سرشناسه: یزدانی، محمد، 1358 - .
عنوان و پدیدآور: فتاوای جریان های تکفیری در جواز قتل مسلمانان/ مولف سیدمحمد یزدانی؛ به سفارش: گنگره جهانی جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام
مشخصات نشر: قم: دارالاعلام لمدرسة اهل البیت(ع)، 1393
مشخصات ظاهری: 100ص.
شابک: 9-7-94805-600-978
وضعیت فهرستنویسی: فیپا
کتابنامه: ص. 97-100
موضوع: فتاوای سلفیه
موضوع: فتاوای وهابیه
موضوع: قتل (فقه حنبلی)
موضوع: فقه حنبلی - قرن 14
شناسه افزوده: گنگره جهانی جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام (نخستین: 1393: قم)
رده بندی کنگره: 1393 2ف9ی/ 8/179 BP
رده بندی دیوئی: 625/297
شماره کتاب شناسی: 12355625
کنگره جهانی «جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام»
قم، خیابان شهدا، نبش کوچه22، پلاک618
تلفن: 37842141-025
ایمیل: info@makhateraltakfir.com
وب سایت: www.makhateraltakfir.com
فتاوای جریان های تکفیری در جواز قتل مسلمانان
به سفارش: کنگره جهانی «جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام»
مؤلف: سید محمد یزدانی
ناشر: دارالإعلام لمدرسة اهل البیت علیهم السلام
ویراستار: سلمان رحیمی
طراح جلد: محمد مهدی اسعدی
صفحه آرا: محبوب محسنی
نوبت چاپ: اول، 1393
شمارگان: 1000 جلد
چاپ و صحافی: سلیمان زاده
قیمت: 12000 تومان
شابک: 9-7-94805-600-978
کلیه حقوق این اثر برای کنگره محفوظ می باشد.
ص: 1
بسم الله الرحمن الرحیم
ص: 2
فتاوای جریان های تکفیری در جواز قتل مسلمانان
سید محمد یزدانی
کنگره جهانی جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام
قم/ 1393
ص: 3
ص: 4
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
ریاست عالی کنگره:
عصر ما عصر حوادث دردناک و پیچیده و فتنه های خطرناک برای اسلام و مسلمین است و سرچشمه آن دو چیز است توطئه دشمنان خارجی اسلام و همکاری منافقین داخلی.
یکی از خطرناک ترین فتنه ها فتنة تکفیری ها و افراطیون است که اخیراً به صورت گروهی به نام داعش و امثال آن درآمده اند.
فتنه تکفیر از کجا برخاسته؟ و به چه وسیله ای رشد کرده؟ و عوامل گسترش آن چه بوده؟ و راه خاموش کردن آن چیست؟ هر کدام درخور بحث و دقت است، و به یقین برنامه های سیاسی و نظامی (به تنهایی) برای دفع این فتنه ها کارساز نیست هرچند صادقانه باشد.
باید علمای بزرگ اسلام ریشه های این تفکر نادرست را با منطق صحیح قطع کنند و جوانان را از جذب شدن به سوی آن باز دارند.
بر این اساس تصمیم گرفته شد به کمک جمعی از دانشمندان آگاه و دلسوز، کنگرة جهانی به نام «جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام» از تمام مذاهب تشکیل شود و در این زمینه به مطالعات دقیقی بپردازند و نتیجه آن را در دسترس همگان بگذارند تا با آگاهی عموم مسلمین إن شاءالله این فتنه خاموش شود.
آنچه در این آثار مطالعه می فرمایید بخشی از این مطالعات است.
)رَبَّنَا افْتَحْ بَیْنَنَا وَبَیْنَ قَوْمِنَا بِالْحَقِّ وَأَنتَ خَیْرُ الْفَاتِحِینَ(
قم - حوزه علمیه
ناصر مکارم شیرازی
ذی الحجه 1435 قمری
ص: 5
ریشه های پدیدۀ تکفیر و انگیزه تشکیل
کنگره جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام
ایمان و کفر دو مفهوم متضایفند که از اندیشیدن یکی، دیگری نیز تداعی می شود؛ این نوع حالت را در فلسفه، «تضایف» می نامند.
واژه «ایمان» به معنای تصدیق و باور کردن، و لفظ «کفر» به معنای ستر و احیاناً به معنای انکار است و در اصطلاح متکلمان، مقصود از ایمان، تصدیق نبوت نبیِّ زمان و رسالت او، و مقصود از «کفر» نادیده گرفتن دعوت چنین فردی و یا انکار اوست.
تاریخ دعوتِ آموزگاران آسمانی، حاکی است در هر زمانی که پیامبری مبعوث می شد و دعوت خود را با دلایلی مبرهن می ساخت، جامعه آن روز، به دو گروه مؤمن و کافر تقسیم می شدند، آن کس که به دعوت پیامبری پاسخ مثبت می گفت مؤمن و آن کس که به ندای او پشت می کرد کافر خوانده می شد.
برنامه های تمام پیامبران در دعوت به اصول یکسان بوده و اختلافی در آن ها وجود نداشت و گروه مؤمن در تمام دعوت ها افرادی بودند که به خدای خالق و آفریننده، خدای مدبر و مدیر، ایمان آورده و جز او به معبودی نمی اندیشیدند و رسالت پیامبر زمان خود را از صمیم دل می پذیرفتند.
آن گاه که اراده الهی بر بعثت پیامبر خاتم تعلق گرفت، رسول خاتم، ایمان افراد را با دو کلمه که حاکی از باور باطنی آن ها بود؛ می پذیرفت؛ یعنی هر کس و یا گروهی که
ص: 6
«لا اله الا الله، محمد رسول الله» می گفت وارد خیمه اسلام می شد و از جرگه کفر فاصله می گرفت.
از سوی دیگر، اقرار به کلمه اخلاص - که در آن نفی الوهیت از هر موجودی جز خدا سلب شده - در بردارنده اقرار به سه نوع توحید است: 1. توحید در خالقیت؛ 2.توحید در تدبیر؛ 3. توحید در عبادت. زیرا این سه نوع، از خصایص خدای جهان است نه مخلوق او.
افزون بر این، اساس هر دعوت الهی را ایمان به آخرت تشکیل می داد، طبعاً اقرار به حیات اخروی بسان توحید و رسالت، از عناصر سازنده ایمان می باشد و در کلمه اخلاص نهفته است.
در سیره نبوی فصلی به نام «عام الوفود» است؛ یعنی سالی که هزاران نفر از دور و نزدیک به صورت فردی و یا گروهی به مدینه رو آورده و به حضرتش ایمان آوردند و با گفتن دو جمله پیشین که حاکی از باور واقعی آنان بود، مسلمان خوانده شدند. در این مورد آیه های سوره «نصر» نازل شد؛ آن جا که می فرماید: (إِذَا جَاء نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ * وَرَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجًا)، پذیرش اسلام این گروه ها فقط با اجرای این دو جمله انجام می گرفت و مسائل کلامی و یا فقهی مطرح نمی شد؛ مثلاً هرگز از آنان در مورد جایگاه خدا و یا رؤیت خدا در رستاخیز و یا حدوث و قدم قرآن و امثال این ها سئوال نمی شد. بلکه ایمان اجمالی به رسالت پیامبر خاتم، آنان را از طرح این مسائل بی نیاز می ساخت. هم چنین مسائلی مانند جواز توسل به انبیا و اولیا، و یا نماز در کنار قبورشان، یا زیارت قبور اولیاء الله برای آن ها، مطرح نمی شد.
در زمان معاصر، گروهی تندرو و ناآگاه از اصول و مبانی آیین محمدی، اسلام و ایمان را گویی برای خود احتکار کرده و از میان همة مسلمانان، فقط گروه اندکی را مؤمن می دانند و دیگران را کافر و مهدورالدم می شمرند. ریشه این نوع تکفیرها به عصر
ص: 7
ابن تیمیه(ت 728ق.) و پس از وی به وهابیان تندرو برمی گردد و شدّت عمل گروه دوم بیش از فرد نخستین است، زیرا ابن تیمیه غالباً از کلمه بدعت بهره می گیرد، ولی گروه اخیر به جای بدعت، واژة کفر را به کار می برد و ملاک تکفیر، ناهماهنگی با افکار آن ها در امثال مسائل پیشین است.
آن ها به شدت با حفظ قبور پیامبران و اولیای الهی مخالف هستند و زیارتگاه ها را مظهر بت پرستی قلمداد می کنند! در حالی که در طول تاریخ اسلام، قبور انبیای پیشین در فلسطین و اردن و شام و عراق پیوسته محفوظ بوده و مسلمانان گروه گروه به زیارت آن ها می رفتند و هیچ کس چنین کاری را بر خلاف توحید توصیف نمی کرد.
حتی روزی که بیت المقدس به وسیله عمربن خطاب فتح شد، هرگز او به تخریب این مقامات فرمان نداد، بلکه شیوه پیشینیان را در حفظ و آرایش آن ها تأیید کرد.
در طول زمان، پس از رحلت پیامبر، تمام موحدان به پیامبر اکرم6 متوسل شده تا حاجت آنان با شفاعت او برآورده شود. اما این گروه این نوع توسل ها را با توسل مشرکان به بت ها یکسان می گیرند؛ در حالی که ماهیت این دو نوع توسل از هم جداست، و از زمین تا آسمان فاصله دارد.
تکفیر پیشینیانِ این گروه، غالباً قلمی و لسانی بود، اما تکفیر از دورۀ وهابیان تندرو، رنگ خشونت به خود گرفت و پیروانشان پیوسته به قُری و قصبات و آبادی های اطراف «نجد» حمله می بردند و آنچه می توانستند غارت می کردند و از این طریق بر قدرت مالی خود می افزودند.
برای آگاهی از جنایت های پایه گذار این مسلک و جانشینان او به دو تاریخ معتبر وهابیان مراجعه شود: یکی «تاریخ ابن غنام» و دیگری «تاریخ ابن بشر» که هر دو، مدت هاست چاپ شده و مورد توجه علما و دانشمندان است.
ص: 8
دامن سخن را در این مورد، کوتاه کرده و سخن خویش را با این بیت به پایان می رسانیم:
شرح این هجران و این خون جگر
این زمان بگذار تا وقت دگر
پس از اشغال افغانستان به وسیله قوای سرخ شوروی سابق، تصمیم گرفته شد که برای طرد قدرت کفر، از این سرزمین، از روح جهادی جوانان مسلمان در منطقه استفاده شود تا دشمن را از سرزمین های اسلامی دور سازند، این طرح از یک نظر زیبا و خداپسندانه بود، اما بر اثر فقدان عالم وارسته و رهبری آگاه از موازین جهاد در میان این جمع، که آنان را به صورت صحیح رهبری کند، سرانجام، تلاشِ پیکارگران به گونه دیگر ادامه پیدا کرد و برخی از آنان با تأثیرپذیری از افکار وهابیان تندرو، بر تکفیر تمام دولت های اسلامی و ملت هایی که در آن زندگی می کنند، پرداختند. شوربختانه ابتدا این کار با حمله به کشورهای مقاوم و استوار در مقابل صهیونیست ها آغاز شد و به جای این که قدس را آزاد کنند به نابود کردن زیرساخت های کشورهای سوریه و عراق روی آوردند. خشونت آنان با کودکان و زنان و پیران وافتادگان و انسان های بی طرف به گونه ای شد که چهره اسلام را در جهان مشوَّه ساخت و دیگر کسی در غرب اظهار علاقه به اسلام نمی کرد. عمل زشت و وحشیانه این گروه کجا و وحی الهی کجا! آن جا که می فرماید: (فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ) (آل عمران: 159) و پیامبر رحمت در حدیثی می فرماید: «إنّ الرفقَ لا یکونُ فی شیء إلّا زانه، ولایُنزَعُ مِن شیء إلّا شأنه»؛ (صحیح مسلم، ج8، ص22) مهربانی ورفق با هرچیز که در آمیزد آن را مزیّن می گرداند و چیزی که رفق و مدارا از آن گرفته شود تباه می گردد.
در این شرایط رقت بار، مرجعیت عالی مقام در حوزه علمیه قم تصمیم گرفت همایشی تحت عنوان «کنگره جهانی جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام» برای معرفی این گروه و پیامدهای عمل آنان، تشکیل شود و در این مورد از علمای
ص: 9
اسلام و محققان خواسته شد که به ریشه یابی و تبیین ماهیت این تکفیر شوم و راه های برون رفت از آن بپردازند. دانشمندان از این دعوت استقبال کردند و در نتیجه، آثاری به دبیرخانه کنگره رسید که بخش مهمی از آن ها ارزشمند و از محتوای عالی برخوردارند؛ از این رو تصمیم گرفته شد این آثار چاپ و منتشر شود و در اختیار اهل نظر و مهمانان عزیز که از داخل و خارج دعوت شده اند قرار گیرد تا از این طریق گامی برای جلوگیری از انتشار این غده سرطانی ویرانگر و ویروس مخوف برداشته شود.
در پایان از تلاش های شبانه روزی اعضای محترم دبیرخانه، سپاس گزاری نموده و زحمات توان فرسای آنان را ارج می نهیم و نیز از کلیه کسانی که این فضای روحانی و علمی را پدید آورده اند، تقدیر و تشکر می کنیم.
قم - جعفرسبحانی
8/6/93
ص: 10
(یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ ادْخُلُواْ فِی السِّلْمِ کَآفَّةً وَلاَ تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ) (بقره208)
در تاریخ اسلام، جنگ های بسیاری میان مسلمانان روی داده است، اما به جز خوارج و جریان های تکفیری در چند قرن اخیر، کمتر فرقه ای، سایر مسلمانان را تکفیر نموده و با استناد به آن، خون و مال و ناموس اهل قبله را مباح شمرده است. خوارج، طلایه داران تکفیر بودند، اما در سه قرن اخیر، وهابیان، خشن تر از آنان پرچم تکفیر را به دست گرفتند و به بهانه دعوت به توحید، بسیاری از مسلمانان را به خاک و خون کشیده و بناها و آثار اسلامی را که دارای قداست و هویت تمدنی مسلمانان بود نابود کرده اند.
با وجود تلاش های فراوان علمای بزرگ اسلام برای مقابله با تکفیر، متأسفانه در عصر حاضر، شاهد رشد و گسترش جریان های تکفیری در گوشه و کنار جهان اسلام هستیم. گروه هایی که جنایت هایی را رقم می زنند که نمونه آن را در تاریخ اسلام، کمتر می توان دید. سربریدن، آتش زدن، مثله کردن، تجاوز به نوامیس، نابودی اموال و تخریب بناهای مقدس، گوشه هایی از جنایاتی است که آنان به نام اسلام مرتکب می شوند.
از سوی دیگر، ترور علمای بزرگ اسلام، تخریب اماکن مقدس و هویت ساز اسلامی، ارتکاب اعمال شنیع و محرم به نام اسلام مانند جهاد نکاح و ... ضربات جبران ناپذیری بر پیکر جهان اسلام وارد کرده است.
با نگاهی به جغرافیای کشورهای اسلامی، رد پای این گروه ها را کمابیش در تمامی مناطق اسلامی میبینیم. گروه هایی مانند جبهة النصره، داعش، القاعده، جندالعدل و
ص: 11
حزب التحریر در آسیا و گروه هایی همانند بوکو حرام، الشباب، انصار السنه و انصارالشریعه در آفریقا و گروه های متنوع دیگر، همه نشانگر وجود بحران در جهان اسلام است.
این که چنین وضعیتی معلول چه عواملی است، بحث های گسترده ای می طلبد که در مجموعه مقالات به تفصیل به آنها اشاره شده است، اما به اجمال، سهم غرب در پروژه اسلام هراسی و در پی آن، اسلام ستیزی را هرگز نمی توان نادیده گرفت. غرب که با رشد سریع اسلام در جهان روبهروست، امروز پروژه اسلام علیه اسلام را آغاز کرده است با حمایت از گروه های افراطی و دامن زدن به اختلافات مذهبی، قدرت و قوت مسلمین را تضعیف کند و از طرف دیگر، چهره ای مشوّه از مسلمین در برابر جهانیان ترسیم نماید.
همچنین با قرائت های انحرافی از مفاهیمی مانند توحید و شرک، ایمان و کفر، بدعت و نظایر آن مسلمانان را به گرداب تکفیر افکنده است.
با این حال به نظر می رسد که جنایت ها و تخریب های جریان های تکفیری آن چنان گسترده و بی محابا بوده که موجی از نفرت و مخالفت با عملکرد آنان را در جهان اسلام به وجود آورده است.
برای مقابله علمی و روشنگرانه با این جریان، لازم بود عالمان و اندیشوران به ریشهیابی و راههای خلاصی از آن بپردازند، از این رو کنگره جهانی «جریانهای افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام»، با اشراف و هدایت های ارزشمند مرجع جهان تشیع، حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی - ادام الله ظله - بر آن شد تا در حد توان از ظرفیت های علمی جهان اسلام برای مقابله با تکفیر بهره برداری کند. برای این کار، چهار کمیته علمی با عناوین زیر شکل گرفت:
1. تبارشناسی جریان های تکفیری؛
2. ریشه یابی عقاید جریان های تکفیری؛
ص: 12
3. جریان های تکفیری و سیاست؛
4. راه های برون رفت و مقابله با جریان های تکفیری.
محور اول به تبارشناسی جریان های تکفیری می پردازد. خاستگاه، آبشخور و مصادیق تکفیر در طول تاریخ اسلام در این کمیته بررسی می شود.
محور دوم، انحرافات عقیدتی و قرائت های تکفیری از عقاید ناب اسلامی را ریشه یابی خواهد کرد. در این کمیته، اصول و مبانی اعتقادی این گروه ها و جریان ها، نقد و انحرافات آنها از اندیشه اسلامی ریشهیابی می گردد.
محور سوم، عوامل سیاسیِ رشد و گسترش جریان های تکفیری، وابستگی ها و اهداف آنها را بررسی می کند.
و محور چهارم، راهکارهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و دینی برای برون رفت از تکفیر، نشان داده خواهد شد.
مقالههایی که در این مجموعه گرد آمده است، ماحصل آراء و نظریات اندیشمندان و علمای جهان اسلام، درباره محورها و موضوعات فوق است.
همچنین جهت غنای علمی هرچه بیشتر کنگره، پژوهش های مستقلی توسط اندیشمندان انجام شده است که به اجمال عبارتند از:
1. تکفیر از دیدگاه علمای اسلام: در این تحقیق، دیدگاه علمای بزرگ مذاهب و فرقههای اسلامی، درباره نفی تکفیر بیان شده و تلاش شده است که از سدههای پیشین تا کنون، دیدگاه علما و اندیشمندان در مورد حرمت تکفیر اهل قبله آورده شود.
2. تخریب زیارتگاه های اسلامی در کشورهای عربی: این اثر به کارنامه تاریک جریان های تکفیری در تخریب اماکن مقدس و تمدنی جهان اسلام می پردازد. این تحقیق همراه با تصاویری از زیارتگاهها، قبل و بعد از تخریب است.
3. فتاوای جریان های تکفیری در جواز قتل مسلمانان: جریان های تکفیری به سبب کج فهمی، گاه فتاوایی را صادر می کنند، که با هیچ یک از قواعد فقهی منطبق نیست و
ص: 13
کاملاً خارج از آموزه های اسلامی است. این مجموعه به جمع آوری فتاوای تکفیری این جریان ها پرداخته است.
4. کتاب شناسی تکفیر: با مراجعه به آثار و کتابهایی که در حوزه تکفیر تألیف شده است، شاهد تعداد بسیاری از آثار علمی در این عرصه هستیم. این پژوهش به معرفی توصیفی آثاری می پردازد که در حوزه تکفیر و نفی تکفیر، انجام شده است.
5. موسوعه نقد وهابیت افراطی: در اندیشه وهابیت، جریان هایی وجود دارند که مسلمین را کافر میدانند. موسوعه نقد وهابیت افراطی مجموعه ای از آثار علمای اسلام است که از زمان پیدایش این جریان، به نقد و بررسی مبانی اعتقادی آن پرداخته اند.
بی تردید آنچه موجب غنای هرچه بیشتر مجموعه مقالات و هم چنین پژوهش های مستقل کنگره جهانی جریان های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام شده است، اشراف علمی حضرت آیت الله العظمی سبحانی - ادام الله ظله - است که با رهنمودهای راهگشا، کمیته های علمی کنگره را همواره یاری کردهاند.
هم چنین از حجت الاسلام والمسلمین دکتر فرمانیان - دبیر کمیته علمی - که در پی گیری و نظم و ترتیب مقالات زحمات بسیاری را متحمل شده اند و مدیران محترم کمیته های علمی حجج اسلام: قزوینی، میراحمدی، فرمانیان و جناب آقای دکتر امینی تشکر می شود.
امید که در سایه تلاش های مجاهدانه مراجع عظام تقلید و علمای اسلام، شاهد تقریب و همگرایی جهان اسلام و ریشه کن کردن فتنه تکفیر در جهان اسلام باشیم.
رئیس ستاد و قائم مقام دبیر علمی
کنگره جهانی جریانهای افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام
سید مهدی علیزاده موسوی
22/6/1393
ص: 14
مقدمه 19
نمونه هایی از فتاوای علمای مسلمان بر حرمت تکفیر 20
گذری کوتاه بر پیشینه جریان های تکفیری 22
انگیزة جمع آوری فتاوای تکفیری 24
فصل اول:
تکفیر مسلمانان به وسیله جریان های تکفیری
مقدمه 29
1. ابن تیمیه 29
1-1. تکفیر توسل کنندگان 29
1-2. تکفیر مذاهب فقهی و کلامی اهل سنت 30
1-3. تکفیر شیعه 31
2. محمد بن عبدالوهاب 32
2-1. تکفیر شخصیت های اهل سنت 32
الف. فخر الدین رازی 32
ب. سلیمان بن سحیم و پدرش 33
ج. شیخ عبدالله مویسی 34
د. شیخ احمد بن یحیی 36
ه-. علامه محمد بن فیروز 36
2-2. ادعای اعتراف علمای مکه و مدینه بر شرک و کفر 39
2-3. تکفیر توسل کنندگان 41
2-4. استدلال به تکفیر خوارج برای تکفیر مسلمانان 42
2- 5. تکفیر شیعیان 43
2-6. تکفیر قادری ها 44
اعلام مناطق مسلمانان به عنوان سرزمین شرک به وسیلة وهابیت افراطی 44
تکفیر اشاعره توسط عبدالرحمن بن حسن 47
اطاعت از آل الشیخ؛ عامل نجات از جهنم! 48
ص: 15
اطاعت از آل الشیخ؛ عامل نجات از جهنم! 48
ادعای عبداللطیف بن عبدالرحمن آل الشیخ 50
تکفیر دولت ترکیه و مردم مکه 50
عبدالرحمن بن حسن و کافر بودن بسیاری از اهل سنت، اشاعره و معتزله 52
بن باز و تکفیر مسلمانان 52
ابن عثیمین و شرک خواندن توسل به مرده و زنده 54
ابن عثیمین و تکفیر معتقدان به حاضر بودن خداوند در همه جا 55
نظر علمای افراطی نجد در مشرک خواندن گوینده «سیدنا» به پیامبر 55
محمد باشمیل و تکفیر تمام مسلمانان 56
شیخ عبدالله بن جبرین و تکفیر شیعیان 57
الوادعی و مشرک خواندن تمام مردم سرزمین های اسلامی 58
عبدالقادر بن بدران الدمشقی و تکفیر شیعیان 59
لجنه دائمی افتای عربستان و تکفیر شیعیان 60
شمسی سلفی و تکفیر ماتریدیه 61
تکفیر مسلمانان توسط گروه الأحباش 61
صالح بن فوزان و تکفیر بیشتر مسلمانان به دلیل بنای بر قبور 62
صدیق حسن خان و تکفیر مقلدین 63
فرزندان محمد بن عبدالوهاب و تکفیر همة مسلمانان پیش از ظهور وهابیت 63
تکفیر کسانی که به نجد هجرت نکنند 64
تکفیر گویندگان صوفیِ ذکر «لا اله الا الله» 65
تکفیر معتقدان به مخلوق بودن قرآن 66
فصل دوم:
جهاد علیه مسلمانان به حکم فرقه های تکفیری
ابن تیمیه و فتوا به وجوب جهاد علیه شیعیان 71
حلال بودن خون کسی که توسل و استغاثه کند 74
ص: 16
تکفیر مردم مکه و دستور به کشتن آنان 75
حلال بودن جان و مال کسی که استغاثه کند 76
فرمان کشتن مردم یمن، حرمین و... 77
وجوب کشتن کسی که نیتش را به زبان بیاورد 77
وجوب کشتن معتقد به ثبات خورشید 78
وجوب کشتن اشاعره 78
وجوب کشتن مردم منطقة «حائل» 79
وجوب کشتن شیعیان 80
جواز کشتن کسانی که پدران خودش را تکفیر نکنند 81
اعلام جهاد علیه مردم عراق 82
داعش و دلیل کشتن مسلمانان قبل از جنگ با کفار 82
فتوا به کشتن سعود فیصل 83
فصل سوم:
تأیید بزرگان اهل سنت بر تکفیری بودن وهابیت افراطی
شیخ محمد غزالی 87
شکری آلوسی 87
شیخ سلیمان الکردی 88
سلیمان بن عبدالوهاب 89
نجدی حنبلی 91
جمیل صدقی 91
زینی دحلان، مفتی مکه مکرمه 92
صدیق حسن خان 94
هاشم رفاعی 95
کتاب نامه 97
ص: 17
ص: 18
بزرگ ترین خطری که امروز از یک طرف امنیت و آرامش جامعة اسلامی و از طرف دیگر آبروی اسلام و مسلمان را در نزد جهانیان تهدید می کند، اندیشه تکفیر و صدور فتاوای تکفیری از جانب عده ای از مفتی های عالِم نماست.
ناامنی و هرج و مرج در کشورهای اسلامی، کشتار مردم بی گناه، ظهور گروه های وحشت و ارهاب؛ همچون القاعده، سپاه صحابه، گروه جهنگوی، جند الله، طالبان، جیش العدل، جبهة النصره، داعش و... که وحشت و ترور را سرلوحة کار خود قرار داده اند، بخشی از پیامد های تلخ فتواهای تکفیری این دسته از مفتی ها به شمار می رود.
پیامد ناگوارتر، خدشه دار شدن چهره اسلام و مسلمانان در سراسر جهان و منفور شدن دین خدا در میان جهانیان است.
در دورانی که مردمان بی دین و پیروان ادیان منسوخ شده و باطل، از، پوچی و سرخوردگی دنیای مدرنیزم بیزار و به سوی تعالیم حیات بخش دین مبین اسلام روی آورده اند، عده ای مسلمان نما با صدور فتواهای تکفیری و در نتیجه آن، با انفجار و کشتار بی رحمانه هم کیشان خود، چهره نورانی و سرشار از عطوفت اسلام را، مخوف ترین ایده در دنیا معرفی می کنند و عملا در عرصه پروژه اسلام هراسی دشمنان اسلام، جولان می دهند.
وقتی مردمان جهان می بینند که برخی مسلمانان با سر دادن شعار مقدس «الله اکبر»، کودکان، زنان و پیر و جوان را با وحشیانه ترین روش سر می برند و قلب او را از سینه
ص: 19
درمی آورند و به دندان می گیرند، طبیعی است که فکر کنند این مردمان وحشی، تربیت شده دین اسلام هستند و با پیروی از دستورهای دینی شان این چنین بی رحم و سفاک رفتار می کنند.
گروهی از مفتی های افراطی که در کمال ناباوری خود را پیرو سلف صالح معرفی می کنند، با در اختیار گرفتن کرسی فتوا، چشمان شان را بر روی حقایق بسته و با شتاب و بر خلاف کتاب، سنت، سیره صحابه و عقل، پیروان دیگر مذاهب اسلامی را تکفیر و کشتن پیروان آن ها را واجب اعلام کرده اند.
علمای مسلمان در طول تاریخ و با استناد به آیات قرآن کریم و روایات صحیح السندِ فراوانی که در معتبر ترین کتاب های آنان وجود دارد، خطر تکفیر را گوش زد و با آن مبارزه کرده اند؛ در این جا به ذکر کلام چند تن از آن ها اکتفا می کنیم.
ابوحامد غزالی، از علمای بزرگ اهل سنت دربارة خطر تکفیر مسلمان به وسیلة مسلمان می گوید:
آنچه شایسته است که یک محصل انجام دهد، دوری کردن از تکفیر است، زیرا حلال کردن خون و مال کسانی که به سوی قبله نماز می خوانند و به صراحت، شهادتین می گویند خطاست.
خطا کردن در ترک کشتن هزار کافر، راحت تر است از ریختن خون یک مسلمان. به درستی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است که: من به شما دستور می دهم که با مردم بجنگید تا زمانی که شهادتین را نگفته اند، زمانی که آن را بر زبان جاری کردند، خون و اموال آنان محفوظ است؛ مگر این که کشته شدن و به غنیمت بردن مال، به حق و به حکم شرع باشد.(1)
ص: 20
ابن عساکر دمشقی پس از نقل روایات متعددی درباره حرمت تکفیر می گوید: «این روایت از تکفیر مسلمانان منع می کند؛ پس کسی که اقدام به تکفیر کند، به راستی که از دستورهای سید مرسلین سرپیچی کرده است.»(1)
ابن حزم اندلسی تصریح می کند، حرمت تکفیر، گفتاری است که علمای اهل سنت و تمام صحابه بر آن اجماع دارند:
گروهی طرفدار این مسئله شده اند که هیچ مسلمانی به دلیل اظهار نظر در مسئله اعتقادی و یا به سبب فتوا، تکفیر و تفسیق نمی شود. هر کسی در مسئله ای اجتهاد کرد و اعتقاد داشته باشد که حق همان است، در هر صورت اجر و پاداش دارد؛ اگر به حق اصابت کرد، دو اجر و اگر به خطا رفت یک پاداش دارد. این سخن ابولیلا، ابوحنیفه، شافعی، سفیان ثوری، داود بن علی است، و این دیدگاه تمام صحابه ای است که در این باره نظری داده اند و هیچ مخالفی از آنان نیز در این باره نمی شناسم.(2)
محمد رشید رضا که خود سلفی مذهب؛ اما مخالف تکفیر مسلمانان است، در تفسیر المنار در این باره گفته است: «از بزرگ ترین مصیبت هایی که فرقه های اسلامی گرفتار آن هستند، اتهام به فسق و کفر توسط یکدیگر است...»(3)
بیشتر علمای مسلمان با صدای رسا مسلمانان را از تکفیر بازداشته اند، اما عده ای از ریختن خون مسلمانان لذت می برند و از منفور شدن چهره اسلام در میان جهانیان شادمان می شوند.
ص: 21
در تاریخ اسلام، جریان های تکفیری زیادی ظهور و سپس سقوط کرده اند. خوارج، نخستین جریانی است که مخالفان خود را کافر و خون و مال شان را حلال شمرد. پیدایش این فرقه، به نیمة نخست قرن اول هجری و نبرد صفین برمی گردد که با حیله عمرو بن عاص از سپاه امیرمؤمنان علیه السلام جدا شدند و گروه جدیدی را تأسیس کردند.
خوارج نیز به فرقه های متعددی تقسیم شدند، اما تکفیر امیرمؤمنان علی بن أبی طالب علیه السلام، عثمان بن عفان، حکمین، تمام اصحاب جمل، هر کسی راضی به تحکیم حکمین شود، و در نهایت تکفیر تمام کسانی که گناه کبیره ای مرتک شوند،(1)
وجه مشترک اعتقادی تمام فرقه های خوارج به شمار می رود.(2)
پس از خوارج، نیز افراد و گروهک هایی بوده اند که به بهانه هایی همچون خلق قرآن، تشبیه و... مخالفان خود را کافر قلمداد کرده اند، اما مهم ترین شخصیتی که تأثیرگذاری زیادی بر جریان های افراطی و تکفیری هفت قرن اخیر داشته است، ابن تیمیه حرانی است.
او نخستین کسی است که به بهانة توسل، تبرک، شفاعت، زیارت قبور و... تمام مسلمانان را تکفیر و در مواردی بر وجوب جهاد با آن ها فتوا داد که در این کتاب مدارک آن آورده می شود.
پس از ابن تیمیه، شاگردان او، از جمله ابن قیّم جوزیه، راه او را ادامه دادند و مطالب فراموش شده اش را بار دیگر بر سر زبان ها انداختند.
با تلاش علما و دانشمندانی همچون: سبکی شافعی، ابن حجر هیثمی و... و پاسخ های قاطع آنان به سخنان باطل ابنتیمیه، افکار او از مرحله اندیشه فراتر نرفت و در بین
ص: 22
کتاب هایش دفن شد، اما در قرن دوازدهم با ظهور محمد بن عبدالوهاب و پیمان او با محمد بن سعود در سال 1157ق. در «درعیه» عربستان، این افکار از مرحله اندیشه به مرحله عمل رسید و بار دیگر فتواهای ابنتیمیه زنده شد.
محمد بن عبدالوهاب، به راحتی واژه هایی همچون «مشرک»، «کافر»، «حلال المال والدم» را درباره مسلمانان به کار برد و محمد بن سعود که فرماندهی لشکر و وظیفه اجرای فتوای او را داشت، به کشتار بی رحمانه مسلمانان نجد، مکه، مدینه و سایر سرزمین های اسلامی پرداخت. کشتار مردم ریاض، مکه، کربلا و به اسارت بردن نوامیس مسلمانان و غارت اموال شان، نتیجه مستقیم فتواهای تکفیری محمد بن عبدالوهاب بود که به وسیلة حاکمان آل سعود انجام شد.(1)
از زمان ظهور محمد بن عبدالوهاب، تا امروز نزدیک به سه قرن گذشته است. در این مدت، جریان وهابی گری با افت و خیزهای زیادی مواجه بوده اند. در سال 1233ق. حکومت وهابیت با دستگیری عبدالله بن سعود به دست ابراهیم پاشا، پسر محمد علی پاشا، حاکم عثمانیِ مصر و گردن زدن عبدالله در میدان بایزید استانبول در عهد سلطان محمود خان عثمانی به صورت کامل از بین رفت، اما ترکی بن عبدالله در سال 1236ق. باردیگر توانست منطقه درعیه را تصرف و حکومت وهابیت را دوباره احیا کند.
حکومت دوم آن ها نیز با درگیری های داخلی، در سال 1263ق. به دست آل رشید سرنگون شد، اما در سال 1319ق. به وسیلة عبدالعزیز بن عبدالرحمن و با پشتیبانی مستقیم دولت بریتانیا برای بار سوم سردرآورد و با تکیه بر منابع و ذخایر نفت و گاز توانسته است تا امروز سرپا بماند.
در دهه های اخیر، جریان های تکفیری با تکیه بر سرمایه نفتی عربستان سعودی و پشتیبانی فکری، اطلاعاتی و استراتژیکی کشورهای غربی، به سرعت رشد کرده است.
ص: 23
القاعده، طالبان، سپاه صحابه، لشکر جهنگوی، جبهة النصره و... و اخیراً گروه تروریستی داعش نمونه هایی بارز گروه های تکفیری به شمار می روند، که با پشتیبانی فکری مفتیان تندرو وهابی و کمک های مالی آل سعود به وجود آمده اند.
نمی توانیم تمام جریان های پیرو محمد بن عبدالوهاب را جریان تکفیری قلمداد کنیم؛ زیرا امروزه بسیاری از دانشمندان و مفتیان پیرو محمد بن عبدالوهاب، به اعتدال روی آورده اند، اما در عین حال جریان وهابی گری افراطی، مهم ترین جریان تکفیری در طول تاریخ اسلام به شمار می رود و متأسفانه خواسته و یا ناخواسته در راستای پروژه اسلام ستیزی غرب گام برمی دارند و اسلام را دین کشتار، بی رحمی، انفجار، انتحار و خشونت معرفی می کنند.
ایجاد آرامش و امنیت در جامعه اسلامی امری ضروری و وظیفه تمام مسلمانان است، از طرف دیگر، معرفی صحیح اسلام و دستورهای بشر دوستانه آن، وظیفه همة مسلمانان و به ویژه علمای مسلمان است که البته تا امروز علمای راستین به درستی به این تکلیف عمل و تلاش گسترده ای کرده اند.
یکی از راه های رسیدن به این دو هدف حیاتی، معرفی مفتی های افراطی است که با برداشت های غلط خود، آبروی اسلام و مسلمانان را به خطر انداخته و دین سراسر مهرِ اسلام را دین شمشیر، انفجار و کشتار معرفی کرده اند.
شگفت آور این است که هیچ یک از جریان های تکفیری، اتهام "تکفیری بودن" را نمی پذیرند و حتی برخی از مفتی های افراطی با تزویر و تحریف، خود را طرف دار بشریت نشان داده و صدور هرگونه فتوای تکفیری را رد می کنند.
آنچه در این کتاب می خوانید، لیستی از فتواهای ریز و درشت جریان های تکفیری است که از زمان ظهور ابن تیمیه حرانی تا امروز صادر و پیروان شان با عمل به همین فتواها، هم کیشان مسلمان را کشته و به مال و نوامیس آن ها تجاوز کرده اند.
ص: 24
انگیزة اصلی از جمع آوری این فتواها نشان دادن چهره واقعی مفتی های تکفیری به تمام جهانیان و نقش بستن این نکته در اذهان آنان است که اگر امروز در کشورهای اسلامی امنیت، آسایش و مهربانی، جای خود را به خشونت، افراط، انفجار و انتحار داده است، بر اثر گفتارهای نسنجیده و صدور فتواهایی این گروه از مفتی های مسلمان نماست و به دین اسلام که دین صلح و طرفدار آسایش جهانیان است، هیچ ارتباطی ندارد.
چون این گونه فتواها بسیار زیاد است، این نوشتار گنجایش نقل تمامی آن ها را ندارد؛ از این رو تنها به بخش کوچکی از آن ها در سه فصل زیر بسنده شد:
فصل اول: مستنداتی از کتاب های تکفیری ها که بر این اساس، مسلمانان را کافر و یا مشرک خطاب کرده اند؛
فصل دوم: مستنداتی از کتاب های تکفیری که بر اساس آن، علیه مسلمانان اعلام جهاد کرده و خون و مال آن ها را حلال اعلام کرده اند؛
فصل سوم: تأیید تعدادی از بزرگان اهل سنت مبنی بر وجود فکر تکفیری و جریان هایی که خود را به سلف صالح نسبت داده اند.
ص: 25
ص: 26
ص: 27
ص: 28
استناد به منابع و مستندات مورد قبول مخالف، بهترین و منصفانه ترین روش در نقد باورهای اوست؛ زیرا هم راه انکار و بهانه را بر افراطی ها می بندد و هم خواننده را به اطمینان می رساند، از این رو ما از کتاب های خودشان مطالبی را در خصوص کافر دانستن مسلمانان نقل می کنیم.
او پیش قراول، تکفیر است و در آثار مختلف خود، بی محابا مسلمانان را تکفیر کرده است، در این جا پاره ای از دیدگاه های تکفیری او را نقل می کنیم:
توسل و استغاثه به انبیا و اولیای الهی، از باورهایی است که مسلمانان بر جواز آن اجماع دارند،(1) اما ابن تیمیه حرانی (متوفای728ق)، که در موضوعات مختلف فتوا به
ص: 29
کفر مسلمانان داده است، استغاثه، توسل و طلب شفاعت از مردگان را شرک و کفر می داند، وی در کتاب زیارة القبور می نویسد:
حکم کسی که به سراغ قبر پیامبران یا صالحین یا به سراغ قبر پیامبر یا قبر انسان صالحی برود که گمان دارد که قبر پیامبر یا قبر انسان صالح است، و از آنان مدد بخواهد، بر سه وجه است:
یکی از این وجوه این است که از آن قبر بخواهد که بیماریش یا بیماری حیواناتش را برطرف کند یا قرضش ادا شود یا از دشمنش انتقام گیرد یا او و خانواده و حیواناتش را به سلامت دارد و مثل این خواسته ها که فقط از خداوند برمی آید را از قبر بخواهد پس این کار شرک صریح و واضح است و واجب است انجام دهنده کار را توبه داد و اگر توبه نکرد باید کشته شود.(1)
ابن تیمیه کسی را که در فروع، پیرو یکی از مذاهب چهارگانه اهل سنت باشد و در
ص: 30
اصول، پیرو مذهب اشعری یا معتزلی باشد، مرتد و گمراه می داند:
کسی که بگوید: من از نظر شریعت پیرو شافعی هستم، ولی در فقه از اشعری پیروی می کنم، به او می گوییم: این از جملة اضداد، بلکه این خود ارتداد است؛ زیرا شافعی در فقه پیرو اشعری نبود؛ و کسی که بگوید: در فروع دین پیرو مذهب حنبلی هستم، اما در اصول، معتزلی؛ به او می گوییم: تو در این صورت از راه راست گمراه شدی؛ زیرا احمد در دین و اجتهاد، معتزلی نبود.(1)
با این فتوا، تمام پیروان مذاهب اربعه اهل سنت، مرتد هستند.
ابن تیمیه حرانی که در حقیقت، تئوریسین اصلی فکر وهابیت به شمار می رود، درباره شیعیان و پیروان اهل بیت سخنان بسیار زشتی گفته است. از جمله می گوید:
در میان مردم مصر، زندیق هایی وجود دارند که نه به آخرت ایمان دارند و نه به بهشت و جهنم، نه نماز را واجب می دانند و نه زکات و حج را بهترین گروه در میان آن ها طایفه رافضه است، که رافضه شرورترین طایفه ای است که به قبله نسبت داده می شود.(2)
و در جایی دیگر می نویسد:
اما آن ها (روافض) شراب کفر و الحاد را در ظرف انبیای خدا و اولیای او به خورد مردم می دهند، لباس مجاهدان در راه خدا را می پوشند، اما در باطن از جنگ کنندگان با خدا و پیامبرش هستند. آن ها کلام کفار و منافقان را در قالب الفاظ اولیای خداوند بیان می کنند؛ مردم وارد مذهب
ص: 31
آنان می شود که مؤمن و ولی خداوند شوند، اما منافق و دشمن خدا می شوند.(1)
وی به سال 1115ق. در شهر «عیینه» از توابع نجد در عربستان به دنیا آمد. فقه حنبلی را در زادگاه خود آموخت و سپس در مدینه به تکمیل تحصیلات خود پرداخت. او سپس با آل سعود همکاری کرد و به کمک و حمایت انگلیس در تشکیل حکومت عربستان و با مذهب وهابیت تلاش نمود. وی در تکفیر غیروهابیان، اعم از شیعه و سنی مطالب زیادی نوشت که به پاره ای از آن ها اشاره می کنیم:
محمد بن عبدالوهاب، علاوه بر فتوای عمومی دربارة تکفیر مسلمانان، در مواردی افراد شاخص اهل سنت، چه آن ها که در گذشته می زیسته اند و چه آن ها که از معاصران او بوده اند را تکفیر کرده است، که به چند نمونه بسنده می کنیم:
فخر الدین رازی، مفسّر معروف اهل سنت، صاحب کتاب تفسیر الکبیر که شمس الدین ذهبی از او با عناوین علامه، یگانه دوران، مفسر، متکلم (2)
و... یاد کرده است، یکی از کسانی است که به وسیله ابن تیمیه و به تبع او توسط محمد بن عبدالوهاب و پیروانش تکفیر شده است.
محمد بن عبدالوهاب در توجیه تکفیر افراد معیّن از مسلمانان می نویسد:
ص: 32
به سخن او [ابن تیمیه] بنگر که بین سخنان غیر صریح و بین آنچه ما گفتیم در تکفیر افراد معیّن فرق گذاشته است و در تکفیر سران کفر و فلانی و فلانی توسط ابن تیمیه که نام برده و مرتد خواندن صریح آنان، دقت کن. هم چنین در کلام صریح او در نقل اجماع مسلمانان بر ارتداد فخر رازی تأمل کن؛ با این که فخر رازی از دیدگاه علمای شما، یکی از چهار امام است. آیا این سخن ابن تیمیه با سخن شما که تکفیر افراد معیّن جایز نیست، تناسبی دارد؟(1)
و باز محمد بن عبدالوهاب در نامه دیگری می نویسد:
کسانی بوده اند که در [دفاع] از دین مشرکان و ارتداد از اسلام کتاب نوشته اند؛ همان طوری که فخر رازی کتابی در [دفاع] از پرستش ستارگان نوشته و دلایلی برای درستی این کار، منفعت آن و ترغیب مردم به سوی آن، اقامه کرده است. این کار او به اتفاق مسلمانان ارتداد از اسلام است.(2)
سلیمان بن محمد بن احمد بن علی بن سحیم عنزی (متوفای 1181ق.) تا زمان حیات پدرش در نجد زندگی و تحصیل می کرد؛ پس از وفات او، شهر ریاض را برای محل سکونت انتخاب کرد. وی خطیب، مدرس، مفتی و پیشوای مردم ریاض در آن زمان به شمار می رفت،(3)
اما با ظهور وهابیت به مخالفت و دشمنی با آنان پرداخت.
ص: 33
محمد بن عبدالوهاب در نامه ای به او می نویسد:
اما تو! مردی جاهل، مشرک و دشمن دین خدا هستی. تو جاهلانی را که از دین اسلام متنفرند و شرک و دین پدرانشان را دوست دارند، به اشتباه می اندازی و گرنه این جاهلان اگر قصدشان پیروی از حق بود، می دانستند که کلام تو چه قدر فاسد است.(1)
و باز در نامه دیگری تصریح می کند که تو و پدرت دچار کفر صریح شده اید:
قبل از پاسخ به شما یادآوری می کنم که تو و پدرت، گرفتار کفر آشکار، شرک و نفاق شده اید. تو و پدرت تا امروز معنای شهادت به لا اله الا الله را نمی فهمیدید، اگر خداوند در روز قیامت از من سؤال کند، من به این مطلب شهادت خواهم داد که تو و پدرت تا امروز معنای لا اله الا الله را نمی دانستید. من این مطلب را به صورت آشکار برای تو روشن کردم تا شاید به سوی خداند بازگردی و وارد دین اسلام شوی؛ البته اگر خداوند تو را هدایت کند، و گر نه برای هر کسی که به خداوند و روز قیامت ایمان دارد وضعیت شما روشن است و می داند دشمنی با شما واجب است؛ همان طوری که خداوند فرموده است: هیچ قومی را که ایمان به خدا و روز رستاخیز دارند نمی یابی که با دشمنان خدا و رسولش دوستی کنند.(2)
یکی از مخالفان سرسخت محمد بن عبدالوهاب، شیخ عبدالله بن عیسی المویسی (متوفای1175ق.) بوده است. او اهل شهر «حرمه» از شهرهای منطقه «سدیر» در نجد
ص: 34
بود و برای تحصیل به دمشق رفت و پس از رسیدن به مقام اجتهاد، به شهر خود بازگشت و کرسی تدریس و فتوا و قضاوت را به عهده گرفت و تا آخر عمر، منصب قضاوت و فتوا را در اختیار داشت.(1)
محمد بن عبدالوهاب نیز تندترین عبارت ها را در تکفیر او به کار برده است؛ تا جایی که در یکی از نامه هایش می نویسد: «من یقین دارم کفر کسانی که گنبد ابوطالب را می پرستند، به یک دهم کفر مویسی و امثال او نمی رسد.»(2)
آل بسام می نویسد: مویسی معتقد بود که محمد بن عبدالوهاب همه مسلمانان را بدون دلیل و برهان تکفیر کرده و این همان روش خوارج بوده است:
مویسی از کسانی بود که با محمد بن عبدالوهاب مخالفت و اعتقادات او و پیروانش را در شروع دعوت شان رد کرد. در یکی از نامه های عبدالله مویسی به محمد بن عبدالوهاب آمده است: اما این که شما گفته اید: «توحید را رسول خدا آورد، اما شما آن را نقض کردید» به درستی که شما اشتباه کرده اید، چنین چیزی از ما سر نزده است. توحید را آنچه شما در نامه ات نوشته ای نقض کرده، توحیدی که از پیش خود ساخته ای و مسلمانان را با آن تکفیر می کنی، خون و مال شان را بدون هیچ دلیلی از جانب خدا و رسولش مباح اعلام کرده ای و این طریقه شما چیزی نیست جز همان روش خوارج.(3)
ص: 35
شیخ احمد بن یحیی بن محمد بن عبداللطیف (متوفای 1163ق.) یکی از علمای حنبلی مذهب بود که نزد علمای منطقه «سدیر» تحصیل کرد و به منصب قضاوت رسید و تا آخر عمر قاضی منطقه «رغبه» بود.(1)
او یکی از دشمنان سرسخت محمد بن عبدالوهاب بود؛ به طوری که توسط وی تکفیر شد و او زشت ترین عبارت ها را در تکفیر احمد بن یحیی به کار برد.
محمد بن عبدالوهاب در نامه ای که به عبدالرحمن بن ربیعه درباره معنای توحید نوشته است، خطاب به او می گوید:
اگر تو بر توحید استقامت ورزیدی، در این زمینه روشن گری کردی و مردم را به دشمنی با آن ها (دشمنان وهابیت)، به ویژه احمد بن یحیی که نجس ترین آن ها و بزرگ ترین آن ها در کفر است، دعوت کردی و بر آزارها صبر کردی، تو برادر و دوست ما هستی... .(2)
علامه محمد بن عبدالله بن محمد بن فیروز تمیمی، (متوفای1216ق.) از علمای بزرگ حنابله، صاحب کرسی فتوا و تدریس در «احساء» و «بصره»، کسی که قرآن کریم، صحیح بخاری، الفیه ابن مالک، الفیه العراقی و... را از حفظ بود،(3)
یکی از کسانی است که به وسیلة محمد بن عبدالوهاب تکفیر شده است.
ص: 36
محمد بن عبدالوهاب در پاسخ به نامه احمد بن ابراهیم که به او اعتراض کرده بود: چرا علما و عوام اهل سنت را تکفیر می کنی؟ و تکفیر شخص معیّن جایز نیست، به تفصیل به این مسئله پرداخته است که چون مردم احساء، بصره و... اعتراف کرده اند که پیش از این مشرک بوده اند و دین محمد بن عبدالوهاب دین توحید است، اما در عین حال دست از شرک نکشیده اند و با اهل توحید (وهابی ها) دشمنی می کنند، پس تکفیر آن ها جایز است. سپس در ادامه می نویسد:
نامه مردم احساء موجود است، اما ابن عبداللطیف و ابن عفالق و ابن مطلق، دهانشان پر از سرگین شده است؛ یعنی به توحید ناسزا می گویند و هر کس آن را تصدیق و یا شرک را انکار کند، خونش را حلال می دانند، اما بدان که ابن فیروز از همه آن ها به اسلام نزدیک تر و مردی از حنابله است و به سخنان شیخ «ابن تیمیه» و به ویژه ابن قیم گرایش دارد؛ با این حال کتابی نوشته و برای ما ارسال کرده است و در آن اعمالی را که در کنار قبر یوسف و امثال آن انجام می شود، تأیید کرده و گفته که کار آن ها دین صحیح است.(1)
او در نامه ای که به احمد بن عبدالکریم با موضوع «بیان اشتباه کسانی که فکر می کنند، افراد بت پرست به صورت مشخص تکفیر نمی شوند» می نویسد:
بلکه عبارت «ابن تیمیه» در تکفیر افرادی مثل: ابن فیروز و صالح بن عبدالله و همانند آن ها واضح و روشن است، کفر آن ها کفر آشکاری است که آن ها را از ملت اسلام خارج می کند؛ چه رسد به افراد دیگر. این مطلب در همان کلام ابن قیم که شما ذکر کرده اید و هم چنین در کلام ابن تیمیه که اشکال شما را زدوده در اثبات کفر بت پرستانی که در
ص: 37
اطراف قبر یوسف و امثال او می چرخند و آن ها را در سختی ها و مشکلات به فریاد می خوانند، صریح و روشن آمده است... .(1)
ابن فیروز از کسانی است که به شدت با محمد بن عبدالوهاب و گروه تکفیری او مخالف بود، به طوری که به سلطان عبدالحمیدخان عثمان نامه نوشت و او را برای جنگ با محمد بن عبدالوهاب تشویق کرد.(2)
محمد بن عبدالوهاب نیز تنها به تکفیر او بسنده نکرد، بلکه پانصد سکه طلای سرخ برای کشتن او جایزه گذاشت، تعدادی از اوباش شبانه از دیوار خانه او بالا رفتند، اما به هنگام بالا رفتن نردبان می شکند و نقشه آن ها نقش بر آب می شود و مجبور به فرار می شوند.(3)
محمد بن عبدالله نجدی در شرح حال محمد بن فیروز می نویسد:
وی باورهای پیروان محمد بن عبدالوهاب را رد و اشتباه آنان را گوشزد می نمود و مردم را نصیحت می کرد که از آن ها دوری کنند؛ به همین دلیل وهابی ها او را دشمن بزرگ خود می پنداشتند و تکفیرش می کردند. او در نزد وهابی ها به مشرک بزرگ، ضرب المثل شده بود.(4)
ص: 38
محمد بن عبدالوهاب در نامه ای خطاب به پیروان خود ادعا می کند که علمای مشرکان (مسلمانان سنی مذهب) اقرار کرده اند که مردم حرمین شریفین، بصره، عراق، یمن و دیگر شهرهای مسلمان نشین، تا امروز مشرک بوده اند. او می گوید:
خداوند با اقرار علمای مشرکین بر شما منت نهاده است. شنیدید که آن ها اقرار کردند که آنچه در حرمین، بصره، عراق و یمن انجام می شده، شرک بر خداوند بوده است، و نیز اقرار کرده اند که دین ما (دین وهابیت) همان دینی است که خداوند پیروان آن را یاری خواهد کرد. آن ها که تصور می کنند سواد اعظم هستند، اقرار کرده اند که دین آن ها دین شرک آمیزی بوده است و اقرار کرده اند که این توحیدی که تلاش می کردند آن را با کشتن پیروانش یا زندانی کردن آنان، از بین ببرند، همان دین خدا و پیامبر است. این اقراری که آن ها علیه خود کرده اند، از بزرگ ترین نشانه های خداوند و از بزرگ ترین نعمت هایی است که او به شما ارزانی کرده است.(1)
ماجرای اقرار علمای اهل سنت بر این که تا امروز ما مشرک بوده ایم و دین جدید وهابیت همان دین واقعی خداوند است، زمانی اتفاق افتاده، که وهابی ها شهرهای مکه و مدینه را تصرف کردند.
پس از این که این شهر به دست وهابی ها افتاد، آن ها منشوری نوشته و تمام علمای اهل سنت ساکن در این دو شهر را مجبور کردند که زیر آن را امضا کنند.
در این منشور آن ها اعتراف کرده اند که توحیدی که محمد بن عبدالوهاب و محمد بن سعود آورده اند، توحید خالص است و مردم مکه، مدینه، مصر، شام و سایر
ص: 39
سرزمین های اسلامی تا امروز کافر و مشرک بوده اند، و درباره نوع کفر خود گفته اند: «أنه الکفر، المبیح للدم، و المال، و الموجب للخلود فی النار.»
دینی که ما تا امروز داشتیم، همان کفری بوده که به سبب آن خون و مال ما را حلال می کرد و سبب ورود ما به آتش جهنم می شد.
سپس در ادامه تأکید کرده اند که هر کس وارد این دین جدید نشود، از دیدِ ما کافر است و بر مسلمانان و امامشان واجب است که با او جهاد کنند و او را بشکنند: «و من لم یدخل فی هذا الدین، و یعمل به، و یوالی أهله، و یعادی أعداءه، فهو عندنا کافر بالله، و الیوم الأخر، و واجب علی إمام المسلمین، و المسلمین، جهاده و قتاله.»(1)
کسانی که این اقرارنامه را امضا کردند، همگی از مفتی های اعظم مذاهب اربعه اهل سنت، از جمله: عبد الملک بن عبد المنعم قلعی حنفی، مفتی احناف؛ محمد صالح بن ابراهیم، مفتی شافعی ها؛ محمد بن محمد عربی بنانی، مفتی مالکی ها و....
در صفحه بعد دقیقاً همین منشور از زبان علمای مدینه نقل شده است.
واضح است که این نامه به زور شمشیر به وسیلة علمای اهل سنت امضا شده است،(2)
وگرنه طبیعی نیست شخصی که مفتی اعظم یک مذهب به شمار می رود، به کفر خود و تمام هم کیشانش اعتراف نماید و خون خود و آنان را هدر اعلام کند.
ص: 40
در چنین موقعیتی عجیب نیست که علمای اهل سنت اعتراف کنند که آن ها تا امروز مشرک و خون و مالشان حلال بوده است؛ بلکه عجیب این است که محمد بن عبدالوهاب به چنین اعترافی افتخار و استدلال کرده و باورش شده است که آن ها خود را کافر می دانند و دین جدید محمد بن عبدالوهاب را دین واقعی خدا و پیامبر دانسته اند.
این مدارک نشان می دهد که آن ها چه برخوردی با اهل سنت و با علمای شان داشته اند و چگونه سرزمین های اسلامی را تصرف و مردم را به پیروی از دین جدید خود مجبور کرده اند.
محمد بن عبدالوهاب، در نامه ای که به یکی از مخالفانش نوشته، تصریح می کند که ما مسلمانان را به سبب استغاثه و توسل تکفیر کرده ایم و این همان کاری است که رسول خدا انجام داده است! در کتاب الدرر السنیه،(1) نامه محمد بن عبدالوهاب این چنین آمده است:
اما آن چیزی که ما آن را انکار و به سبب آن مردم را تکفیر می کنیم؛ شرک به خداوند است؛ مثل این که کسی پیامبری از پیامبران یا ملائکه ای از ملائک را بخواند؛ برای او قربانی و نذر کند؛ نزد قبر او اعتکاف کند؛ در برابر آن با خضوع خم شود و یا سجده نماید؛ از او
ص: 41
حاجت بطلبد؛ از او رفع مشکلاتش را بخواهد، این شرکی است که قریش به آن مبتلا بود و رسول خدا به دلیل همین کار ها تکفیرشان کرد و با آنان جنگید.(1)
محمد بن عبدالوهاب تصریح می کند که در زمان پیامبر و خلفا، برخی از افراد از دین اسلام خارج شدند و جنگ با آنان از جانب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم واجب شد، پس در زمان ما هم می شود که کسانی از دین خارج شوند، با این که خود را مسلمان و پیرو اسلام و سنت می دانند؛ او در این زمینه می گوید:
در زمان رسول خدا و خلفای راشدین کسانی که منسوب به اسلام بودند و خدا را عبادت می کردند، از دین خارج شدند، تا آن جایی که حضرت به جنگ با آن ها دستور داد. باید دانست که منسوبین به اسلام در این زمان نیز از دین خارج می شوند، و خروج آ ن ها به سبب های متعددی است؛ از جمله: غلو است که خداوند متعال در کتابش آن را نکوهش کرده است: بگو ای اهل کتاب در دین تان غلو نکنید، و علی بن ابی طالب - که خدا از او راضی باد - غالیان رافضه را سوزاند و دستور داد در باب کنده حفره ای کندند و آن ها را در میان حفره انداخت.
همه صحابه بر کشتن کسانی که از دین خارج می شوند اتفاق نظر دارند، جز ابن عباس که می گوید با شمشیر کشته شوند نه با سوزاندن و این قول اکثر علماست.(2)
ص: 42
وی در کتاب الرسائل الشخصیة می نویسد:
در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و خلفای حضرت، کسانی که منسوب به اسلام بودند و خدا را عبادت می کردند از دین خارج شدند، باید دانست که منسوبین به اسلام و سنت نیز به دلایلی از دین خارج می شوند. از جمله آن ها: غلو است که خداوند آن را مذمت کرده است. همانند غلو درباره برخی از بزرگان مثل عدی. بلکه غلو درباره علی بن ابی طالب، غلو درباره مسیح و مانند آن؛ پس هر فردی که درباره پیامبری، یا مرد صالحی غلو کند و در آن ها به نوعی قائل به خدایی باشد، مثل این که تنها او را بخواند و بگوید: ای آقای من به فریادم برس، یا مرا پناه بده، یا تو برایم کافی هستی. تمام این گفتارها، شرک و گمراهی است و صاحب آن باید توبه داده شود و اگر قبول نکند باید کشته شود.(1)
شیعیان و پیروان اهل بیت( بیش از دیگر فرقه های اسلام، قربانی تیزی شمشیر تکفیر محمدبن عبدالوهاب و پیروان او شده اند. او در کتابی که در ردّ شیعیان نوشته است، تصریح می کند که آن ها از ملت اسلام خارج و همگی اولاد زنا هستند:
پس این امامی ها، خارج از سنت و بلکه خارج از ملت هستند، آن ها گرفتار زنا شده اند و ابواب زنا را برای خود از عقب و جلو گشوده اند؛ پس شایسته است که به آن ها اولاد زنا گفته شود. خداوند ما و شما برادران را از شرّ پیروی از راه های شیطان حفاظت کند.(2)
ص: 43
محمد بن عبدالوهاب در یکی از نامه های خود، پس از بحث تفصیلی درباره استغاثه و توسل، مسلمانانی را که به عبدالقادر گیلانی استغاثه می کنند، تکفیر کرده است: «هر کس عبدالقادر را بخواند، کافر است.»(1)
زمانی که وهابی های افراطی در منطقه «نجد» قدرت یافتند، برای این که بتوانند دین جدیدشان را گسترش دهند و مدرک شرعی برای این کار داشته باشند، تمام سرزمین های اسلامی را به عنوان سرزمین های شرک و دارالحرب اعلام کردند.
این مطلب نشان می دهد که آن ها تمام مسلمانان آن زمان را کافر می دانسته اند و به زعم خودشان برای نجات آنان از شرک و کفر قیام کرده اند.
عبد الرحمن نجدی در الدرر السنیة می نویسد:
اسلام در میان مردمی که در زمان محمد بن عبدالوهاب زندگی می کردند، غریب و آثار دین در نزد آن ها کهنه شده بود، ستون های ملت حنیف فرو ریخته بود، بر بیشترِ مردم، وضعیت دوران جاهلیت غلبه پیدا کرده بود... به حدی که مردم رشته توحید و دین را پاره کرده بودند و در طلب کمک و وابستگی به غیر خدا؛ از اولیا، صالحین، بت ها و شیاطین تلاش می کردند.
سپس در ادامه تک تک مناطق اسلامی را نام برده و توضیح می دهد که در این مناطق به زعم وهابی ها چگونه شرک و کفر نهادینه شده بوده است:
اما مناطق نجد: شیطان در گمراهی آنان تلاش جدی کرد، به طوری که آن ها سراغ قبر زید بن خطاب می رفتند و با زبان رسا و با اختیار و یا از ترس او را می خواندند و خیال می کردند که او حاجاتشان را برآورده
ص: 44
می سازد و اعتقاد داشتند که وی از بزرگ ترین وسیله ها و دست آویز ها است.
هم چنین آن ها درخت نخلی داشتند که زنان و مردان نزد او می رفتند و زشت ترین کارها را انجام می دادند.
سپس درباره حرمین شریفین می گوید:
عجیب است که این اعتقادات باطل و این مذاهب گمراه کننده، ثمره های ظالمانه و گروه های زیان آور، همه گیر شده و حتی حرمین شریفین را نیز فراگرفته بود. از جمله آن ها این بود که مردم نزد قبر محجوب و گنبد ابوطالب می رفتند و در هنگام مصیبت در کنار قبر او شمع و پرچم به نشانه کمک خواهی نصب می کردند... .
در ادامه به دیگر سرزمین های اسلامی پرداخته و برای هر کدام دلیلی بر مشرک بودن مردم آن جا ذکر می کند:
و در طائف، قبر عبد الله بن عباس قرار دارد که در نزد او کارهای شرک آلودی انجام می شد که دل های یکتا پرستان را مشمئز می کرد و دل های بندگان مخلص خدا را به درد می آورد.
هم چنین در مدینه شریف کارهایی انجام می شد که از راه دین دور بود
و در بندر جده، گمراهی به سر حد خود رسیده بود، در آن جا قبری قرار داشت که خیال می کردند قبر «حوا» است. این قبر را شیطان برای آن ها گذاشته بود و در این تهمت بزرگ زیاده روی کرده، برای این قبر، دربان و خادم قرار داده و در مخالفت با آنچه بر محمد نازل شده بود، زیاده روی کرده بودند... .
هم چنین در بارگاه علوی، مردم در تعظیم، خوف و رجا زیاده روی کرده بودند.
اما در شهرهای مصر و اطراف آن، امور شرک آمیز، پرستش بت ها و ادعاهای فرعون گونه، به حدی جمع شده بود که این کتاب گنجایش آن را ندارد.
ص: 45
در حضرموت، شحر، عدن و یافع، چیزهایی بود که گوش توانایی شنیدن آن را ندارد، آن ها می گفتند: نذری برای خدا می کنیم ای عیدروس، نذری برای خدا می کنیم، ای کسی که جان ها را زنده می کنی.
در سرزمین نجران، مردم بازیچه شیطان شده بودند و ریسمان ایمان را از گردن خود خارج کرده بودند.
هم چنین در حلب و دمشق و سایر شهرهای شام، بارگاه هایی بود که اهل ایمان و اسلام نمی توانستند بپذیرند و نزدیک به همان چیزی بود که از کفریات مردم مصر بازگو کردیم...
هم چنین در موصل و شهرهای کردنشین انواع شرک، بی بندوباری و فساد علنی شده بود و در عراق مرقد حسینی قرار دارد که رافضی ها آن را بت خود و بلکه پروردگار و خالق خود قرار داده و به دوران مجوسیت برگشته بودند و خاطرات لات و عزی و کارهای زمان جاهلیت را زنده کرده بودند.
هم چنین در آن جا مرقدهای عباس، علی، ابوحنیفه، معروف کرخی و شیخ عبدالقادر قرار دارد. مردم شیعه و سنی عراق گرفتار فتنه این گنبدها شده بودند، از هدف اصلی عدول و آنچه بر آن ها از حق خداوند بر آن ها واجب بود را نمی شناختند.(1)
ص: 46
با این وجود آیا منطقه ای از سرزمین های اسلامی باقی مانده است که وهابی ها دلیلی برای تکفیر مردم آن جا بیان نکرده و خون شان را حلال نشمرده باشند؟
روشن است که بیشتر مناطق نامبرده، مناطق سنی نشین بوده اند نه شیعه نشین. به ویژه که در پاراگراف آخر، نویسنده تصریح کرده است که شیعه و سنی گرفتار فتنه پرستش گنبد ها شده بودند: «فإنهم قد أفتتنوا بهذه المشاهد، رافضتهم و سنیتهم.»
عبدالرحمن بن حسن آل الشیخ از نوادگان محمد بن عبدالوهاب، در پاسخ به نامه ای که از او درباره شیعه، جهمیه و معتزله پرسیده شده است، اشاعره را نیز تکفیر کرده است:
ص: 47
این طایفه که به ابوالحسن أشعری منتسب هستند، خداوند را با صفات معدوم و جمادات توصیف کرده اند، به خداوند افتراهای بزرگی زده اند، با اهل حق از سلف و ائمه و پیروان آن ها مخالفت کردند... این طایفه که از حق منحرف شده اند، شیطان های آنان برای منحرف کردن مردم از راه خداوند بسیج شده اند؛ پس توحید خداوند را انکار کردند و شرکی را که خداوند آن را نخواهد بخشید، جایز دانستند. آن ها عبادت غیرخدا را جایز می دانند و توحید صفات را انکار و طرفدار تعطیل صفات شدند.
پس ائمه اهل سنت و پیروان شان کتاب های مشهوری در ردّ این طایفة کافر و معاند نوشتند و تمام شبهات آن ها را رد کردند... .(1)
عبد الرحمن بن محمد نجدی در کتاب الدرر السنیة نامه ای را آورده که تعدادی از نوادگان محمد بن عبدالوهاب برای علما و مردم نجد نوشته اند، آن ها در این نامه تصریح کرده اند، مردم پیش از محمد بن عبدالوهاب از دین خارج شده بودند و خداوند به وسیلة او مردم را نجات داد؛ بنابراین اگر مردم از این پس از آل الشیخ (خاندان محمد بن عبدالوهاب) پیروی نکنند، راه اصحاب جهنم را پیموده است:
از حسن بن حسین، سعد بن حمد و تمامی فرزندان محمد بن عبدالوهاب به تمامی برادران ما از علمای نجد...
شما فهمیدید که خداوند بر مردم نجد در آخرالزمان منت نهاد و آنان از چیزهایی که رسول خدا به سبب آن مبعوث شده از دین اسلام و عمل به آن، اقامه دلیل برای آن و ردّ اهل بدعت و گمراهی؛ همان هایی که از
ص: 48
دین اسلام خارج شدند و آن را با اعمال پست و اعتقادات باطل آلوده عوض کردند.
پس از وی نوادگان محمد بن عبدالوهاب راهش را ادامه دادند و خداوند با حاکمانی از آل سعود آنان را تأیید کرد، ایشان برای اقامه دین تلاش کاملی کردند؛ به طوری که مردم گروه گروه وارد دین خدا شدند و خداوند آثار شرک، بدعت و گمراهی را از نجد محو کرد... .
بنابراین شایسته نیست که هیچ یک از مردم از طریقه آل شیخ - نوادگان محمد بن عبدالوهاب - رویگردانی و با آن ها در اصول دین مخالفت کنند؛ زیرا ایشان صراط مستقیمی هستند که اگر کسی از آن خارج شود، راه اصحاب جهنم را پیموده است.(1)
طبق این مستند، نوادگان محمد بن عبدالوهاب بر این باور بوده اند که مردم پیش از ظهور جدّ آنان، از اسلام خارج و گرفتار اعتقادات باطل شده بودند و امروز اگر کسی قصد دارد که راه جهنمیان را نپیماید و مسلمان محسوب شود، باید از نوادگان محمد بن عبدالوهاب که صراط مستقیم الهی هستند، پیروی کنند؛ یعنی مسلمانانی که وهابی نیستند، در حقیقت مسلمان نیستند و عاقبت واردِ جهنم می شوند.
ص: 49
عبداللطیف بن عبدالرحمن، از نوادگان محمد بن عبدالوهاب می گوید که چون در شهر مکه و دیگر شهرهای اسلامی، غیر خدا خوانده می شود، با ما دشمن هستند و... پس سرزمین کفر به حساب می آیند:
این شهرها محکوم می شوند به این که سرزمین کفر و شرک هستند. به ویژه اگر دشمن اهل توحید (وهابیت) باشند و برای از بین بردن دین آنان تلاش و برای تخریب بلاد اسلام (بلاد نجد) همکاری کنند.(1)
دولت عثمانی تا زمانی که سرپا بود، با حکومت وهابی ها مبارزه کرد؛ به طوری که حکومت اول آن ها به وسیلة ابراهیم پاشا به صورت کامل نابود شد. این دشمنی ها باعث شده است علمای وهابی حکم به تکفیر دولت عثمانی کنند و حتی گفته اند که هر کس آن ها را تکفیر نکند، خودش کافر است. عبدالرحمن نجدی حنبلی در کتاب الدرر السنیة به نقل از برخی علمای وهابی می نویسد:
مطلب دوم: از چیزهایی که موجب جهاد با کسی می شود که این صفات را داشته باشد، آن است که: مشرکان را تکفیر نکند یا شک در کفر آن ها داشته باشد؛ زیرا این مسئله از نواقض ایمان و مبطلات اسلام است و کسی که به آن متصف باشد به درستی که کافر شده است و خون و مالش حلال است و جنگیدن با او واجب است تا مشرکان را تکفیر کند.
پس هرکس، مشرکان دولت ترکیه و پرستش کنندگان قبور از اهل مکه و دیگران که صالحین را می پرستند و از توحید خدا به شرک عدول کرده و سنت رسول خدا را با بدعت عوض کرده اند، تکفیر نکند؛ پس او نیز همانند آن ها کافر است. اگر چه از دین آنان خوشش نیاید و از
ص: 50
آن ها متنفر باشد، و اسلام و مسلمانان را دوست داشته باشد؛ زیرا کسی که مشرکان را تکفیر نکند، قرآن را تصدیق نکرده است؛ چون قرآن مشرکان را تکفیر کرده است و دستور داده است که آنان را تکفیر کنیم، با آن ها دشمن باشیم و بجنگیم.
با این توضیح روشن شد که جهاد با اهل حائل، از برترین جهاد ها است، اما به این مطلب معتقد نمی شود، مگر کسی که بصیرت دارد، اما کسی که اهل بصیرت نیست تنها به جهاد با بت پرستان معتقد است.(1)
شیخ عبدالله بن عبداللطیف از نوادگان محمد بن عبدالوهاب، در پاسخ به استفتائی درباره دولت عثمانی ترکیه می گوید کسی که دولت ترکیه را تکفیر نکند، خودش کافر و کسی که با آن ها همکاری کند مرتد شده است:
کسی که دولت عثمانی را کافر نداند و بین آن ها و بین یاغیان مسلمان فرق نگذارد، معنای لا اله الا الله را نفهمیده است. با این حال اگر کسی اعتقاد داشته باشد که دولت عثمانی مسلمان است، پس گناه او بزرگ تر و شدید تر است و این همان شک در کفر کسی است که به خدا کفر ورزیده و مشرک شده است؛ هر کس با آن ها علیه مسلمانان (وهابی ها) همکاری کند، هر نوع کمکی که باشد، آشکارا مرتد شده است.(2)
ص: 51
ایشان در باب «من حجد شیئا من الأسماء والصفات» دو آیة: )وَهُمْ یَکْفُرُونَ بِالرَّحْمَنِ قُلْ هُوَ رَبِّی لا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیْهِ مَتَابِ(؛ و )وَهُمْ یَکْفُرُونَ بِالرَّحْمَنِ قُلْ هُوَ رَبِّی لا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیْهِ مَتَاب(، را آورده و شأن نزول آن ها را نیز بیان کرده و می گوید: «رحمن» اسم و از صفات کمال خداوند است که مشرکان قریش آن را انکار کردند.
پس از این سخنان می گوید: اشاعره و معتزله چون صفات خدا را انکار می کنند و آن ها را به تأویل می برند کافر هستند:
زمانی که مشرکان اسمی از اسمای خداوند را انکار (و آن اسمی است که بر کمال خداوند دلالت دارد) کردند، انکار معنای این اسم و مانند آن نیز هم چنین است؛ زیرا جهم بن صفوان و پیروان او گمان کرده اند که این اسم بر صفتی که قائم به ذات خداوند باشد، دلالت ندارد. گروه هایی از معتزله و اشاعره و غیر آن ها او را در این عقیده پیروی نمودند؛ از این رو، بسیاری از اهل سنت آن ها را تکفیر کردند.(1)
از عبدالعزیز بن باز، مفتی اعظم سابق عربستان سعودی سؤال شد که بسیاری از عوام در مخالفت های آشکار با توحید، گرفتار شده اند، حکم آنان چیست؟ آیا عذر جهل آن ها پذیرفته می شود؟ آیا ازدواج با آن ها جایز است؟ آیا جایز است که وارد مکه مکرمه شوند؟
وی در پاسخ گفت:
ص: 52
کسانی که به خواندن اموات، استغاثه و نذر برای آن ها و امثال این عبادت ها مشهور هستند، مشرک و کافرند، ازدواج با آنان جایز نیست و هم چنین جایز نیست که وارد مسجدالحرام شوند و معامله مسلمان با آن ها نمی شود؛ حتی اگر ادعای جهل داشته باشند؛ تا این که توبه کنند.... به این که آن ها جاهل هستند، توجه نمی شود؛ بلکه واجب است با آن ها معامله کفار شود، تا این که توبه کنند!!(1)
با توجه به این که پیش از این ثابت کردیم علمای اهل سنت بر جواز توسل و استغاثه اجماع دارند؛ بنابراین وهابی های افراطی نباید اجازه دهند که هیچ مسلمانی وارد بیت الله الحرام بشوند، بلکه تنها خانه خدا را ویژة پیروان ابن تیمیه اعلام کنند. قطعاً آن ها به دنبال این کار هستند، اما فعلا به پول و سرمایه ای که مسلمانان در طول سفر حج خرج می کنند، احتیاج دارند و از طرف دیگر از قدرت مسلمانان می ترسند و گرنه قطعاً این فتوا را عملی می کردند.
بن باز در جای دیگر پس از آن که درباره توحید و شناخت خداوند مفصل سخنرانی می کند، در ادامه می گوید:
دراین مسئله بسیار تدبر کن؛ تا برایت روشن شود که بیشتر مسلمانان گرفتار جهل بزرگی نسبت به این اصل اساسی شده اند؛ تا جایی که غیرخدا را در کنار او عبادت می کنند و از عبادت خالص خداوند که حق اوست، روی گردانده اند.(2)
ص: 53
طبق این مدرک، شیخ بن باز تصریح می کند که بیشتر مسلمانان مشرک هستند و غیرخداوند را عبادت می کنند و این همان تفکری است که سبب تفرقه میان مسلمان شده و با نصوص صریح قرآن کریم و روایات در تضاد کامل است.
در کتاب مسائل بن باز آمده است که از او درباره شیعیان قطیف و ایران سؤال شد، او در پاسخ گفت: «روافضی که در حق علی غلو می کنند و به صحابه فحش می دهند، کافرند؛ همانند رافضی های ایران و قطیف.»(1)
وهابی های افراطی، توسل به مردگان را شرک می دانند، اما جالب است که ابن عثیمین، از مفتی های مشهور عربستان سعودی، تصریح کرده که توسل به زنده و مرده شرک اکبر است. او در پاسخ سوال حکم خواندن مخلوقات چیست؟ می گوید:
خواندن و طلب کردن سه قسم است:
اول: طلب کردن جایز است در جایی که از مخلوقی چیزی بخواهی که می تواند آن را درک کند با امور حسی و مشخص، پیامبر دربارة حق مسلمان بر برادر مسلمان فرمود: اگر برادر مسلمان تو را خواند، اجابت کن و نیز فرمودند: و یاری کنی مسلمانی را در جمع کردن دام.
دوم: این که مخلوقی را به صورت مطلق بخوانی، زنده باشد یا مرده، در اموری که کسی غیر از خدا قدرت بر انجام آن را نداشته باشد، این شرک اکبر است، چون این از کارهای خداست و بشر ناتوان است، مثل این که بگویی فلانی! بچه درون شکم همسرم را پسر قرار بده.
سوم: این که مخلوقی را بخوانی که با وسایل حسی جواب ندهد، مثل خواندن مردگان، این کار نیز شرک اکبر است، چون میت نمی تواند
ص: 54
اجابت کند و لازم می آید که متوسل معتقد بشود که میت یک قدرت سرّی دارد که امور را تدبیر می کند.(1)
از شیخ ابن عثیمین دربارة کسی که بگوید خداوند در همه جا هست، سؤال شد، او در پاسخ گفت: «اگر کسی بگوید که خداوند در هر مکانی هست، و مقصودش ذات خداوند باشد، کفر است.»(2)
با این که خداوند صراحتاً در قرآن کریم فرموده است:
)وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ (؛(3)
مشرق و مغرب، از آن خداست و به هر سو رو کنید، خدا آن جاست.
عبدالرحمن سربازی، امام جمعه اهل سنت چابهار از مولوی خلیل احمد سهارنپوری، دانشمند مشهور شبه قاره، نقل می کند: «علمای نجدی و پیروان کارگزار آن ها به کسی که کلمه "سیدنا" می گفت، مشرک و مبتدع می گفتند.»(4)
ص: 55
محمد بن احمد باشمیل، نویسنده، روزنامه نگار و کارشناس رادیو و تلویزیون های عربستان سعودی (متوفای 1426ق.) کتاب های متعددی دارد که در آن دیگر مسلمانان را غیرموحد و کافر قلمداد کرده است. او کتابی دارد با عنوان کیف نفهم التوحید؟ که در همان پاراگراف اول کتاب پس از حمد و ستایش خداوند می گوید:
از چیزهایی که موجب تأسف و گریه می شود، این است که مسلمانان جاهل هستند و معنای حقیقی عبادت را نمی دانند و به سوی غیرخداوند توجه می کنند و در نتیجه، در شرکی که آن ها را از ملت اسلام خارج می کند، گرفتار شده اند.(1)
جمله ای واضح تر از این در تکفیر تمام مسلمانان شاید به ندرت دیده شده است، اما او در سراسر این کتاب تصریح می کند که مسلمانانِ امروزی از مشرکان زمان جاهلیت مشرک تر هستند که ما به جهت اختصار به همین یک مورد اکتفا می کنیم.
همین نویسنده در جای دیگر تصریح می کند که: عمر بن خطاب سیزده قرن جلوتر، شرک مشرکان امروزی را پیش بینی کرده است. او می نویسد:
اعلام خطر عمر بن خطاب از رویداد شرک:
عمر بن خطاب از سیزده قرن جلوتر از شرکی که امروز مسلمانان گرفتار آن شده اند، اعلام خطر کرد و گفت: به زودی دستگیره های محکم اسلام دانه دانه پاره می شوند. گفته شد: ای امیر مؤمنان این مسئله چگونه روی می دهد؟ گفت: زمانی در اسلام کسانی بیایند که از دورة جاهلیت اطلاعی ندارند. پس کسانی که امروز مردگان را می خوانند و برای آن ها قربانی و نذر می کنند، به اطراف قبورشان طواف می کنند، آن ها را مقدس و بزرگ می دانند و به قصد توسل نزد آن ها تضرع و توسل می کنند، اگر بدانند که این عمل شان عین کرداری است که عرب
ص: 56
در زمان جاهلیت انجام می دادند، و آن را شرک و کفر می دانستند، اقدام به این کار نمی کردند.(1)
با این که وهابی ها داشتن علم غیب را برای غیر خدا انکار می کنند، پیش گویی فوق را به عمر نسبت داده اند.
شیخ عبدالله بن جبرین، از مفتی های افراطی عربستان سعودی، تصریح می کند که شیعیان به چهار دلیل بدون شک کافر هستند:
علما در کتاب های شان در باب مستحقین زکات گفته اند که، زکات به کافر و بدعت گذار داده نمی شود. پس رافضه بدون تردید کافرند؛ به چهار دلیل:
دلیل اول: طعن آن ها به قرآن و ادعای شان که بیش از دو سوم قرآن حذف شده است. و هر کس بر قرآن طعنی وارد کند، کافر است و این سخن خداوند را تکذیب کرده است که «ما قرآن را حفظ می کنیم.»
دلیل دوم: طعن آن ها به سنت و احادیث بخاری و مسلم. آن ها به روایات این دو کتاب عمل نمی کنند؛ زیرا از صحابه نقل شده است که آنان از دیدگاه شیعیان کافرند.
دلیل سوم: آن ها اهل سنت را کافر می دانند، بلکه اعتقاد به نجاست تک تک آن ها دارند، هر وقت با شیعیان دست می دهیم، دست شان را بعد از آن می شویند، و کسی که مسلمانان را کافر بداند، خودش برای
ص: 57
کافر بودن شایسته تر است؛ پس آن ها را تکفیر می کنیم؛ همان طوری که آنان، ما را تکفیر می کنند.
دلیل چهارم: شرک صریح، به سبب غلو درباره علی و فرزندانش او و خواندن آنان به همراه خداوند. این مطلب به صورت آشکار در کتاب های آن ها آمده است. هم چنین غلو آن ها و توصیف اهل بیت که این ویژگی ها تنها شایسته خداوند است. من این مطلب را از نوارهای ایشان شنیده ام.(1)
در پاسخ به سؤالی که عده ای از محصلین وهابی از او درباره شیعه و اعتقادات آن ها شده، تصریح می کند که شیعیان کافرترین و فاسق ترین فرقه در میان فرقه های انحرافی هستند:
بدان که این فرقه از کافرترین و فاسق ترین فرقه ها ست. سرآغاز آن در زمان علی بود، آن زمان که برای او سجده کردند و گفتند: تو خدای ما هستی. ایشان آتشی روشن کرد و آن ها را سوزاند. رئیس شان عبدالله بن سبا بود، اما تا امروز در حال زیاد شدن هستند.(2)
مقبل بن هادی الوادعی (متوفای 1422ق.)، از نویسندگان و مبلغان برجسته وهابی در یمن و مؤسس مدرسه علمیه دار الحدیث در این کشور، کتاب های متعددی علیه دیگر
ص: 58
مسلمانان نوشته است. وی در کتاب الفضائح والنصائح که موضوع آن، بیان اشکالات مسلمانان و اثبات قبرپرستی آنان است، تصریح می کند که مسلمانان در تمام سرزمین های اسلامی گرفتار قبرپرستی و شرک هستند. او می گوید:
تمام سرزمین های اسلامی سرشار از شرک قبرپرستی شده است، هیچ شهری از این شرک خالی نیست؛ حتی سرزمین حرمین (مکه و مدینه). مطلب همان است که صنعانی در کتاب تطهیر الإعتقاد گفته که هیچ شهری نیست، مگر این که بتی در آن پرستیده می شود. این شرکیات وارد دین اسلام شده است و شیعیان، صوفیه و هم فکران آن ها، این خرافات و بدعت ها را بنا نهاده اند.(1)
عبدالقادر دمشقی حنبلی (متوفای1346ق.) از علمای مشهور وهابی است. وی از جانب ملک عبدالعزیز به عنوان مفتی سوریه انتخاب شده بود(2) و از او با عنوان «علامه شام» یاد کرده اند. او پس از وارد کردن اتهامات ناروا به شیعیان، تصریح می کند که آن ها از اسلام نصیبی نبرده اند. او این چنین می نویسد:
رافضه و کسانی که از اصحاب محمد بیزاری می جویند، به آن ها فحش می دهند و خرده می گیرند، هم چنین ائمة اربعه را کافر می دانند؛ غیر از علی، عمار، مقداد و سلمان، از اسلام نصیبی نبرده اند.(3)
ص: 59
لجنه دائمی افتای عربستان سعودی به سرپرستی عبدالله بن باز، مفتی اعظم سابق عربستان سعودی، فتوا داده اند که شیعیان جعفری، چون اهل بیت( را می خوانند مشرک هستند و خوردن ذبیحه آنان نیز جایز نیست:
پیروان مذهب جعفری که علی، حسن، حسین و بزرگان شان را می خوانند، مشرک و مرتد از اسلام هستند. به خدا پناه می بریم. خوردن ذبیحه آنان حلال نیست؛ زیرا مردار است؛ حتی اگر اسم خدا را بر آن بخوانند.(1)
آنان در فتوای دیگر تصریح کرده اند که عوام شیعیان نیز کافرند و تفاوتی با علمای آن ها ندارند:
سؤال: حکم عوام رافضیه امامیه دوازده امامی چیست؟ آیا فرقی بین علمای هر فرقه ای که از ملت اسلام خارج شده اند و بین پیروان آن ها از جهت تکفیر و تفسیق وجود دارد؟
پاسخ: هر کس از عوام، یکی از ائمة کفر و گمراهی را همراهی کند و بزرگان شان را از روی عداوت و سرکشی یاری کند، همانند ائمه شان، حکم به تکفیر و تفسیق آنان می شود. خداوند فرموده است: و می گویند: «پروردگارا! ما از سران و بزرگان خود اطاعت کردیم و ما را گمراه ساختند!. پروردگارا! آنان را از عذاب، دو چندان ده و آن ها را لعن بزرگی فرما!» و هم چنین آیه 165، 166 و 167 از سوره بقره، و 37، 38 و 39 از سوره اعراف و 21 و 22 از سوره سبأ و 2 تا 36 از سوره صافات و و 47 تا 50 از سوره غافر و دیگر آیات قرآن و سنت پیامبر را بخوان و به دلیل
ص: 60
این که رسول خدا با رؤسای مشرکین و پیروان آن ها جنگیده است و هم چنین صحابه، بین بزرگان و پیروان آن ها تفاوتی قائل نشده اند.(1)
شمسی سلفی، یکی از وهابی های معاصر و بسیار تندرو است که علیه اشاعره و ماتریدیه مطالب زیادی نوشته است؛ از جمله می گوید: «بسیاری از مظاهر شرک در تعداد زیادی از متکلمان ماتریدیه و غیر آن ها، در زیر پوشش توسل، زیارت قبور، تعظیم اولیا، ولایت و کرامت وجود دارد.»(2)
بر اساس گفته او، توسل، زیارت قبور و... از مظاهر شرک است و ماتریدی ها و دیگر مسلمانانی که توسل را قبول دارند، گرفتار شرک هستند.
الأحباش یا جمعیة المشاریع الخیریة الإسلامیة، جریانی است سنی مذهب که خود را در فقه شافعی، درکلام اشعری و در تصوف قادری و رفاعی می دانند. این جریان به وسیلة شیخ عبدالله الهرری الحبشی (متوفای 2008م.) در لبنان تأسیس شده است. آن ها همانند دیگر فرقه های اسلامی، استغاثه، توسل، تبرک، زیارت قبور و... را قبول دارند و
ص: 61
در این جهات با وهابی ها به شدت مخالف هستند. این جمعیت تلاش می کند خود را معتدل نشان دهد، اما در مواردی نقل شده است که مخالفان خود را تکفیر کرده اند.
از شیخ محمد سعید رمضان البوطی، دانشمند مشهور سنی مذهب سوریه، که در جریان جنگ های داخلی این کشور به وسیلة وهابی ها کشته شد، در باره جمعیة الأحباش و این که آن ها گفته اند، نماز خواندن پشت سر وهابی ها جایز نیست و ابن تیمیه کافر بوده است، سؤال شد. وی گفت: «جمعیتی که نام بردید، بسیاری از مسلمانان را تکفیر می کند، آن ها شعراوی، قرضاوی و بنده را نیز تکفیر می کنند.»
هم چنین از او سؤال شده است که جریان الأحباش شما را نیز تکفیر می کنند، ما در برابر شعار تکفیر مسلمانان به وسیله آنان چه واکنشی نشان دهیم؟ در پاسخ گفت:
آن ها تنها مرا تکفیر نمی کنند؛ بلکه بهتر از مرا نیز تکفیر می کنند، کسانی مثل شعراوی، ابن تیمیه، شیخ قرضاوی و... از خداوند می خواهم که ما را از فتنه های ظاهری و باطنی، به ویژه فتنه تکفیر، پاکیزه گرداند.(1)
دکتر شیخ صالح بن فوزان الفوزان، یکی از افراطی ترین مفتی های عربستان سعودی در کتاب عقیدة التوحید، بیشتر مردم را مشرک خوانده است:
اغلب مردم با دستورهای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مخالفت کردند و مرتکب همان چیزهایی شدند که آن حضرت مردم را بازداشته بود؛ به همین سبب در شرک اکبر غرق شدند؛ پس بر قبرها و مساجد، بنا و ضریح ساختند.(2)
ص: 62
صدیق حسن خان قنوجی، یکی از سلفی های متعصب و افراطی، تقلید از مذاهب اربعه را شرک به خداوند خوانده است. وی در کتاب الدین الخالص می نویسد:
تقلید از مذاهب شرک است. درباره مقلدان مذاهب دقت کن و ببین که آن ها چگونه اقرار می کنند که از علما و اولیائی که از دنیا رفته اند، تقلید می کنند... من نمی دانم که عذر آن ها برای این کار در روز قیامت چه خواهد بود و چه چیزی آن ها را از عذاب و عقاب خداوند نجات خواهد داد؟ در حالی که خداوند درباره کفار فرموده است که آن ها گاهی از دین خالص خداوند پیروی می کنند و گاهی نیز شرک می ورزند...(1)
این بدان معناست که تمام پیروان مذاهب چهارگانه اهل سنت به علّتِ پیروی از ائمة اربعه مشرک هستند و هیچ بهانه ای در قیامت برای این تقلید کردن ندارند و در حقیقت بر جان خود جنایت کرده اند!
محمد بن عبدالوهاب و نوادگان و پیروانش، مسلمانانی را که قبل از ظهور وهابیت از دنیا رفته اند، مشرک می دانستند و معتقد بودند که آن ها پیش از اسلام مرده اند؛ بنابراین در ظاهر به مرگ جاهلی مرده اند، اما مسلمانانی که زمان ظهور وهابیت را درک کرده اند، ولی به این دین جدید نپیوسته اند، هم در ظاهر و هم در باطن کافرند. در کتاب الدرر السنیه آمده است:
از شیخ حسین و شیخ عبدالله، دو فرزند محمد بن عبدالوهاب درباره کسی که پیش از این دعوت (ظهور وهابیت) از دنیا رفته و اسلام را درک نکرده است و این کارهایی را که امروز مردم انجام می دهند عمل نکرده و حجت هم بر آن ها تمام نشده است، سؤال شد که حکم آن ها
ص: 63
چیست؟ آیا لعن آن ها جایز است یا خیر؟ آیا فرزندش می تواند برای آن ها دعا کند؟ فرق بین کسانی که این دعوت را درک نکرده و بین کسی که آن را درک و با این دین! و اهل آن دشمنی کرده، چیست؟هر دو جواب دادند: درباره کسی از مشرکان که قبل از رسیدن این دعوت مرده است، چنین حکم می شود: اگر او به انجام شرک و پایبندی به آن مشهور باشد و بر همین وضع مرده باشد، ظاهرش این است که او بر کفر مرده است، پس برایش دعا نمی شود و از جانب او قربانی کردن و صدقه دادن جایز نیست، اما تکلیف او با خداوند می شود؛ ولی کسانی که در زمان حیاتشان حجت بر آن ها تمام شده، اما در عین حال عناد ورزیده اند، چنین افرادی در ظاهر و باطن کافرند.(1)
شیح حسین و شیخ عبدالله، دو فرزند محمد بن عبدالوهاب، در پاسخ به این سؤال که: کسی وارد مذهب وهابیت شده و آن ها را دوست دارد و از شرک و مشرکان متنفر است، اما هم چنان در سرزمینی زندگی می کند که مردم آن با اهل اسلام (وهابیت) دشمن هستند و با آن ها می جنگند. ترک وطن برای او سخت است و نمی تواند به مناطق وهابی نشین هجرت کند؛ آیا چنین شخصی مسلمان است یا کافر؟ و به علّت عدم هجرت تعزیر می شود یا خیر؟
این دو در پاسخ گفتند:
ص: 64
اگر او عذری ندارد، اما در بین آن ها (مشرکان) مانده و تظاهر می کند که از آن هاست، دین آنان حق است و دین اسلام (وهابیت) باطل است؛ چنین کسی کافر و مرتد است؛ حتی اگر در قلب، دین را بشناسد، زیرا محبت دنیا و ترجیح آن به آخرت، سبب شده است که هجرت نکند.(1)
از شیخ محمد بن عبدالوهاب درباره چیزهایی که به سبب آن می جنگد و از چیزهایی که شخص به موجب آن تکفیر می شود، سؤال شد. او در جواب گفت: دشمنان ما چند دسته هستند؛ و در تعریف نوع چهارم دشمنان خود و حکم آنان گفت:
نوع چهارم: کسی که از همه این ها (شرک و دشمنی با وهابیت و...) سالم باشد، اما مردم شهر او آشکارا با اهل توحید (وهابیت) دشمنی و از اهل شرک پیروی می کنند و او عذر می آورد که ترک وطن برایش سخت است؛ بنابراین به همراه مردم شهر خود با اهل توحید می جنگد و با مال و جانش در این راه تلاش می کند، او نیز همانند مردم شهرش کافر است.(2)
بنابراین از دیدگاه محمد بن عبدالوهاب و فرزندانش، خروج از وطن و هجرت به سوی مناطق وهابی نشین برای همه پیروان آن ها واجب است.
دکتر حسام عقاد، وهابی افراطی معاصر در کتاب حلقات ممنوع که علیه صوفیه نوشته است، درباره جلساتی که برای ذکر «لا اله الا الله» و یا صلوات بر پیامبر گرفته می شود، می نویسد:
ص: 65
یکی از بدعت هایی که در این حلقات وجود دارد این است که شیخ، ارقامی را تعیین می کند که ذاکر بگوید؛ مثلا هزار مرتبه «لا اله الا الله» و یا ده هزار مرتبه صلوات بر پیامبر و یا بیشتر از این. این ذکر ها در شرع ما وارد نشده است، بلکه از بدعت های جاهلان است. این افراد از ذکر شرعی به سوی شرک به خداوند خارج شده اند.(1)
دو نکته مهم در این گفتار وجود دارد: یکی این که وهابی ها اعتقاد دارند شرع آنان با شرع دیگر مسلمانان تفاوت دارد، از این رو می گوید که در شرع ما چنین ذکر هایی جایز نیست. دوم این که در شرع آنان ذکر توحید و صلوات فرستادن بر پیامبر، شرک به خداوند محسوب می شود.!
مأمون عباسی در ربیع الأول سال 218ق. مبحث کلامی جدیدی را با عنوان «خلق قرآن» پایه ریزی کرد و مخالفان این عقیده را تکفیر و به شدت با آن ها برخورد می کرد. این قضیه به مدت پانزده سال و تا زمان متوکل عباسی ادامه یافت. تا این که او در سال 234ق. تصمیم گرفت کسانی که قرآن را مخلوق بدانند، تکفیر کند. پس از آن، اهل حدیث با پیروی از احمد بن حنبل، تمام کسانی را که معتقد به خلق قرآن بودند، تکفیر کردند.
علما از این قضیه به عنوان فتنه و محنت خلق قرآن یاد کرده اند که سبب اختلاف، تشتّت و قتل و کشتار مسلمانان شد.
این مسئله خیلی زود به فراموشی سپرده شد و تنها خاطرة بد آن برای مسلمانان باقی ماند، اما وهابی های افراطی که خود را پیرو احمد بن حنبل و از اهل حدیث می دانستند، بارِدیگر به این مطلب دامن زدند و فتوا دادند که هر کس قائل به خلق قرآن باشد، کافر است.
ص: 66
حسن بن حسین، نوه محمد بن عبدالوهاب در این زمینه گفته است:
قرآن کلام خداوند است که آن را تکلم کرده است، مخلوق نیست. پس کسی که خیال کند قرآن مخلوق است، او جهمی و کافر است و هر کس بر این باور باشد که قرآن کلام خداوند است، اما توقف کند و نگوید که مخلوق نیست، نظر او از دیدگاه قبلی خبیث تر است، و هر که بگوید که الفاظ و تلاوت ما مخلوق است و قرآن کلام خداست، او نیز جهمی است.(1)
البته فتواهای دیگری نیز در این زمینه وجود دارد که به همین یک مورد اکتفا می کنیم.
ص: 67
ص: 68
ص: 69
ص: 70
در فصل گذشته، تنها فتواهایی را آوردیم که مسلمانان را کافر قلمداد کرده بودند، ولی در این فصل به فتواهایی اشاره خواهیم کرد که علاوه بر تکفیر مسلمانان، فتوا به جهاد علیه آنان نیز داده شده است. روشن است که اهمیت این دسته از فتواها بیشتر از دسته قبلی است، زیرا سبب شده است که وهابی های افراطی دست به کشتار مسلمانان بزنند و پیر، جوان، کودک و زن مسلمان را با انفجار و انتحار به شهادت برسانند.
همانند فصل گذشته، از فتاوای رنگارنگ ابن تیمیه شروع می کنیم، زیرا او بارزترین شخصیتی است که آشکارا فتوا به کشتن مسلمانان داده است؛ هر چند که نخستین فرد نمی تواند باشد؛ چون پیش از او بنی امیه و بنی العباس با فتوا و بدون فتوا، صدها هزار نفر از مسلمانان را به بهانه های واهی کشته اند.
از ابن تیمیه درباره کسی که اعتقاد داشته باشد، صحابه، حق امیرمؤمنان علیه السلام را غصب کرده اند، سؤال شد، وی در پاسخ فتوا داد که جهاد با چنین طایفه ای واجب است:
از شیخ الإسلام تقی الدین سؤال شد از کسی که ادعا دارد به خدا، ملائکه، کتاب ها، پیامبران و روز قیامت ایمان دارد، اما در عین حال اعتقاد دارد که امامِ برحق پس از رسول خدا، علی بن ابی طالب است و پیامبر، به امامت ایشان تصریح کرده است، صحابه با ظلم، او را از حقش بازداشتند و آن ها با این کار کافر شدند. آیا کشتن آن ها جایز است؟ آیا با این اعتقاد کافرند یا خیر؟
ص: 71
او جواب داد: سپاس پروردگار جهانیان را، علمای مسلمان اجماع دارند که هر کس از پذیرفتن شریعتی از شریعت های اسلامی که آشکار و متواتر است، امتناع کرد، کشتن او واجب است تا تنها دین خدا روی زمین باقی باشد.
پس اگر بگویند که نماز می خوانیم و زکات نمی دهیم، یا نماز پنج گانه را می خوانیم و نماز جمعه و جماعت نمی خوانیم و... یا بگویند که همراه با مسلمانان با کفار نمی جنگیم و... از اموری که مخالف با شریعت و سنت رسول خداست و مسلمانان بر آن اجماع دارند؛ به درستی که جهاد با همة این گروه ها واجب است؛ همان طوری که مسلمانان با مانعین زکات، خوارج، خرمیه، قرامطه، باطنیه و دیگر طوایفی که از هوای نفس و بدعت ها پیروی می کنند و از شریعت اسلام خارج هستند، جهاد کردند.(1)
وی در جای دیگر می گوید:
این قضیه اختصاص به غلات رافضه ندارد؛ بلکه هرکس درباره مشایخ خود غلو کند و یا بگوید که او روزی می دهد، یا بگوید که نماز را از وی ساقط می کند، یا این که شیخِ او، از پیامبر برتر و از شریعت ایشان
ص: 72
بی نیاز است، همه کافر هستند و کشتن آن ها و یا کشتن حتی یکی از ایشان که قدرت بر کشتن او هست، به اجماع مسلمانان واجب است، و اگر کسی قدرت بر کشتن یک نفر از خوارج و یا رافضی ها داشته باشد، از عمر و علی روایت شده است که کشتن او نیز واجب است؛ اگرچه فقها در کشتن یک نفر از آن ها در صورت قدرت بر کشتن او باشد اختلاف دارند، ولی در وجوب کشتن شان اگر مقاومت کردند، اختلافی ندارند.(1)
در جای دیگری با زدنِ تهمت های فراوان به شیعیان، تصریح می کند که کشتن شیعیان، از کشتن خوارج ثواب بیشتری دارد:
رافضی ها، با این حال مساجد را تعطیل کرده اند، همان مساجدی که خداوند دستور داده دیوارهای آن بلند و نام خداوند در آن برده شود. رافضی ها، نه نماز جمعه را برپا می کنند و نه نماز جماعت در مساجد می خوانند. بر قبرهای دروغین و غیردروغین مسجد می سازند و آن ها را برای خود حرم قرار داده اند؛ در حالی که رسول خدا لعنت کرده است کسانی را که روی قبور، مسجد بسازند و امتش را از آن نهی کرده است.
شیعیان، اعتقاد دارند که به جا آوردن حج در این حرم ها از بزرگ ترین عبادات محسوب می شود، تا جایی که بزرگان رافضه، حجِ این حرم ها را از حج خانه ای که خدا و رسولش به آن دستور داده، برتر می دانند.
با این توضیح روشن می شود که رافضی ها از تمام گروه هایی که از هوای نفس پیروی می کنند، شرورتر و حتی از خوارج نیز سزاوارتر به
ص: 73
کشتن هستند، و به همین دلیل در عرف عام شایع شده است که مقصود از اهل بدعت، رافضه هستند. عوام بر این باورند که ضدّ سنی همان رافضی ها هستند؛ زیرا آن ها آشکارترین دشمنان سنت رسول خدا و شرایع دین ایشان نسبت به سایر فرقه های اهل هوا هستند.
هم چنین هیچ یک از خوارج، زندیق و غالی نبودند، در حالی که در میان روافض، زندیق و غالی به حدی است که جز خداوند، دیگران از شمارش آن عاجز است.
هم چنین بیشتر ائمه آن ها از زنادقه هستند و اظهار رفض می کنند تا دین اسلام را از بین ببرند.
خوارج از راستگوترین مردم و باوفاترین آن ها به عهدشان هستند، اما رافضی ها از دروغگوترین و پیمان شکن ترین مرد م اند.(1)
طلب شفاعت از انبیا، ملائکه و صالحین، یکی از مسائلی است که وهابی های افراطی، انجام دهندة آن را مهدورالدم اعلام کرده اند. محمد بن عبدالوهاب در این باره می نویسد:
ص: 74
تو شناختی که اقرار مشرکان به توحید ربوبیت، سبب ورود آنان به حیطه اسلام نمی شود، و این که طلب شفاعت از ملائکه، و تقرب به خداوند به وسیله آنان سبب شد که خون و مال آنان حلال باشد.(1)
وی درجای دیگر ادعا می کند که تمام علما بر حرمت توسل و تکفیر انجام دهنده آن اجماع دارند:
اما سخن اهل علم. در کتاب الإقناع در باب حکم مرتد آمده است که: اجماع تمام مذاهب بر این است که هر کس بین خود و خدایش واسطه ای قرار دهد و او را بخواند، کافر و مرتد شده و خون و مالش حلال است.
و در این کتاب آمده است که رافضی اگر صحابه را شتم کند، امام در تکفیر او توقف کرده، اما اگر علی را در سختی ها و مشکلات بخواند، تردیدی در کفر او نیست.(2)
در حالی که پیش از این ثابت کردیم که علمای اهل سنت بر جواز توسل و استغاثه اجماع دارند.
شهرهای مکه و مدینه از دیدگاه تمام مسلمانان، قداست خاصی دارد و در طول تاریخ همواره مورد احترام بوده است، اما در برخی از برهه ها، جبارانی همچون یزید و
ص: 75
حجّاج و وهابی های افراطی، حرمت این شهر و حرم امن الهی را شکسته و با هجوم به خانه خدا، مردمان آن را از دم تیغ گذرانده اند.
سعود بن عبدالعزیز بن محمد بن سعود در پاسخ به نامه ای که ظاهراً شخصی به او اعتراض کرده که چرا با مردم مکه این چنین کرده اید؟ نوشته است که اگر مردم مکه، اسلام نیاورند و دست از شرک، گمراهی و فساد برندارند، باید با آن ها جهاد کرده و حرمین را از چرکِ وجود آنان پاک کنیم. او این چنین می نویسد:
هنگامی که مردم حرمین قصد ندارند اسلام بیاورند، از دستور خدا و پیامبرش سرپیچی می کنند و همانند امروز، در شرک، گمراهی و فساد غوطه ور هستند، بر ما واجب است که با آن ها جهاد کنیم و حرم خدا و پیامبرش را از این چیزها پاک نماییم!(1)
حمد بن ناصر بن عثمان بن معمر النجدی التمیمی الحنبلی (م1225ق.) از شاگردان مخصوص محمد بن عبدالوهاب، در پاسخ به سؤالی درباره کسانی که استغاثه می کنند، بعد از سخنرانی مفصل گفته است:
ما می گوییم: کسی که لا اله الا الله و محمد رسول الله بگوید، اما در شرک خود باقی بماند، مرده ها را بخواند و از آن ها طلب حاجت و رفع گرفتاری کند، کافر و مشرک و خون و مالش نیز حلال است؛ حتی اگر لا اله الا الله و محمد رسول الله بگوید، نماز بخواند و روزه بگیرد و تصور کند که مسلمان است.(2)
ص: 76
طبق نقل نویسنده الدرر السنیة فی الکتب النجدیة، از فرزندان شیخ محمد بن عبدالوهاب سؤال شد: منطقه ای که از دایره امامت شما خارج است، آیا دار کفر و حرب است یا نه؟
آن ها در قسمتی از پاسخ شان در مورد تکفیر کسانی که دعوت آن ها را قبول نکنند، می گویند:
ما کسانی را که پیام دعوت ما به سوی توحید و عمل به واجبات خداوند برسد؛ ولی آن را نپذیرند و به شرک پایدار بمانند و واجبات اسلام را ترک کنند، تکفیر می کنیم و با ایشان وارد جنگ می شویم و به آن ها هجوم می بریم... .(1)
در سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و گفتار صحابه، هیچ اشاره ای به حرمت به زبان آوردن نیت نشده است، اما محمد بن ابراهیم آل الشیخ به پیروی از ابن تیمیه، تصریح کرده است که هر کس نیت را به زبان بیاورد و از عملکردش پشیمان نباشد، باید کشته شود. او در فرازی از کتابش با عنوان «تلفظ کردن نیت در هنگام گرفتن وضو» می نویسد:
به زبان آوردن نیت بدعت است؛ زیرا رسول خدا آن را به هیچ وجه به زبان نیاورده است، نه در حج و نه در عمره... بلکه در کلام شیخ (ابن تیمیه) آمده است که اگر کسی برایش ثابت شد (و قبول نکرد) توبه داده می شود. اگر توبه نکرد گردنش زده می شود. این مسئله واضح است. همانند کسی که چیزی را به دین نسبت دهد که جزء دین نیست، برای او اقامه حجت می شود، اگر عناد ورزید، به چیزی عقاب می شود که او را از این کار باز دارد، حتی اگر با کشتن باشد.(2)
ص: 77
عبدالعزیز بن عبدالله بن باز ، مفتی اعظم سابق عربستان، در یک فتوای عجیب، تمام کسانی را که اعتقاد دارند، خورشید ثابت است و زمین به دور آن می چرخد، کافر دانسته است و اگر بر این باور خود پافشاری کنند، باید کشته شوند. وی کتاب مستقلی با عنوان الادلة النقلیة و الحسیة علی جریان الشمس و سکون الارض و امکان الصعود الی الکواکب نوشته و در آن تصریح کرده است:
هنگامی که بین بسیاری از نویسندگان، مدرّسان و طلاب شایع شد که خورشید ثابت و زمین در گردش است، من مقاله ای در رد و بیان زشتی این اعتقاد نوشتم. در این مقاله برخی از ادله نقلی و حسی را بر بطلان و اشتباه گوینده آن، ذکر کردم و توضیح دادم که اعتقاد به ثبوت خورشید و عدم حرکت آن، کفر و گمراهی است.(1)
و باز هم در جای دیگر تصریح می کند که من خون کسی را که بگوید خورشید ثابت است، هدر اعلام کرده ام: «من در این گفتارم، خون کسی را که بگوید خورشید ثابت است و جریان ندارد، پس از توبه دادن، حلال اعلام کرده ام.»(2)
عبدالله بن محمد الغنیمان از علمای مشهور وهابی و رئیس قسم الدراسات العلیا در دانشگاه اسلامی مدینه منوره، تصریح می کند که اگر اشاعره - که بیشتر مسلمانان جهان
ص: 78
را تشکیل می دهند - اعتقاد وهابیت را نپذیرند، مجبور هستیم که به روی آن ها اسلحه بکشیم:
بر علمای مسلمان [وهابی ها] همان ها که وارثان رسول خدا هستند! لازم است که در برابر این موج های سهمگین با رعایت مقتضای حال، با مناظره، تألیف کتاب و بیان حق با دلایل عقلی و نقلی مقاومت کنند و گاهی کار به جایی می رسد که لازم است اسلحه کشیده شود!(1)
آری، با این که اشاعره اکثریت اهل سنت را تشکیل می دهند، ولی اگر گروه اندک وهابی نتوانستند با مناظره و گفت وگو آن ها را به جرگه خود بکشانند، باید دست به اسلحه ببرند و آن ها را از دم تیغ بگذرانند؛ همان طوری که امروزه در افغانستان، پاکستان، عراق، سوریه، بحرین و... انجام می دهند.
یکی از علمای وهابی که آقای نجدی حنبلی از او به عنوان بعضی از علمای نجد یاد می کند، در نامه ای طولانی که به یکی از مخالفان خود نوشته، تصریح می کند که چون مردم منطقه حایل از وهابیت پیروی نکرده اند، کشتن آنان واجب است:
به من خبر رسیده است که بعضی از مردم در جهاد مسلمانان با اهل حائل دچار اشکال شده اند که آیا این جهاد شرعی هست یا خیر؟ من به او می گویم که این جهاد مشروع است به چند دلیل.
امام به اهل «حائل» دستور داد که در اطاعت وارد شوید و به اهل سنت و جماعت ملتزم باشید، با اهل شرک بی اعتنا باشید و با آنان دشمنی کرده و تکفیرشان کنید، اما آن ها سرباز زدند و از امام، اعلام بیزاری کردند.
ص: 79
امام از روز اول تا کنون به آن ها گفته بود که شریعت پیش روی من و شماست و هرچه او حکم کرد، ما همان راه را می رویم، ولی آن ها نپذیرفتند و اطاعت نکردند؛ پس جنگیدن با آنان بر تمام مسلمانان واجب است؛ زیرا از اطاعت خارج شده اند؛ تا زمانی که به دستور امام که همانا اطاعت از خداست، ملتزم شوند.(1)
شیخ عبدالله بن جبرین که فتاوای تکفیری او را در فصل پیشین ملاحظه کردید، در فتوای دیگر می گوید که چون شیعیان معتقد به توسل و استغاثه هستند، کشتن آنان جایز است:
وی در پاسخ به این سؤال که: در شهر ما مرد رافضی هست که شغلش قصابی است، اهل سنت او را می آورند تا حیوانات آن ها را ذبح کند. هم چنین اهل سنت با این شخص رافضی و رافضی های دیگری که در همین شغل هستند، تعامل می کنند. بنابراین، حکم معامله با این رافضی و امثال او چیست؟ حکم ذبیحه آن ها چیست؟ حرام است یا حلال؟
پاسخ: ذبح کردن به وسیله رافضی و هم چنین خوردن ذبیحه او حلال نیست؛ زیرا رافضی ها غالبا مشرک هستند و علی بن أبی طالب را در سختی ها و مشکلات می خوانند؛ حتی در عرفات، طواف و سعی. هم چنین فرزندان آن حضرت را می خوانند؛ همان طوری که بارها از ایشان شنیده ایم. این شرک بزرگ و ارتداد از اسلام است که به سبب آن شایسته کشتن هستند.(2)
ص: 80
محمد بن عبدالوهاب و پیروان او، تمام مسلمانانی را که پیش از ظهور وهابیت از دنیا رفته اند کافر و مشرک می دانستند و اعتقاد داشتند که آن ها به مرگ جاهلی مرده اند. از شیخ حسین و شیخ عبد الله دو فرزند محمد بن عبدالوهاب نقل شده است که آن ها مدعی بودند که اگر کسی بر این باور باشد که پدرانش چیزهایی را که ما منع کرده ایم، انجام داد و در عین حال از او بیزاری نمی جوید و او را کافر و مشرک نمی داند، خودش مرتد است و اگر دست از این اعتقادش بر ندارد، کشته می شود:
مسئله پانزدهم: اگر بر پیروی از اسلام و دوستی و دشمنی آن متعهد شده، اما به عهد خود وفا نکرده، از دین اول خود بیزاری نمی جوید و مدعی است که پدرانش بر اسلام مرده اند؛ اگر چنین شخصی از اعتقاد خود برنگشت مرتد است؟ آیا حلال است که مال او را بگیریم و خودش را اسیر کنیم؟
اگر این شخص اعتقاد داشته باشد که پدرانش بر اسلام مرده اند و مرتکب شرکی که ما از آن نهی کرده ایم نشده اند، تکفیر نمی شود، ولی اگر مقصودش این باشد که این شرکی که ما از آن نهی می کنیم، دین اسلام است، پس وی کافر است و اگر اسلام آورده (وهابی شده) مرتد است، واجب است که توبه داده شود و اگر توبه نکرد باید کشته شود.(1)
ص: 81
تاریخ اسلام، شاهد گروه های تکفیری زیادی بوده است، اما در ده های اخیر رشد این گروه ها، افزایش چشم گیری داشته است. القاعده، طالبان، سپاه صحابه، جبهة النصرة و اخیراً داعش، نمونه هایی از آن ها هستند که به کمک استکبار جهانی و به منظور نابودکردن کامل اسلام و یا دست کم جلوگیری از رشد روزافزون اسلام گرایی در جهان به وجود آمده اند.
القاعده، یکی از مشهورترین گروه های تکفیری است که در سراسر عالم، مسلمانان و به ویژه شیعیان را قتل عام کرده اند.
احمد فاضل یا همان أبومصعب الزرقاوی (کشته شده در ژوئن 2006)، پس از خروج از افغانستان به عراق آمد و رهبری این گروه را در این کشور به عهده گرفت.
وی در تاریخ 15 سبتامبر سال 2005 میلادی در یک نوار ضبط شده، اطلاعیه ای را تحت عنوان «الحرب الشاملة علی الشیعة الروافض أینما وجدوا؛ جنگ تمام عیار علیه شیعیان هر جا که باشند» را در اینترنت پخش و جنگ علنی علیه شیعیان را اعلام کرد.
این مطلب به وسیله خبرگزاری های مجازی و نوشتاری به سرعت پخش و سبب شد که در همان روزاول در یک بمب گذاری انتحاری در شهر کاظمین، 150 عراقی به شهادت برسند. نمونة آن را می توانید در آرشیو روزنامه الدستور ببینید.(1)
گروه تروریستی داعش، در پاسخ به این سؤال که چرا شما با اسرائیل نبرد نمی کنید و با مسلمانان می جنگید، مدعی شده بودند که طبق آیات قرآن کریم، باید ابتدا با منافقان جنگید، سپس با مشرکان:
در صفحه اجتماعی تویتر این گروه آمده است:
ص: 82
لماذا لا یقوم التنظیم بمقاتلة إسرائیل و یقوم بقتال أبناء العراق و سوریا؟؛ چرا گروه داعش به جنگ اسرائیل نمی رود و با مردم عراق و سوریه می جنگد؟
در پاسخ آورده اند:
الجواب الأکبر فی القرآن الکریم، حین یتکلم الله تعالی عن العدو القریب و هم المنافقون فی أغلب آیات القرآن الکریم، لأنم أشد خطرا من الکافرین الأصلیین.؛
پاسخ بزرگ این سؤال در قرآن کریم است، آن جا که از دشمن نزدیک سخن می گوید که همان منافقان هستند. این مطلب در بیشتر آیات قرآن کریم آمده است؛ زیرا خطر آنان از کافران اصلی بیشتر است.
هم چنین جواب این سؤال در عملکرد ابوبکر است؛ هنگامی که جنگ با مرتدها را بر فتح قدس مقدم کرد که بعد از او به وسیلة عمر بن خطاب فتح شد.
این خبر در صدها سایت از جمله سایت سی ان ان عربی، روزنامه الدستور، مصری الیوم و... آمده است.(1)
فرض را بر این بگیریم که مسلمانانی که با داعش بیعت نکرده اند، منافق و بدتر از کفار باشند، بازهم این ادعای آنان هیچ مستندی از قرآن کریم ندارد؛ زیرا هیچ آیه ای یافت نمی شود که جنگ با منافقان را بر جنگ با مشرکان مقدم کرده باشد. در سیره رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نیز چنین چیزی دیده نشده است.
فتواهای تفکیری وهابیت افراطی، تنها دامن مسلمانان را نگرفته است؛ بلکه آن ها در مواردی کشتن هم کیشان وهابی خود را نیز واجب اعلام کرده اند.
ص: 83
دوره دوم حکومت وهابیت، دورة درگیری شدید درونی آل سعود با یکدیگر بود و همین سبب شد که حکومت آنان سقوط کند.
در این دوره، سعود بن فیصل، بیعت خود را با برادرش عبدالله بن فیصل شکست، چون خود را برای حکومت شایسته تر می دید. عبدالرحمن بن حسن، از نوادگان محمد بن عبدالوهاب، رسماً فتوا داده است که سعود بن فیصل به سبب عدم اطاعت از عبدالله بن فیصل که او را «امام المسلمین!» یاد کرده، باید کشته شود.
از عبدالرحمن بن حسن به هر برادری که این نامه به او برسد.
سعود در انجام سه کار تلاش کرده است که همه آن ها منکر هستند: بیعت خود را شکسته؛ از جماعت جدا شده و مردم را به نقض بیعت سوق داده است؛ بنابراین جنگیدن با وی و کسی که یاری اش کرده واجب است. و در حدیث آمده است که هر کس به اندازه یک وجب از جماعت جدا شد، مرگش مرگ جاهلی است. در حدیث دیگر آمده است که ریسمان اسلام را از گردن خود باز کرده است.(1)
آنچه گذشت، نمونه های کوچکی از فتواهای رنگارنگ جریان های تکفیری بود که با صدور چنین فتواهایی، آرامش و امنیت را از جامعه اسلامی ربوده و ترور، خشونت، انتحار و انفجار را به مسلمانان هدیه داده اند.
ص: 84
ص: 85
ص: 86
تا این جا مطالبی را از منابع خود جریان های تکفیری و افراطی بیان کردیم که مسلمانان را تکفیر و در مواردی، فتوا به کشتن آنان داده اند.
در این فصل مستنداتی را می آوریم که تعداد زیادی از علمای اهل سنت نیز وجود جریان های تکفیری را تأیید و تصریح کرده اند که آنان، سایر مسلمانان را کافر می دانند.
شیخ محمد غزالی (متوفای 1416ق.)، از فقهای بزرگ و معاصر مصر که در کنار حسن البنا از رهبران و داعیان اصلی جریان اخوان المسلمین بود و دو دوره رئیس اوقاف مصر و مدتی ریاست دانشگاه «امیر عبدالقادر» الجزایر را به عهده داشت، شهادت می دهد که حامد الفقی، رئیس سلفی های مصر، ابو حنیفه را تکفیر کرده است: «رئیس اسبق سلفی های مصر، شیخ حامد الفقی به خداوند سوگند یاد می کرد که ابوحنیفه کافر بوده است.»(1)
شکری آلوسی (متوفای 1342ق.) که در اعتقاد سلفی به شمار می رود، تصریح می کند وهابی های افراطی در تکفیر مخالفان خود، زیاده روی کردند:
ص: 87
سپس عبدالعزیز جانشین سعود شد، او نیز لشگری که از اسب های اصیل بهره مند بود، فرماندهی می کرد، دلیران عرب در برابر او سرفرود آوردند و رؤسای آنان ذلیل شدند. وی مردم را از انجام مراسم حج بازداشت، بر سلطان خروج و در تکفیر مخالفان خود زیاده روی کرد، در بعضی از احکام سخت گیری و بیشتر امور را بر ظاهر آن حمل کرد؛ البته مردم هم در تقبیح آن ها زیاده روی کردند.(1)
باز، شکری آلوسی ادعا کرده است که بیشتر علمای ماوراءالنهر، شیعیان را کافر می دانند: «اکثر علمای ماوراء النهر، شیعه را کافر خوانده اند و حکم کرده اند که خون، مال و نوامیس آنان مباح است.»(2)
شیخ سلیمان الکردی، استادِ محمد بن عبدالوهاب در مدینه منوره بوده که در نامه ای به او می نویسد که حق نداری سواد اعظم مسلمانان را تکفیر کنی. یوسف بن اسماعیل نبهانی و علامه احمد زینی دحلان، نامه او را این چنین نقل کرده اند:
ای پسر عبد الوهاب! سلام بر کسی که از هدایت پیروی کند، من به خاطر خدا تو را نصیحت می کنم که زبانت را از مسلمانان برداری. اگر شنیدی که شخصی اعتقاد دارد که مستغاثی غیر از خدا تأثیر گذار است، حق را به او بشناسان و دلیل بیاور که کسی غیر از خداوند تأثیرگذار نیست، اگر قبول نکرد، فقط خود او را تکفیر کن، اما حق نداری که سواد اعظم مسلمانان را تکفیر کنی؛ چون تو یک نری و
ص: 88
نسبتِ کفر به یک نفر دادن، سزاوارتر است تا قسمت اعظم مسلمانان، زیرا آن یک نفر از راه مؤمنین، خارج شده است.(1)
طبق این مدرک، یکی از اساتید محمد بن عبدالوهاب، شهادت می دهد که او سواد اعظم مسلمانان را به دلیل استغاثه به غیرخدا و این که آنان اعتقاد دارند مستغاث در دادن حاجت تأثیرگذار است، تکفیر می کند؛ درحالی که هیچ مسلمانی یافت نمی شود که چنین اعتقادی داشته باشد؛ بلکه همه مسلمانان خداوند را تأثیرگذار می دانند و مستغاث را تنها واسطه می دانند و تأثیر مستقلی برای او قائل نیستند.
سلیمان بن عبدالوهاب، نخستین کسی است که علیه برادرش محمد بن عبدالوهاب کتاب نوشته است. وی در جای جایِ کتابش تصریح کرده است که برادرش تمام مسلمانان را کافر می داند که به چند نمونه اشاره می کنیم. وی خطاب به برادرش می گوید:
شما کسانی را تکفیر می کنید که شهادت به وحدانیت خداوند و نبوت رسول خدا می دهند، نماز را برپا می دارند، زکات می پردازند، روزه می گیرند و حج به جای می آوردند. آن ها به خدا، ملائکه، کتب الهی و پیامبران ایمان دارند و به تمام شعائر اسلامی ملتزم هستند، اما شما آن ها را کافر خوانده و شهرهایشان را شهر جنگی اعلام کرده اید.(2)
ص: 89
و در جای دیگر می نویسد:
از نظر شما تمام این شهرها (حرمین و...) دار الحرب و تمام مردمانش کافر هستند؛ زیرا آن ها به قول شما بت می پرستند و همگی آن ها مشرک هستند؛ آن هم شرکی که آنان را از ملت اسلام خارج می کند.
در جای دیگر می گوید که صحابه خوارج را تکفیر نکردند، ولی شما کسانی را تکفیر می کنید که از اهل سنت هستند و هیچ شباهتی به خوارج ندارند:
پیش از این، بحث خوارج و دیدگاه صحابه و اهل سنت درباره آن ها گذشت که آن ها خوارج را تکفیر نمی کردند و آن ها را از اسلام خارج نمی دانستند؛ با این که درباره خوارج وارد شده که آنان سگ های اهل جهنم هستند و از دین اسلام خارج می شوند، اما با این حال صحابه آن ها را تکفیر نمی کردند، زیرا آنان ظاهرا به اسلام منتسب بودند، اگرچه بسیاری از علمکردهای آنان مخلِّ به اسلام بود.
اما شما امروز کسانی را تکفیر می کنید که حتی یک ویژگی از خصلت های خوارج را ندارند؛ بلکه کسانی را تکفیر می کنید و خون و مالشان را حلال می دانید که عقاید آنان عقاید اهل سنت و جماعتی است که ما آن ها را فرقه ناجیه قلمداد می کنیم.(1)
در جای دیگر با اشاره به تاریخ اسلام می گوید که هیچ یک از علمای مسلمان در طول تاریخ به علّت توسل، تبرک و... مردم را تکفیر نکرده اند، اما شما تمام امت را کافر می دانید:
ص: 90
به خدا سوگند! لازمه سخن شما این است که تمام امت بعد از زمان امام احمد کافرند؛ چه عالم باشد، چه امیر و چه از عوام مردم، از دیدگاه شما همه آن ها کافر و مرتد هستد.(1)
محمد بن عبدالله نجدی، از علمای بزرگ اهل سنت در کتاب السحب الوابله می نویسد:
اگر کسی با محمد بن عبدالوهاب مخالفت و سخنش را رد می کرد و او نمی توانست آن شخص را علنی بکشد، کسی را می فرستاد تا او را در رختخوابش بکشد، یا شبانه در بازار از پای درآورد، زیرا او تمام مخالفان را کافر و کشتن شان را حلال می دانست.(2)
جمیل صدقی زهاوی، از علمای برجسته اهل سنت عراق در کتاب الفجر الصادق در چندین جا از بحث تکفیر مسلمانان به وسیله وهابیت افراطی سخن گفته است:
به درستی که وهابیت، زمانی که تمام مسلمانانی را که با آن ها مخالف بودند، تکفیر کردند، شهرهای آنان را بلاد حرب اعلام کرد، خونشان را هدر و اموالشان را حلال دانستند.(3)
در جای دیگر از همین کتاب خود می نویسد:
... محمد بن عبدالوهاب، یارانش را، که از مردم شهر خود بودند، انصار و پیروانی را که در خارج از شهر زندگی می کردند، «مهاجر» می نامید.
ص: 91
به کسانی که پیش از پیروی از او، حج انجام داده بودند، دستور می داد که دوباره به حج بروند و می گفت که حج اول شما قبول نبوده است؛ زیرا این حج را زمانی انجام داده اید که مشرک بوده اید.
هم چنین به کسانی که به دین او وارد می شدند، دستور می داد که علیه خود شهادت دهند که کافر بوده و شهادت دهند که پدر و مادرش کافر مرده اند، سپس اسم تعدادی از علمای بزرگ گذشته را برده و دستور می داد که بگوید آن ها مشرک بوده اند. اگر شهادت به این مسئله می داد از او می پذیرفت و گرنه دستور به کشتن وی می داد.
او تصریح می کرد که امت اسلامی از شش صد سال پیش تا کنون (از زمان ابن تیمیه تا زمان محمد بن عبد الوهاب) کافر بوده اند و تصریح می کرد که هر کس از او پیروی نکند، کافر است؛ حتی اگر از با تقواترین مسلمانان باشند. وی آن ها را مشرک می نامید، خون و مال شان را حلال می دانست. پیروان خود را مؤمن می دانست؛ اگر از فاسق ترین مردم بودند.(1)
احمد زینی دحلان که در بین دو دوره دوم و سوم حکومت وهابی ها، مفتی شافعی ها در مکه مکرمه و شیخ الإسلام بیت الله الحرام بوده، در کتاب های متعدد خود به این نکته تصریح کرده است که وهابی های افراطی، تمام امت اسلامی را کافر می دانسته اند. وی پس از سخن طولانی در این زمینه، می گوید:
ص: 92
نتیجه این که: این ها که مانع زیارت و توسل می شوند، کار را از حد گذرانده اند و تمام امت را کافر می دانند، خون و مال شان را حلال می دانند و مسلمانان را در حکم مشرکان زمان رسول خدا قرار داده اند... .(1)
محمد بن عبدالوهاب که این بدعت را اختراع کرده، در هر خطبه ای از نماز جمعة خود در مسجد درعیه می گفت: هر کس به پیامبر توسل کند به راستی که کافر شده است. برادرش شیخ سلیمان بن عبدالوهاب که از اهل علم بود، به شدت در برابر کارها و دستوراتش موضع گرفت و به هیچ وجه از وی پیروی نکرد. روزی سلیمان به او گفت: ارکان اسلام چندتاست؟ محمد جواب داد: پنج تا. سلیمان در جواب گفت: تو آن را شش رکن قرار داده ای، رکن ششم از نظر شما این است که هر کس از شما پیروی نکند، مسلمان نیست و از دیدگاه شما این رکن ششم اسلام است.(2)
هم چنین محمد بن عبدالوهاب به شدت با صلوات فرستادن بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در هنگام نام بردن آن حضرت در اذان مخالف بوده است؛ به طوری که یک بار پیرمرد نابینایی را به سبب همین قضیه کشته است.
احمد زینی دحلان، مفتی اعظم شافعی ها در مکه مکرمه، در این باره می نویسد:
محمد بن عبدالوهاب از صلوات بر رسول خدا منع می کرد و از شنیدن آن اذیت می شد و از صلوات فرستادن آن در شب جمعه و بلند فرستادن آن نهی می کرد و اگر کسی این کار را انجام می داد، او را
ص: 93
اذیت و به شدید ترین نحو مجازات می کرد؛ تا جایی که یک پیرمرد نابینا که مؤذنی صالح و دارای صدای خوشی بود را کشت. او را از صلوات فرستادن بر پیامبر بعد از اذان بر فراز منبرها منع کرد، اما او گوش نکرد و صلوات فرستاد؛ پس محمد بن عبدالوهاب دستور به کشتنش داد و او را کشتند. سپس گفت: زن زناکار اگر در یک فاحشه خانه باشد، گناهش کمتر از کسی است که بر پیامبر در منابر صلوات بفرستد.(1)
صدیق حسن خان قنوجی که از علمای نامدار و سرشناس شبه قاره هند به شمار می رود، در شرح حال محمد بن عبدالوهاب به نقل از محمد ناصر الحازمی که شاگرد شوکانی بوده، می نویسد که محمد بن عبدالوهاب دو ویژگی بزرگ داشت: یکی تکفیر تمام مردم روی زمین و دیگری جرئت او در خونریزی و کشتار مردم بی گناه:
مشهورترین اشکالی که به او گرفته اند دو ویژگی بزرگ او بوده است: یکی تکفیر تمام مردم زمین به اندک بهانه و بدون دلیل، دوم: جرئت او بر ریختن خون مردم بی گناه، بدون حجت و دلیل.(2)
ص: 94
جالب این است که نه محمد ناصر حازمی این مطلب را رد می کند و نه صدیق حسن خان بر آن حاشیه ای می زند. این نشان گر آن است که این دو هم با این قضیه موافق بوده اند و محمد بن عبدالوهاب را یک چهره تکفیری و سفاک می دانسته اند.
یوسف بن سید هاشم رفاعی از علمای معاصر اهل سنت می گوید که کتاب ها و نشریه های وهابیت از تکفیر موحدان سرشار است:
متهم کردن مسلمانان موحدی که با شما نماز می خوانند، روزه می گیرند، زکات می دهند، در مراسم حج لبیک گویان شرکت می کنند، به شرک جایز نیست، اما کتاب و نشریات شما از این اتهام لبریز است؛ همان طوری که خطیب شما در روز حج اکبر در مسجد خیف در منی در روز عید حجاج و مسلمانان این مسئله را با صدای بلند بیان کرد.(1)
ص: 95
ص: 96
1.ابن بدران دمشقی، عبدالقادر بن احمد بن مصطفی، مدخل إلی مذهب الإمام أحمد بن حنبل، تحقیق عبد الله بن عبد المحسن ترکی، چاپ دوم: مؤسسة الرسالة، بیروت 1401ق/1981م.
2.ابنتیمیه حرانی حنبلی، ابوالعباس احمد عبدالحلیم، کتب و رسائل وفتاوی شیخ الإسلام ابن تیمیة، تحقیق عبدالرحمن بن محمد بن قاسم عاصمی نجدی، چاپ دوم: مکتبة ابنتیمیة [بی جا، بی تا].
3.----------------------------------------------------- ، زیارة القبور و الاستنجاد بالمقبور، چاپ اول: الإدارة العامة للطبع والترجمة، ریاض 1410ق.
4.------------------------------------------------------ ، منهاج السنة النبویة، تحقیق محمد رشاد سالم، چاپ اول: مؤسسة قرطبة، 1406ق [بی جا].
5.ابن حزم اندلسی ظاهری، ابومحمد علی بن احمد بن سعید، الفصل فی الملل و الأهواء و النحل، مکتبة الخانجی، قاهره [بیتا].
6.ابن عساکر دمشقی شافعی، ابی القاسم علی بن حسن بن هبة الله بن عبدالله، تبیین کذب المفتری فیما نسب إلی الإمام أبی الحسن الأشعری، چاپ دوم: دار الکتاب العربی، بیروت 1404ق.
7.البانی، محمد ناصر الدین، المسائل العلمیة و الفتاوی الشرعیة فی المدینة و الإمارات، تحقیق عمرو عبد المنعم سلیم، چاپ اول: دار الضیاء - طنطا، مصر 1427ق/2006م.
8.ایجی، عضدالدین، کتاب المواقف، تحقیق عبد الرحمن عمیرة، چاپ اول: دار الجیل، بیروت 1417ق/1997م.
9.بنباز، عبدالعزیز بن عبدالله، الادلة النقلیة و الحسیة علی جریان الشمس و سکون الارض و امکان الصعود الی الکواکب، چاپ دوم: مکتبة الریاض الحدیثیة، ریاض 1402ق/1982م.
10.----------------------------- ، مجموع فتاوی و مقالات متنوعه، جمع و ترتیب دکتر محمد سعد الشویعر، موقع بن باز [بی جا، بی تا].
ص: 97
11.----------------------------- ، تحفة الإخوان بأجوبة مهمة تتعلق بأرکان الإسلام، طبع وزارة الشؤون الإسلامیة و الأوقاف و الدعوة و الإرشاد، عربستان [بی تا].
12.باشمیل، محمد بن احمد (معاصر)، کیف نفهم التوحید، چاپ اول: الرئاسة العامة لإدارات البحوث العلمیة و الإفتاء و الدعوة و الإرشاد، عربستان 1406ق.
13.بغدادی، ابومنصور عبدالقاهر بن طاهر بن محمد، الفرق بین الفرق و بیان الفرقة الناجیة، چاپ دوم: دارالآفاق الجدیدة، بیروت 1977م.
14.تویجری، حمود بن عبدالله بن حمود، القول البلیغ فی التحذیر من جماعة التبلیغ، چاپ اول: دار الصمیعی، ریاض 1414ق/1993م.
15.حسام العقاد، حلقات ممنوعه، چاپ اول: دار الصحابة، طنطا، مصر 1414ق/1997م.
16.حصنی دمشقی، تقی الدین ابوبکر بن محمد بن عبدالمؤمن بن حریز، دفع شبه من شبه و تمرد، المکتبة الأزهریة للتراث، مصر [بیتا].
17.حنانه، یوسف کمال، المسألة الحجازیه، مطبعة العراق، بغداد 1345ق/1926م.
18.رفاعی، یوسف بن سید هاشم، نصیحة لإخواننا علماء نجد، چاپ اول: دار إقرأ، دمشق 1420ق/2000م.
19.زهاوی، جمیل صدقی بن محمد فیضی، الفجر الصادق فی الرد علی الفرقة الوهابیه المارقة، دار الصدیق الأکبر [بی جا، بی تا].
20.زینی دحلان، سید احمد، الدرر السنیة فی الرد علی الوهابیة، تحقیق جبرئیل حداد، چاپ اول: مکتبة الأحباب، دمشق 1422ق/2003م.
21.سلیمان بن عبدالوهاب، الصواعق الالهیة فی الرد علی الوهابیة، تحقیق سراوی، چاپ اول: دار ذوالفقار، بیروت 1998م.
22.سیف الرحمن احمد، نظرة عابرة اعتباریة حول الجماعة التبلیغیة، دار الحدیث، مدینه منوره [بی تا].
23.شکری آلوسی، سید محمود، تاریخ نجد، تحقیق محمد بهجة اثری، چاپ دوم، 1415ق،[بینا].
24.شمس سلف افغانی، الماتردیه و موقفهم من توحید الأسماء و الصفات، چاپ دوم: مکتبة الصدیق، طائف، 1419ق/1998م.
25.عبدالرحمن بن حسن بن محمد بن عبدالوهاب، فتح المجید شرح کتاب التوحید، تحقیق عبدالقادر ارناؤوط، چاپ اول: مکتبة دار البیان، بیروت 1402ق/1982م.
26.عثیمین، محمد صالح، مجموع فتاوی و رسائل، جمع و ترتیب فهد بن ناصر بن ابراهیم سلیمان، چاپ آخر: دارالوطن، ریاض 1413ق.
ص: 98
27.عفیفی، عبدالرزاق، فتاوی ورسائل، چاپ اول: دارالفضیلة، ریاض 1418ق/1997م.
28.غزالی، ابوحامد محمد بن محمد، الاقتصاد فی الاعتقاد، چاپ اول: دار و مکتبة الهلال، لبنان 1993م.
29.غزالی، محمد، سر تأخر العرب و المسلمین، چاپ اول: دار الصحوة، قاهره، 1405ق/1985م.
30.غماری، احمد بن بن محمد بن صدیق، الجواب المفید للسائل المستفید، تحقیق ابوالفضل بدر عمرانی، دارالکتب العلمیة، بیروت 1423ق/2002م.
31.غنیمان، عبدالله بن محمد، شرح کتاب التوحید من صحیح البخاری، چاپ دوم: دار العاصمة، ریاض 1422ق/2001م.
32.قنوجی بخاری، ابوطیب سید محمد صدیق خان بن سید حسن خان، أبجد العلوم الوشی المرقوم فی بیان أحوال العلوم، تحقیق عبد الجبار زکار، دار الکتب العلمیة، بیروت 1978م.
33.-----------، الدین الخالص، تحقیق محمد سالم هاشم، چاپ اول: دار الکتب العلمیة، بیروت 1415ق/1995م.
34.محمد بن ابراهیم بن عبد اللطیف آل الشیخ، فتاوی و رسائل، تحقیق محمد بن عبدالرحمن بن قاسم، چاپ اول: مکتبة الحکومة، ریاض 1399ق.
35.محمد بن جمیل زینو، دعوة الشیخ محمد بن عبدالوهاب بین المعارضین و المؤیدین المنصفین، چاپ دوم، [بینا، بی جا، بی تا].
36.محمد بن عبدالوهاب، رسالة فی الرد علی الرافضة، تحقیق ناصر بن سعد رشید، چاپ اول: مطابع الریاض، ریاض [بی تا].
37.--------------------- ، کشف الشبهات، تحقیق طلعت مرزوق، دارالإیمان، اسکندریه [بی تا].
38.--------------------- ، مجموع مؤلفات/ الرسائل الشخصیة، تحقیق صالح بن فوزان بن عبدالله الفوزان، چاپ دوم، [بینا، بیجا، بیتا].
39.--------------------- ، مختصر السیرة، تحقیق عبد العزیز بن زید رومی، محمد بلتاجی، سید حجاب، چاپ اول: مطابع الریاض، ریاض [بی تا].
40.محمد رشید بن علی رضا بن محمد، تفسیر المنار، الهیئة المصریة العامة للکتاب، مصر 1990م.
41.منذری، عبد العظیم، مختصر صحیح مسلم، تحقیق محمد ناصر الدین البانی، چاپ پنجم: المکتب الإسلامی، بیروت 1407ق/1987م.
42.نجدی حنبلی، محمد بن عبدالله بن حمید، السحب الوابلة علی ضرائح الحنابله، مکتبة الإمام أحمد، 1989م [بی جا].
ص: 99
43.نجدی، عبد الرحمن بن محمد، الدرر السنیة فی أجوبة النجدیة، چاپ پنجم، 1417ق/1996م، [بی جا، بی نا].
44.نهبانی، یوسف بن اسماعیل، شواهد الحق فی الإستغاثة بسید الخلق، تحقیق شیخ عبد الوارث محمد علی، چاپ سوم: دار الکتب العلمیة، بیروت 1428ق/2007م.
45.هیثمی، ابوالعباس احمد بن محمد بن علی ابن حجر، الجوهر المنظم فی زیارة قبر النبوی الشریف المکرم، دار جوامع الکلم، قاهره [بی تا].
46.وادعی، ابی عبدالرحمن مقبل بن هادی، إجابة السائل علی أهم المسائل، چاپ دوم: دار الحرمین، قاهره 1420ق/1999م.
ص: 100