که فتاوای تکفیری او را در فصل پیشین ملاحظه کردید، در فتوای دیگر می گوید که چون شیعیان معتقد به توسل و استغاثه هستند، کشتن آنان جایز است:

وی در پاسخ به این سؤال که: در شهر ما مرد رافضی هست که شغلش قصابی است، اهل سنت او را می آورند تا حیوانات آن ها را ذبح کند. هم چنین اهل سنت با این شخص رافضی و رافضی های دیگری که در همین شغل هستند، تعامل می کنند. بنابراین، حکم معامله با این رافضی و امثال او چیست؟ حکم ذبیحه آن ها چیست؟ حرام است یا حلال؟

پاسخ: ذبح کردن به وسیله رافضی و هم چنین خوردن ذبیحه او حلال نیست؛ زیرا رافضی ها غالبا مشرک هستند و علی بن أبی طالب را در سختی ها و مشکلات می خوانند؛ حتی در عرفات، طواف و سعی. هم چنین فرزندان آن حضرت را می خوانند؛ همان طوری که بارها از ایشان شنیده ایم. این شرک بزرگ و ارتداد از اسلام است که به سبب آن شایسته کشتن هستند.(2)

ص: 80


1- و قال بعضهم:.... أما بعد: فإنه قد بلغنی أن بعض الناس، قد أشکل علیه جهاد المسلمین لأهل حائل، هل هو شرعی أم لا؟ فأقول بالله التوفیق الجهاد مشروع لأحد امور... و أهل حائل أمرهم الإمام بالدخول فی الطاعة، و لزوم السنّة و الجماعة، و منابذة أهل الشرک، و عداوتهم و تکفیرهم، فأبوا ذلک و تبرؤوا منه؛ و الإمام یقول - من أول الأمر إلی یومنا هذا - لهم الشریعة، مقدمة بینی و بینکم، نمشی علی ما حکمت به، علی العین و الرأس، فلم یقبلوا و لم ینقادوا، فوجب قتالهم علی جمیع المسلمین، لخروجهم عن الطاعة، حتی یلتزموا ما أمرهم به الإمام من طاعة الله تعالی. (الدرر السنیة فی الکتب النجدیة، ج9، ص289).
2- رقم الفتوی (11092). السؤال: یوجد فی بلدتنا رجل رافضی یعمل قصاب و یحضره أهل السنة کی یذبح ذبائحهم و کذلک بعض المطاعم تتعامل مع هذا الشخص الرافضی و غیره من الرافضة الذین یعملون فی نفس المهنة، فما حکم التعامل مع هذا الرافضی و أمثاله؟ و ما حکم ذبحه و هل ذبیحته حلال أم حرام؟ الاجابة: و بعد.. فلا یحل ذبح الرافضی و لا أکل ذبیحته فإن الرافضة غالبا مشرکون حیث یدعون علی بن أبی طالب دائما فی الشدة و الرخاء حتی فی عرفات و الطواف و السعی، و یدعون أبناءه وأئمتهم کما سمعناهم مرارا و هذا شرک أکبر و ردة عن الإسلام یستحقون القتل علیها... http://www.ibn-jebreen.com/fatwa/vmasal-11092-3959.html

جواز کشتن کسانی که پدران خودش را تکفیر نکنند

محمد بن عبدالوهاب و پیروان او، تمام مسلمانانی را که پیش از ظهور وهابیت از دنیا رفته اند کافر و مشرک می دانستند و اعتقاد داشتند که آن ها به مرگ جاهلی مرده اند. از شیخ حسین و شیخ عبد الله دو فرزند محمد بن عبدالوهاب نقل شده است که آن ها مدعی بودند که اگر کسی بر این باور باشد که پدرانش چیزهایی را که ما منع کرده ایم، انجام داد و در عین حال از او بیزاری نمی جوید و او را کافر و مشرک نمی داند، خودش مرتد است و اگر دست از این اعتقادش بر ندارد، کشته می شود:

مسئله پانزدهم: اگر بر پیروی از اسلام و دوستی و دشمنی آن متعهد شده، اما به عهد خود وفا نکرده، از دین اول خود بیزاری نمی جوید و مدعی است که پدرانش بر اسلام مرده اند؛ اگر چنین شخصی از اعتقاد خود برنگشت مرتد است؟ آیا حلال است که مال او را بگیریم و خودش را اسیر کنیم؟

اگر این شخص اعتقاد داشته باشد که پدرانش بر اسلام مرده اند و مرتکب شرکی که ما از آن نهی کرده ایم نشده اند، تکفیر نمی شود، ولی اگر مقصودش این باشد که این شرکی که ما از آن نهی می کنیم، دین اسلام است، پس وی کافر است و اگر اسلام آورده (وهابی شده) مرتد است، واجب است که توبه داده شود و اگر توبه نکرد باید کشته شود.(1)

ص: 81


1- المسألة الخامسة عشرة: فیمن عاهد علی الإسلام و السمع و الطاعة و المعاداة و الموالاة، ولم یف بما عاهد علیه من الموالاة و المعاداة، و لا تبرأ من دینه الأول، و یدعی أن آباءه ماتوا علی الإسلام، فهل یکون مرتدا؟ و هل یحل أخذ ماله وسبیه إن لم یرجع؟ الجواب: إن هذا الرجل، إن اعتقد أن آباءه ماتوا علی الإسلام، و لم یفعلوا الشرک الذی نهینا الناس عنه، فإنه لا یحکم بکفره؛ و إن کان مراده أن هذا الشرک الذی نهینا الناس عنه، هو دین الإسلام، فهذا کافر؛ فإن کان قد أسلم فهو مرتد، یجب أن یستتاب، فإن تاب و إلا قتل. (الدرر السنیة فی الکتب النجدیة، ج13، ص140)

اعلام جهاد علیه مردم عراق

تاریخ اسلام، شاهد گروه های تکفیری زیادی بوده است، اما در ده های اخیر رشد این گروه ها، افزایش چشم گیری داشته است. القاعده، طالبان، سپاه صحابه، جبهة النصرة و اخیراً داعش، نمونه هایی از آن ها هستند که به کمک استکبار جهانی و به منظور نابودکردن کامل اسلام و یا دست کم جلوگیری از رشد روزافزون اسلام گرایی در جهان به وجود آمده اند.

القاعده، یکی از مشهورترین گروه های تکفیری است که در سراسر عالم، مسلمانان و به ویژه شیعیان را قتل عام کرده اند.

احمد فاضل یا همان أبومصعب الزرقاوی (کشته شده در ژوئن 2006)، پس از خروج از افغانستان به عراق آمد و رهبری این گروه را در این کشور به عهده گرفت.

وی در تاریخ 15 سبتامبر سال 2005 میلادی در یک نوار ضبط شده، اطلاعیه ای را تحت عنوان «الحرب الشاملة علی الشیعة الروافض أینما وجدوا؛ جنگ تمام عیار علیه شیعیان هر جا که باشند» را در اینترنت پخش و جنگ علنی علیه شیعیان را اعلام کرد.

این مطلب به وسیله خبرگزاری های مجازی و نوشتاری به سرعت پخش و سبب شد که در همان روزاول در یک بمب گذاری انتحاری در شهر کاظمین، 150 عراقی به شهادت برسند. نمونة آن را می توانید در آرشیو روزنامه الدستور ببینید.(1)

داعش و دلیل کشتن مسلمانان قبل از جنگ با کفار

گروه تروریستی داعش، در پاسخ به این سؤال که چرا شما با اسرائیل نبرد نمی کنید و با مسلمانان می جنگید، مدعی شده بودند که طبق آیات قرآن کریم، باید ابتدا با منافقان جنگید، سپس با مشرکان:

در صفحه اجتماعی تویتر این گروه آمده است:

ص: 82


1- اعلن الزرقاوی فی تسجیل بث علی شبکة الانترنت «الحرب الشاملة علی الشیعة الروافض اینما وجدوا» فی العراق. http://pdfstore.addustour.com/old/2005_9/9_14825_7.pdf www.aljazeera.net/knowledgegate/newscoverage/2014/7/26

لماذا لا یقوم التنظیم بمقاتلة إسرائیل و یقوم بقتال أبناء العراق و سوریا؟؛ چرا گروه داعش به جنگ اسرائیل نمی رود و با مردم عراق و سوریه می جنگد؟

در پاسخ آورده اند:

الجواب الأکبر فی القرآن الکریم، حین یتکلم الله تعالی عن العدو القریب و هم المنافقون فی أغلب آیات القرآن الکریم، لأنم أشد خطرا من الکافرین الأصلیین.؛

پاسخ بزرگ این سؤال در قرآن کریم است، آن جا که از دشمن نزدیک سخن می گوید که همان منافقان هستند. این مطلب در بیشتر آیات قرآن کریم آمده است؛ زیرا خطر آنان از کافران اصلی بیشتر است.

هم چنین جواب این سؤال در عملکرد ابوبکر است؛ هنگامی که جنگ با مرتدها را بر فتح قدس مقدم کرد که بعد از او به وسیلة عمر بن خطاب فتح شد.

این خبر در صدها سایت از جمله سایت سی ان ان عربی، روزنامه الدستور، مصری الیوم و... آمده است.(1)

فرض را بر این بگیریم که مسلمانانی که با داعش بیعت نکرده اند، منافق و بدتر از کفار باشند، بازهم این ادعای آنان هیچ مستندی از قرآن کریم ندارد؛ زیرا هیچ آیه ای یافت نمی شود که جنگ با منافقان را بر جنگ با مشرکان مقدم کرده باشد. در سیره رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نیز چنین چیزی دیده نشده است.

فتوا به کشتن سعود فیصل

فتواهای تفکیری وهابیت افراطی، تنها دامن مسلمانان را نگرفته است؛ بلکه آن ها در مواردی کشتن هم کیشان وهابی خود را نیز واجب اعلام کرده اند.

ص: 83


1- http://arabic.cnn.com/middleeast/2014/07/07/isis-statement-saudi-israel http://www.dostor.org/640977

دوره دوم حکومت وهابیت، دورة درگیری شدید درونی آل سعود با یکدیگر بود و همین سبب شد که حکومت آنان سقوط کند.

در این دوره، سعود بن فیصل، بیعت خود را با برادرش عبدالله بن فیصل شکست، چون خود را برای حکومت شایسته تر می دید. عبدالرحمن بن حسن، از نوادگان محمد بن عبدالوهاب، رسماً فتوا داده است که سعود بن فیصل به سبب عدم اطاعت از عبدالله بن فیصل که او را «امام المسلمین!» یاد کرده، باید کشته شود.

از عبدالرحمن بن حسن به هر برادری که این نامه به او برسد.

سعود در انجام سه کار تلاش کرده است که همه آن ها منکر هستند: بیعت خود را شکسته؛ از جماعت جدا شده و مردم را به نقض بیعت سوق داده است؛ بنابراین جنگیدن با وی و کسی که یاری اش کرده واجب است. و در حدیث آمده است که هر کس به اندازه یک وجب از جماعت جدا شد، مرگش مرگ جاهلی است. در حدیث دیگر آمده است که ریسمان اسلام را از گردن خود باز کرده است.(1)

آنچه گذشت، نمونه های کوچکی از فتواهای رنگارنگ جریان های تکفیری بود که با صدور چنین فتواهایی، آرامش و امنیت را از جامعه اسلامی ربوده و ترور، خشونت، انتحار و انفجار را به مسلمانان هدیه داده اند.

ص: 84


1- و سعود سعی فی ثلاثة أمور کلها منکر نقض البیعة بنفسه و فارق الجماعة و دعا الناس إلی نقض بیعة الإسلام فعلی هذا یجب قتاله و قتال من أعانه و فی الحدیث من فارق الجماعة قید بشر فمات فمیتته جاهلیة. و فی الحدیث الآخر فقد خلع ربقة الإسلام من عنقه. (الدرر السنیة فی الأجوبة النجدیة، ج10، ص11-13).

فصل سوم: تأیید بزرگان اهل سنت بر تکفیری بودن وهابیت افراطی

اشاره

ص: 85

ص: 86

تا این جا مطالبی را از منابع خود جریان های تکفیری و افراطی بیان کردیم که مسلمانان را تکفیر و در مواردی، فتوا به کشتن آنان داده اند.

در این فصل مستنداتی را می آوریم که تعداد زیادی از علمای اهل سنت نیز وجود جریان های تکفیری را تأیید و تصریح کرده اند که آنان، سایر مسلمانان را کافر می دانند.

شیخ محمد غزالی

شیخ محمد غزالی (متوفای 1416ق.)، از فقهای بزرگ و معاصر مصر که در کنار حسن البنا از رهبران و داعیان اصلی جریان اخوان المسلمین بود و دو دوره رئیس اوقاف مصر و مدتی ریاست دانشگاه «امیر عبدالقادر» الجزایر را به عهده داشت، شهادت می دهد که حامد الفقی، رئیس سلفی های مصر، ابو حنیفه را تکفیر کرده است: «رئیس اسبق سلفی های مصر، شیخ حامد الفقی به خداوند سوگند یاد می کرد که ابوحنیفه کافر بوده است.»(1)

شکری آلوسی

شکری آلوسی (متوفای 1342ق.) که در اعتقاد سلفی به شمار می رود، تصریح می کند وهابی های افراطی در تکفیر مخالفان خود، زیاده روی کردند:

ص: 87


1- أن زعیم السلفیة الأسبق فی مصر الشیخ حامد الفقی حلف بالله أن أبا حنیفة کافر. (محمد غزالی، سر تأخر العرب و المسلمین، ص31-32).

سپس عبدالعزیز جانشین سعود شد، او نیز لشگری که از اسب های اصیل بهره مند بود، فرماندهی می کرد، دلیران عرب در برابر او سرفرود آوردند و رؤسای آنان ذلیل شدند. وی مردم را از انجام مراسم حج بازداشت، بر سلطان خروج و در تکفیر مخالفان خود زیاده روی کرد، در بعضی از احکام سخت گیری و بیشتر امور را بر ظاهر آن حمل کرد؛ البته مردم هم در تقبیح آن ها زیاده روی کردند.(1)

باز، شکری آلوسی ادعا کرده است که بیشتر علمای ماوراءالنهر، شیعیان را کافر می دانند: «اکثر علمای ماوراء النهر، شیعه را کافر خوانده اند و حکم کرده اند که خون، مال و نوامیس آنان مباح است.»(2)

شیخ سلیمان الکردی

شیخ سلیمان الکردی، استادِ محمد بن عبدالوهاب در مدینه منوره بوده که در نامه ای به او می نویسد که حق نداری سواد اعظم مسلمانان را تکفیر کنی. یوسف بن اسماعیل نبهانی و علامه احمد زینی دحلان، نامه او را این چنین نقل کرده اند:

ای پسر عبد الوهاب! سلام بر کسی که از هدایت پیروی کند، من به خاطر خدا تو را نصیحت می کنم که زبانت را از مسلمانان برداری. اگر شنیدی که شخصی اعتقاد دارد که مستغاثی غیر از خدا تأثیر گذار است، حق را به او بشناسان و دلیل بیاور که کسی غیر از خداوند تأثیرگذار نیست، اگر قبول نکرد، فقط خود او را تکفیر کن، اما حق نداری که سواد اعظم مسلمانان را تکفیر کنی؛ چون تو یک نری و

ص: 88


1- ثم خلف عبد العزیز (سعودا) و هو أیضا قد قاد الجیوش علی الخیل العتاق و الرکائب النجب، و أذعن له صنادید العرب، و ذلت له رؤساؤهم؛ بید أنه منع الناس عن الحج، و خرج علی السلطان، و غالی فی تکفیر من خالفهم و شدد فی بعض الأحکام، و حملوا أکثر الأمور علی ظواهرها کما غالی الناس فی قدحهم. (محمود شکری آلوسی، تاریخ نجد، ص94).
2- و کالاثنی عشریة فقد کفرهم معظم علماء ماوراء النهر و حکموا بإباحة دمائهم و أموالهم و فروج نسائهم. (همو، صبّ العذاب علی من سبّ الأصحاب، ص381).

نسبتِ کفر به یک نفر دادن، سزاوارتر است تا قسمت اعظم مسلمانان، زیرا آن یک نفر از راه مؤمنین، خارج شده است.(1)

طبق این مدرک، یکی از اساتید محمد بن عبدالوهاب، شهادت می دهد که او سواد اعظم مسلمانان را به دلیل استغاثه به غیرخدا و این که آنان اعتقاد دارند مستغاث در دادن حاجت تأثیرگذار است، تکفیر می کند؛ درحالی که هیچ مسلمانی یافت نمی شود که چنین اعتقادی داشته باشد؛ بلکه همه مسلمانان خداوند را تأثیرگذار می دانند و مستغاث را تنها واسطه می دانند و تأثیر مستقلی برای او قائل نیستند.

سلیمان بن عبدالوهاب

سلیمان بن عبدالوهاب، نخستین کسی است که علیه برادرش محمد بن عبدالوهاب کتاب نوشته است. وی در جای جایِ کتابش تصریح کرده است که برادرش تمام مسلمانان را کافر می داند که به چند نمونه اشاره می کنیم. وی خطاب به برادرش می گوید:

شما کسانی را تکفیر می کنید که شهادت به وحدانیت خداوند و نبوت رسول خدا می دهند، نماز را برپا می دارند، زکات می پردازند، روزه می گیرند و حج به جای می آوردند. آن ها به خدا، ملائکه، کتب الهی و پیامبران ایمان دارند و به تمام شعائر اسلامی ملتزم هستند، اما شما آن ها را کافر خوانده و شهرهایشان را شهر جنگی اعلام کرده اید.(2)

ص: 89


1- و ممن رد علی محمد بن عبد الوهاب أحد أشیاخه، و هو الشیخ محمد بن سلیمان الکردی صاحب حواشی شرح مختصر بافضل، و من جملة ما قاله فی الرسالة التی رد بها علیه: یا ابن عبد الوهاب سلام علی من اتبع الهدی فإنی أنصحک لله تعالی أن تکف لسانک عن المسلمین، فإن سمعت من شخص أنه یعتقد تأثیر ذلک المستغاث به من دون الله تعالی فعرفه الصواب و أن له الأدلة علی أنه لا تأثیر لغیر الله، فإن أبی فکفره حینئذ بخصوصه و لا سبیل لک إلی تکفیر السواد الأعظم من المسلمین و أنت شاذ عن السواد الأعظم، فنسبة الکفر إلی من شذ عن السواد الأعظم أقرب لأنه اتبع غیر سبیل المؤمنین. (یوسف نبهانی، شواهد الحق فی الإستغاثة بسید الخلق، ص131؛ احمد زینی دحلان، الدرر السنیة فی الرد علی الوهابیة، ص93 -94).
2- فإنکم الآن تکفرون من شهد أن لا إله إلا الله وحده و أن محمدا عبده ورسوله و أقام الصلاة و آتی الزکاة و صام رمضان و حج البیت مؤمنا بالله و ملائکته و کتبه و رسله ملتزما لجمیع شعائر الإسلام و تجعلونهم کفارا و بلادهم بلاد حرب... (سلیمان بن عبد الوهاب، الصواعق الإلهیة فی الرد علی الوهابیة، ص41- 42).

و در جای دیگر می نویسد:

از نظر شما تمام این شهرها (حرمین و...) دار الحرب و تمام مردمانش کافر هستند؛ زیرا آن ها به قول شما بت می پرستند و همگی آن ها مشرک هستند؛ آن هم شرکی که آنان را از ملت اسلام خارج می کند.

در جای دیگر می گوید که صحابه خوارج را تکفیر نکردند، ولی شما کسانی را تکفیر می کنید که از اهل سنت هستند و هیچ شباهتی به خوارج ندارند:

پیش از این، بحث خوارج و دیدگاه صحابه و اهل سنت درباره آن ها گذشت که آن ها خوارج را تکفیر نمی کردند و آن ها را از اسلام خارج نمی دانستند؛ با این که درباره خوارج وارد شده که آنان سگ های اهل جهنم هستند و از دین اسلام خارج می شوند، اما با این حال صحابه آن ها را تکفیر نمی کردند، زیرا آنان ظاهرا به اسلام منتسب بودند، اگرچه بسیاری از علمکردهای آنان مخلِّ به اسلام بود.

اما شما امروز کسانی را تکفیر می کنید که حتی یک ویژگی از خصلت های خوارج را ندارند؛ بلکه کسانی را تکفیر می کنید و خون و مالشان را حلال می دانید که عقاید آنان عقاید اهل سنت و جماعتی است که ما آن ها را فرقه ناجیه قلمداد می کنیم.(1)

در جای دیگر با اشاره به تاریخ اسلام می گوید که هیچ یک از علمای مسلمان در طول تاریخ به علّت توسل، تبرک و... مردم را تکفیر نکرده اند، اما شما تمام امت را کافر می دانید:

ص: 90


1- (فصل) لما تقدم الکلام علی الخوارج و ذکر مذهب الصحابة و أهل السنة فیهم و أنهم لم یکفروهم کفرا یخرج من الإسلام مع ما ورد فیهم بأنهم کلاب أهل النار و أنهم یمرقون من الإسلام و مع هذا کله لم یکفرهم الصحابة لأنهم منتسبون إلی الإسلام الظاهر و إن کانوا مخلین بکثیر منه لنوع تأویل و أنتم الیوم تکفرون من لیس فیه خصلة واحدة مما فی أولئک بل الذین تکفرونهم الیوم و تستحلون دماءهم و أموالهم عقایدهم عقاید أهل السنة و الجماعة الفرقة الناجیة جعلنا الله منهم. (همان، ص67).

به خدا سوگند! لازمه سخن شما این است که تمام امت بعد از زمان امام احمد کافرند؛ چه عالم باشد، چه امیر و چه از عوام مردم، از دیدگاه شما همه آن ها کافر و مرتد هستد.(1)

نجدی حنبلی

محمد بن عبدالله نجدی، از علمای بزرگ اهل سنت در کتاب السحب الوابله می نویسد:

اگر کسی با محمد بن عبدالوهاب مخالفت و سخنش را رد می کرد و او نمی توانست آن شخص را علنی بکشد، کسی را می فرستاد تا او را در رختخوابش بکشد، یا شبانه در بازار از پای درآورد، زیرا او تمام مخالفان را کافر و کشتن شان را حلال می دانست.(2)

جمیل صدقی

جمیل صدقی زهاوی، از علمای برجسته اهل سنت عراق در کتاب الفجر الصادق در چندین جا از بحث تکفیر مسلمانان به وسیله وهابیت افراطی سخن گفته است:

به درستی که وهابیت، زمانی که تمام مسلمانانی را که با آن ها مخالف بودند، تکفیر کردند، شهرهای آنان را بلاد حرب اعلام کرد، خونشان را هدر و اموالشان را حلال دانستند.(3)

در جای دیگر از همین کتاب خود می نویسد:

... محمد بن عبدالوهاب، یارانش را، که از مردم شهر خود بودند، انصار و پیروانی را که در خارج از شهر زندگی می کردند، «مهاجر» می نامید.

ص: 91


1- بل و الله لازم قولکم إن جمیع الأمة بعد زمان الإمام أحمد رحمه الله تعالی علماؤها و أمراؤها و عامتها کلهم کفار مرتدون فإنا لله و إنا إلیه راجعون. (همان، ص124).
2- فإنه کان إذا باینه أحد ورد علیه و لم یقدر علی قتله مجاهرة یرسل إلیه من یغتاله فی فراشه أو فی السوق لیلا لقوله بتکفیر من خالفه و استحلاله قتله. (محمد النجدی الحنبلی، السحب الوابله علی ضرائح الحنابله، ص275).
3- الوهابیة و تکفیرها المسلمین. ثم إن الوهابیه لما کفروا جمیع المسلمین ممن خالفهم، جعلوا بلادهم بلاد حرب فهدروا دماء هم، و حللوا أموالهم... (جمیل صدقی زهاوی، الفجر الصادق فی الرد علی الفرقة الوهابیه المارقة، ج1، ص38).

به کسانی که پیش از پیروی از او، حج انجام داده بودند، دستور می داد که دوباره به حج بروند و می گفت که حج اول شما قبول نبوده است؛ زیرا این حج را زمانی انجام داده اید که مشرک بوده اید.

هم چنین به کسانی که به دین او وارد می شدند، دستور می داد که علیه خود شهادت دهند که کافر بوده و شهادت دهند که پدر و مادرش کافر مرده اند، سپس اسم تعدادی از علمای بزرگ گذشته را برده و دستور می داد که بگوید آن ها مشرک بوده اند. اگر شهادت به این مسئله می داد از او می پذیرفت و گرنه دستور به کشتن وی می داد.

او تصریح می کرد که امت اسلامی از شش صد سال پیش تا کنون (از زمان ابن تیمیه تا زمان محمد بن عبد الوهاب) کافر بوده اند و تصریح می کرد که هر کس از او پیروی نکند، کافر است؛ حتی اگر از با تقواترین مسلمانان باشند. وی آن ها را مشرک می نامید، خون و مال شان را حلال می دانست. پیروان خود را مؤمن می دانست؛ اگر از فاسق ترین مردم بودند.(1)

زینی دحلان، مفتی مکه مکرمه

احمد زینی دحلان که در بین دو دوره دوم و سوم حکومت وهابی ها، مفتی شافعی ها در مکه مکرمه و شیخ الإسلام بیت الله الحرام بوده، در کتاب های متعدد خود به این نکته تصریح کرده است که وهابی های افراطی، تمام امت اسلامی را کافر می دانسته اند. وی پس از سخن طولانی در این زمینه، می گوید:

ص: 92


1- و کان محمد هذا بادئ بدئه کما ذکره بعض کبار المؤلفین مولعا بمطالعة اخبار من ادعی النبوة کاذبا کمسیلمة الکذاب و سجاع و الاسود العنسی و طلیحة الاسدی و أضرابهم فکان یضمر فی نفسه دعوی النبوة الا أنه لم یتمکن من اظهارها وکان یسمی جماعته من أهل بلده الانصار و یسمی متابعیه من الخارج المهاجرین وکان یأمر من حج حجة الاسلام قبل اتباعه أن یحج ثانیة قائلا ان حجتک الاولی غیر مقبولة لانک حججتها و أنت مشرک و یقول لمن اراد أن یدخل فی دینه اشهد علی نفسک انک کنت کافرا و اشهد علی والدیک انهما ماتا کافرین و اشهد علی فلان و فلان و یسمی له جماعة من اکابر العلماء الماضین انهم کانوا کفارا فان شهد بذلک قبله و الا امر بقتله. و کان یصرح بتکفیر الامة منذ ستمائة سنة و یکفر کل من لا یتبعه و ان کان من أتقی المسلمین و یسمیهم مشرکین و یستحل دماءهم و أموالهم و یثبت الایمان لمن اتبعه و ان کان من أفسق الناس. (همان، ج1، ص15).

نتیجه این که: این ها که مانع زیارت و توسل می شوند، کار را از حد گذرانده اند و تمام امت را کافر می دانند، خون و مال شان را حلال می دانند و مسلمانان را در حکم مشرکان زمان رسول خدا قرار داده اند... .(1)

محمد بن عبدالوهاب که این بدعت را اختراع کرده، در هر خطبه ای از نماز جمعة خود در مسجد درعیه می گفت: هر کس به پیامبر توسل کند به راستی که کافر شده است. برادرش شیخ سلیمان بن عبدالوهاب که از اهل علم بود، به شدت در برابر کارها و دستوراتش موضع گرفت و به هیچ وجه از وی پیروی نکرد. روزی سلیمان به او گفت: ارکان اسلام چندتاست؟ محمد جواب داد: پنج تا. سلیمان در جواب گفت: تو آن را شش رکن قرار داده ای، رکن ششم از نظر شما این است که هر کس از شما پیروی نکند، مسلمان نیست و از دیدگاه شما این رکن ششم اسلام است.(2)

هم چنین محمد بن عبدالوهاب به شدت با صلوات فرستادن بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در هنگام نام بردن آن حضرت در اذان مخالف بوده است؛ به طوری که یک بار پیرمرد نابینایی را به سبب همین قضیه کشته است.

احمد زینی دحلان، مفتی اعظم شافعی ها در مکه مکرمه، در این باره می نویسد:

محمد بن عبدالوهاب از صلوات بر رسول خدا منع می کرد و از شنیدن آن اذیت می شد و از صلوات فرستادن آن در شب جمعه و بلند فرستادن آن نهی می کرد و اگر کسی این کار را انجام می داد، او را

ص: 93


1- و الحاصل أن هؤلاء المانعین للزیارة و التوسل قد تجاوزوا الحد فکفروا أکثر الأمة و استحلوا دماءهم و أموالهم وجعلوهم مثل المشرکین الذین کانوا فی زمن النبی (احمد زینی دحلان، الدرر السنیة فی الرد علی الوهابیة، ص37).
2- کان محمد بن عبد الوهاب الذی ابتدع هذه البدعة یخطب للجمعة فی مسجد الدرعیة و یقول فی کل خطبة و من توسل بالنبی فقد کفر و کان أخوه الشیخ سلیمان بن عبد الوهاب من أهل العلم فکان ینکر علیه إنکارا شدید فی کل ما یفعله أو یأمر به و لم یتبعه فی شئ مما ابتدعه و قال له أخوه سلیمان یوما کم أرکان الإسلام یا محمد بن عبد الوهاب فقال خمسة فقال أنت جعلتها ستة السادس من لم یتبعک فلیس بمسلم هذا عندک رکن سادس للإسلام. (همان، ص39).

اذیت و به شدید ترین نحو مجازات می کرد؛ تا جایی که یک پیرمرد نابینا که مؤذنی صالح و دارای صدای خوشی بود را کشت. او را از صلوات فرستادن بر پیامبر بعد از اذان بر فراز منبرها منع کرد، اما او گوش نکرد و صلوات فرستاد؛ پس محمد بن عبدالوهاب دستور به کشتنش داد و او را کشتند. سپس گفت: زن زناکار اگر در یک فاحشه خانه باشد، گناهش کمتر از کسی است که بر پیامبر در منابر صلوات بفرستد.(1)

صدیق حسن خان

صدیق حسن خان قنوجی که از علمای نامدار و سرشناس شبه قاره هند به شمار می رود، در شرح حال محمد بن عبدالوهاب به نقل از محمد ناصر الحازمی که شاگرد شوکانی بوده، می نویسد که محمد بن عبدالوهاب دو ویژگی بزرگ داشت: یکی تکفیر تمام مردم روی زمین و دیگری جرئت او در خونریزی و کشتار مردم بی گناه:

مشهورترین اشکالی که به او گرفته اند دو ویژگی بزرگ او بوده است: یکی تکفیر تمام مردم زمین به اندک بهانه و بدون دلیل، دوم: جرئت او بر ریختن خون مردم بی گناه، بدون حجت و دلیل.(2)

ص: 94


1- و کان ینهی عن الصلاة علی النبی و یتأذی من سماعها و ینهی عن الإتیان بها لیلة الجمعة و عن الجهر بها علی المنائر و یؤذی من یفعل ذلک و یعاقبه أشد العقاب حتی أنه قتل رجلا أعمی کان مؤذنا صالحا ذا صوت حسن نهاه عن الصلاة علی النبی فی المنارة بعد الأذان فلم ینته وأتی بالصلاة علی النبی فأمر بقتله فقتل ثم قال إن الریابة فی بیت الخاطئة یعنی الزانیة أقل إثما ممن ینادی بالصلاة علی النبی فی المنابر... (همان، ص41).
2- و انتشرت دعوته فی نجد و شرق بلاد العرب إلی عمان و لم یخرج عنها إلی الحجاز و الیمن إلا فی حدود المائتین و الألف وتوفی سنة 1200... قال الشیخ الامام العلامة محمد بن ناصر الحازمی الآخذ عن شیخ الاسلام محمد بن علی الشوکانی: هو رجل عالم متبع الغالب علیه فی نفسه الاتباع و رسائله معروفة و فیها المقبول و المردود و أشهر ما ینکر علیه خصلتان کبیرتان: الأولی: تکفیر أهل الأرض بمجرد تلفیقات لا دلیل علیها و قد انصف السید الفاضل العلامة داود بن سلیمان فی الرد علیه فی ذلک. الثانیة: التجاری علی سفک الدم المعصوم بلا حجة ولا إقامة برهان. و تتبع هذه جزئیات ذکر السید المذکور بعضها و ترک کثیرا منها و هی حقیرة تغتفر مع صلاح الأصل وصحته انتهی. (صدیق قنوجی، أبجد العلوم، ج3، ص195).

جالب این است که نه محمد ناصر حازمی این مطلب را رد می کند و نه صدیق حسن خان بر آن حاشیه ای می زند. این نشان گر آن است که این دو هم با این قضیه موافق بوده اند و محمد بن عبدالوهاب را یک چهره تکفیری و سفاک می دانسته اند.

هاشم رفاعی

یوسف بن سید هاشم رفاعی از علمای معاصر اهل سنت می گوید که کتاب ها و نشریه های وهابیت از تکفیر موحدان سرشار است:

متهم کردن مسلمانان موحدی که با شما نماز می خوانند، روزه می گیرند، زکات می دهند، در مراسم حج لبیک گویان شرکت می کنند، به شرک جایز نیست، اما کتاب و نشریات شما از این اتهام لبریز است؛ همان طوری که خطیب شما در روز حج اکبر در مسجد خیف در منی در روز عید حجاج و مسلمانان این مسئله را با صدای بلند بیان کرد.(1)

ص: 95


1- لا یجوز اتهام المسلمین الموحدین الذین یصلون معکم و یصومون و یزکون و یحجون البیت ملبین مرددین: (لبیک اللهم لبیک، لبیک لا شریک لک لبیک) لا یجوز اتهامهم بالشرک. کما تطفح کتبکم و منشوراتکم و کما یجأرخطیبکم یوم الحج الأکبر من مسجد الخیف بمنی صباح عید الحجاج و کافة المسلمین! (یوسف رفاعی، نصیحة لإخواننا علماء نجد، ص28).

ص: 96

کتاب نامه

1.ابن بدران دمشقی، عبدالقادر بن احمد بن مصطفی، مدخل إلی مذهب الإمام أحمد بن حنبل، تحقیق عبد الله بن عبد المحسن ترکی، چاپ دوم: مؤسسة الرسالة، بیروت 1401ق/1981م.

2.ابن­تیمیه حرانی حنبلی، ابوالعباس احمد عبدالحلیم­، کتب و رسائل وفتاوی شیخ الإسلام ابن تیمیة، تحقیق عبدالرحمن بن محمد بن قاسم عاصمی نجدی، چاپ دوم: مکتبة ابن­تیمیة [بی جا، بی تا].

3.----------------------------------------------------- ، زیارة القبور و الاستنجاد بالمقبور، چاپ اول: الإدارة العامة للطبع والترجمة، ریاض 1410ق.

4.------------------------------------------------------ ، منهاج السنة النبویة، تحقیق محمد رشاد سالم، چاپ اول: مؤسسة قرطبة، 1406ق [بی جا].

5.ابن حزم اندلسی ظاهری، ابومحمد علی بن احمد بن سعید، الفصل فی الملل و الأهواء و النحل، مکتبة الخانجی، قاهره [بی­تا].

6.ابن عساکر دمشقی شافعی، ابی القاسم علی بن حسن بن هبة الله بن عبدالله­، تبیین کذب المفتری فیما نسب إلی الإمام أبی الحسن الأشعری، چاپ دوم: دار الکتاب العربی، بیروت 1404ق.

7.البانی، محمد ناصر الدین، المسائل العلمیة و الفتاوی الشرعیة فی المدینة و الإمارات، تحقیق عمرو عبد المنعم سلیم، چاپ اول: دار الضیاء - طنطا، مصر 1427ق/2006م.

8.ایجی، عضدالدین، کتاب المواقف، تحقیق عبد الرحمن عمیرة، چاپ اول: دار الجیل، بیروت 1417ق/1997م.

9.بن­باز، عبدالعزیز بن عبدالله­، الادلة النقلیة و الحسیة علی جریان الشمس و سکون الارض و امکان الصعود الی الکواکب، چاپ دوم: مکتبة الریاض الحدیثیة، ریاض 1402ق/1982م.

10.----------------------------- ، مجموع فتاوی و مقالات متنوعه، جمع و ترتیب دکتر محمد سعد الشویعر، موقع بن باز [بی جا، بی تا].

ص: 97

11.----------------------------- ، تحفة الإخوان بأجوبة مهمة تتعلق بأرکان الإسلام، طبع وزارة الشؤون الإسلامیة و الأوقاف و الدعوة و الإرشاد، عربستان [بی تا].

12.باشمیل، محمد بن احمد (معاصر)، کیف نفهم التوحید، چاپ اول: الرئاسة العامة لإدارات البحوث العلمیة و الإفتاء و الدعوة و الإرشاد، عربستان 1406ق.

13.بغدادی، ابومنصور عبدالقاهر بن طاهر بن محمد، الفرق بین الفرق و بیان الفرقة الناجیة، چاپ دوم: دارالآفاق الجدیدة، بیروت 1977م.

14.تویجری، حمود بن عبدالله بن حمود، القول البلیغ فی التحذیر من جماعة التبلیغ، چاپ اول: دار الصمیعی، ریاض 1414ق/1993م.

15.حسام العقاد، حلقات ممنوعه، چاپ اول: دار الصحابة، طنطا، مصر 1414ق/1997م.

16.حصنی دمشقی، تقی الدین ابوبکر بن محمد بن عبدالمؤمن بن حریز، دفع شبه من شبه و تمرد، المکتبة الأزهریة للتراث، مصر [بی­تا].

17.حنانه، یوسف کمال، المسألة الحجازیه، مطبعة العراق، بغداد 1345ق/1926م.

18.رفاعی، یوسف بن سید هاشم، نصیحة لإخواننا علماء نجد، چاپ اول: دار إقرأ، دمشق 1420ق/2000م.

19.زهاوی، جمیل صدقی بن محمد فیضی­، الفجر الصادق فی الرد علی الفرقة الوهابیه المارقة، دار الصدیق الأکبر [بی جا، بی تا].

20.زینی دحلان، سید احمد­، الدرر السنیة فی الرد علی الوهابیة، تحقیق جبرئیل حداد، چاپ اول: مکتبة الأحباب، دمشق 1422ق/2003م.

21.سلیمان بن عبدالوهاب­، الصواعق الالهیة فی الرد علی الوهابیة، تحقیق سراوی، چاپ اول: دار ذوالفقار، بیروت 1998م.

22.سیف الرحمن احمد، نظرة عابرة اعتباریة حول الجماعة التبلیغیة، دار الحدیث، مدینه منوره [بی تا].

23.شکری آلوسی، سید محمود­، تاریخ نجد، تحقیق محمد بهجة اثری، چاپ دوم، 1415ق،[بی­نا].

24.شمس سلف افغانی، الماتردیه و موقفهم من توحید الأسماء و الصفات، چاپ دوم: مکتبة الصدیق، طائف، 1419ق/1998م.

25.عبدالرحمن بن حسن بن محمد بن عبدالوهاب­، فتح المجید شرح کتاب التوحید، تحقیق عبدالقادر ارناؤوط، چاپ اول: مکتبة دار البیان، بیروت 1402ق/1982م.

26.عثیمین، محمد صالح، مجموع فتاوی و رسائل، جمع و ترتیب فهد بن ناصر بن ابراهیم سلیمان، چاپ آخر: دارالوطن، ریاض 1413ق.

ص: 98

27.عفیفی، عبدالرزاق، فتاوی ورسائل، چاپ اول: دارالفضیلة، ریاض 1418ق/1997م.

28.غزالی، ابوحامد محمد بن محمد­، الاقتصاد فی الاعتقاد، چاپ اول: دار و مکتبة الهلال، لبنان 1993م.

29.غزالی، محمد، سر تأخر العرب و المسلمین، چاپ اول: دار الصحوة، قاهره، 1405ق/1985م.

30.غماری، احمد بن بن محمد بن صدیق­، الجواب المفید للسائل المستفید، تحقیق ابوالفضل بدر عمرانی، دارالکتب العلمیة، بیروت 1423ق/2002م.

31.غنیمان، عبدالله بن محمد، شرح کتاب التوحید من صحیح البخاری، چاپ دوم: دار العاصمة، ریاض 1422ق/2001م.

32.قنوجی بخاری، ابوطیب سید محمد صدیق خان بن سید حسن خان، أبجد العلوم الوشی المرقوم فی بیان أحوال العلوم، تحقیق عبد الجبار زکار، دار الکتب العلمیة، بیروت 1978م.

33.-----------، الدین الخالص، تحقیق محمد سالم هاشم، چاپ اول: دار الکتب العلمیة، بیروت 1415ق/1995م.

34.محمد بن ابراهیم بن عبد اللطیف آل الشیخ­، فتاوی و رسائل، تحقیق محمد بن عبدالرحمن بن قاسم، چاپ اول: مکتبة الحکومة، ریاض 1399ق.

35.محمد بن جمیل زینو، دعوة الشیخ محمد بن عبدالوهاب بین المعارضین و المؤیدین المنصفین، چاپ دوم، [بی­نا، بی جا، بی تا].

36.محمد بن عبدالوهاب­، رسالة فی الرد علی الرافضة، تحقیق ناصر بن سعد رشید، چاپ اول: مطابع الریاض، ریاض [بی تا].

37.--------------------- ، کشف الشبهات، تحقیق طلعت مرزوق، دار­الإیمان، اسکندریه [بی تا].

38.--------------------- ، مجموع مؤلفات­/ الرسائل الشخصیة، تحقیق صالح بن فوزان بن عبدالله الفوزان، چاپ دوم، [بی­نا، بی­جا، بی­تا].

39.--------------------- ، مختصر السیرة، تحقیق عبد العزیز بن زید رومی، محمد بلتاجی، سید حجاب، چاپ اول: مطابع الریاض، ریاض [بی تا].

40.محمد رشید بن علی رضا بن محمد­، تفسیر المنار، الهیئة المصریة العامة للکتاب، مصر 1990م.

41.منذری، عبد العظیم، مختصر صحیح مسلم، تحقیق محمد ناصر الدین البانی، چاپ پنجم: المکتب الإسلامی، بیروت 1407ق/1987م.

42.نجدی حنبلی، محمد بن عبدالله بن حمید، السحب الوابلة علی ضرائح الحنابله، مکتبة الإمام أحمد، 1989م [بی جا].

ص: 99

43.نجدی، عبد الرحمن بن محمد، الدرر السنیة فی أجوبة النجدیة، چاپ پنجم، 1417ق/1996م، [بی جا، بی نا].

44.نهبانی، یوسف بن اسماعیل­، شواهد الحق فی الإستغاثة بسید الخلق، تحقیق شیخ عبد الوارث محمد علی، چاپ سوم: دار الکتب العلمیة، بیروت 1428ق/2007م.

45.هیثمی، ابوالعباس احمد بن محمد بن علی ابن حجر، الجوهر المنظم فی زیارة قبر النبوی الشریف المکرم، دار جوامع الکلم، قاهره [بی تا].

46.وادعی، ابی عبدالرحمن مقبل بن هادی­، إجابة السائل علی أهم المسائل، چاپ دوم: دار الحرمین، قاهره 1420ق/1999م.

ص: 100

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109